aluvian.blogspot.com
And You And I...: December 2005
http://aluvian.blogspot.com/2005_12_01_archive.html
And You And I. Saturday, December 31, 2005. Man standing with a light. Shining in the night. Well,yesterday we were somewhere in "white"! I don't know if it was the beginning or the end or the middle of the white,but all I know is that I was going to be an snowblind after some hours,my eyes were dazzling in infinte white,yesterday had a big lesson for You,never go to north or south pole! And You know it reminds me of what? When the snow covers the snow? When the horizon obscures in light? This version (w...
aluvian.blogspot.com
And You And I...: April 2006
http://aluvian.blogspot.com/2006_04_01_archive.html
And You And I. Wednesday, April 26, 2006. چرا خواب مرا آشفته نمی کنند؟ سرمای شب را ازیاد می برد. و چشم به آینده ی دورخود دارد. به سوی آشیان خود می خزد. در هم می آمیزد. بی صدا ازکنارم گذشت. به سوی آن سوی دشت. Posted by Aluvian at 6:50 PM. Saturday, April 15, 2006. تیله ی من چه آبیه. سبز وسفید و اناریه. تیله رو وازش میکنم. وای وای وای سبزش کو؟ چی شد رنگ اناری؟ خطای سفید و آبی؟ تیله ی من شیکسته. همه ی رنگاش ترسیدن. ازخواب پریدن و با هم. از تیله بیرون اومدن. Posted by Aluvian at 11:11 PM. بیاید پشت این دیوار.
aluvian.blogspot.com
And You And I...: November 2006
http://aluvian.blogspot.com/2006_11_01_archive.html
And You And I. Saturday, November 25, 2006. با اینکه بی سروپایم. از یاد نخواهم برد. Posted by Aluvian at 9:48 PM. Sunday, November 19, 2006. پس راه رو درست رفتم؟ وهم قبل از نشستن، کمی فکر کرد :"یعنی راه رو درست رفتم؟ پس راه افتاد. در خیابان ها و کوچه ها دنبال کسی می گشت که بتواند جواب سوالش را بدهد. هنوز چند خیابان آنطرف تر نرفته بود که به کسی برخورد. سرش را پایین انداخته بود و سلانه سلانه در خیابان راه می رفت. وهم نزدیکش شد و پرسید: "می بخشید، می دونید راه رو درست رفتم یا نه؟ یعنی من راه رو درست رفتم؟
aluvian.blogspot.com
And You And I...: June 2006
http://aluvian.blogspot.com/2006_06_01_archive.html
And You And I. Saturday, June 24, 2006. که جای خود را. Posted by Aluvian at 8:30 PM. Wednesday, June 14, 2006. هر جا که رفتم سراغم آمدی. و بی شک فراموش کردی. حتی بیش تر از باران. وسری تکان می دادی. که زیادتر از آنچه که ذهن تو اجازه دهد. به عمیق ترین وحشت های تو. دامنت را مرتب کن. دستت را به من بده. نفست را حبس کن. گوش به صدای خشک هوا بده. مواظب باش پایت نلغزد. قدمهای آخر تو خواهد بود. به یاد خواهی آورد. Posted by Aluvian at 9:18 PM. Wednesday, June 07, 2006. کجا را نگاه می کنید؟ خیابون اون طرف تره. 1587;...
aluvian.blogspot.com
And You And I...: December 2006
http://aluvian.blogspot.com/2006_12_01_archive.html
And You And I. Saturday, December 23, 2006. که خاکشان را به سینه می زنند. شاید خشک شاخه ای. از طلوع خود بیابند. عمرهایی گذشته از یاد. بهترین رویای من بودی. کنار گلدسته ی مسجد خاک خورده ی زمین. بنوازید آهنگ سالهای دور مادرمان را. شاید از سقف آویزانم کنند. پارچه ای بپیچند و. مرا کفن صدا کنند. بند سوم، خط چهارم. کنار صفحه ی هفتم. سر فصل بی جان نوازش. کاش نمی گفتم تمام روزها. نغمه ی بی جان سال ها. می نشستم بر در و دیوار. روی سفره ی هفت سین امسال. می خندید و می گفت. سهم بار کفن تو. باز زیاد خواهد شد. 1587;...
aluvian.blogspot.com
And You And I...: December 2008
http://aluvian.blogspot.com/2008_12_01_archive.html
And You And I. Wednesday, December 31, 2008. After about 2 years, on 2009 New Year's eve. One eye goes laughing,. One eye goes crying. Through the trials and trying of one life. One hand is tied,. One step gets behind. In one breath were dying. Ive been waiting for the sun to come up. Waiting for the showers to stop. Waiting for the penny to drop. And Ive been standing in a cloud of plans. Standing on the shifting sands. Hoping for an open hand. One Time by King Crimson on THRAK(1995). 1581;جم. 1576;...
aluvian.blogspot.com
And You And I...: January 2006
http://aluvian.blogspot.com/2006_01_01_archive.html
And You And I. Saturday, January 28, 2006. I don't think its that important to think of. All in all,we're just illusions. Maybe not,who knows? I might write a story.like the old days,you remember,huh? Posted by Aluvian at 11:59 PM. Tuesday, January 24, 2006. به همه توصیه می کنم که یه سری به لینک زیر بزنین در ضمن. کامنت ودین کامنت زور ودین. Posted by Aluvian at 1:27 PM. Monday, January 23, 2006. خب بچه هاي خوب، من افتادم توپ! Posted by Aluvian at 2:56 PM. Saturday, January 21, 2006. A rise of army? Unanno...
zinoo.blogfa.com
داستانهای تخیلی من و اژدها - داستان عشق فوفو و سوشو
http://zinoo.blogfa.com/post-22.aspx
داستانهای تخیلی من و اژدها. چه طور من و اژدها زندگی رو سر میکنیم! یک روز اژدها زل زد توی چشمهام و گفت که خب اگه اونا ندونن پس چه طور هنوز کسی باور داشته باشه که اژدها هست؟ حرفش راس بود. آخه میدونی؟ تو این زمونه کم کم داره یادمون میره که اژدها ها هم واسه خودشون هویتی دارن. این شد که من و اون تصمیم گرفتیم ماجراهایی که واسه مون اتفاق افتاده رو بنویسیم. اون یکی وبلاگ من! انیمیشن از نگاه گلپایگانی. داستان عشق فوفو و سوشو. این داستان احتیاج به پیش زمینه هایی دارد که آنها را میتوانید در وبلاگ بزغاله ها.
aluvian.blogspot.com
And You And I...: February 2007
http://aluvian.blogspot.com/2007_02_01_archive.html
And You And I. Sunday, February 25, 2007. چشم، چشم را نمی بیند. سایه ی آفتاب آبادی دیروز را. این جا کسی چشم نمی بیند. چشم، چشم را نمی بیند. دفع می کند و. خاک، سر می شود. خوابیده، بی سر می شود. این جا کسی چشم نمی بیند. چشم، چشم را نمی بیند. دفع می کند و. Posted by Aluvian at 12:27 AM. Sunday, February 11, 2007. کوچک نشان دادند مرا. آینه شکستن شوم است. وآینه ها تکه تکه. که از رود گذشتم. صدایی از نور می آید. Posted by Aluvian at 12:43 AM. Thursday, February 01, 2007. زنده بودنت سوالی است. 1581;جم. 1576;...
aluvian.blogspot.com
And You And I...: November 2009
http://aluvian.blogspot.com/2009_11_01_archive.html
And You And I. Friday, November 27, 2009. به نظر کلیشه ای میاد ولی باید گفت.). Posted by Aluvian at 11:40 PM. Monday, November 23, 2009. بحث های طولانی توی سرم که همیشه توضیح یا گفتگو. راجع به چیزی بود که می خواستم در باره اش با کسی حرف بزنم و کسی نبود، آن قدر زیاد شده بودند که ترکش هایش بعضی ها را گرفت. اضطراب از جمع، همه این جا بودند. مهم نیست، گذشت، دوباره به زودی چند روزی تنها می شوم، فعلا استراحت بین دو نیمه است! فقط نیمه ی اول یک کم خیلی از نیمه دوم طولانی تر بود. اصلا شب دلتنگ است. ما دلتنگ او ایم.