chaamchaam2.persianblog.ir

razezendegi1.blogfa.com

راز زندگی

http://www.razezendegi1.blogfa.com/1392/05

بی برنامه گی و بی هدفی. این روزا به زور برای خودم برنامه میریزم و هدف های دور و نزدیک تعیین میکنم تا روحیه ام رو خوب نگه دارم ،. یه برنامه ی سفر با قطار با باباجون و مامی هم گذاشتم و باباجون عزیزم رو به زور راضی کردم که ما رو همراهی کنن،. اولش قبول نمیکردن اما بعد از اصرار زیاد ما پذیرفتن ، حالا شادی را در وجود بابا جون میفهمم که هر چند یک ماه تا سفر مونده ولی بابا جون عزیزم داره یواشکی برای خودش برنامه ریزی میکنه ، عززززززیززم . باید برای بچه ها وقت بیشتری بزارم ، قبول دارم که زمان براشون کم میزارم .

razezendegi1.blogfa.com

راز زندگی - این روزای من

http://www.razezendegi1.blogfa.com/post/91

این روزا با آماده کردن ماتا و دادا برای سال تحصیلی جدید و یکسری کارهای خونه و اداره مشغولم. ذهنم تقریبا آزاد و رهاست .از سفری که داشتیم خوشحالم ،خوش گذشت.بابا جون و مامی هم روحیشون عالیه. آخر هفته یه جشن عروسی دعوت داریم از اون جشنهاییه که تمام فامیل میآن و بعضی ها رو بعد از ۱۵ ۱۶ سال میبینم ، دارم از خوشحالی پر در می آرم. توی برنامه ی روزانم کتابخوانی رو جا دادم گرچه با وجود ماتا سخته . مهد ماتایی رو هم عوض کردم ، به نظرم خیلی کار درستی کردم چون با مهد قبلیش قابل مقایسه نیست. چیزی شبیه زندگی دارم.

razezendegi1.blogfa.com

راز زندگی

http://www.razezendegi1.blogfa.com/1392/01

روز پنج شنبه ماتایی را بردم استخر ، عزیزم از خوشحالی یک بند میخندید ، همه نگاهش میکردن ، منم خنده ام گرفته بود ،به دوستام گفتم بچم بار اولشه میاد استخر ندید بدیده دیگه. خیلی به هر دومون کیف داد از اینور به اونور ،سعی کردم اینقدر خوب همراهیش کنم که خاطره ی خوبی براش بمونه و از آب نترسه.آخر سانس میگفت نریم و با صوت غریق نجاتها به زور قبول کرد بیرون بیاد. با یه مربی خوب هم که خودم داشتم صحبت کردم برای آموزشش. دارم وسوسه میشم یه مانتو شلوار برای خودم بدوزم. دارم برای مسابقات تنیس روی میز بین استانها که توی ا...

razezendegi1.blogfa.com

راز زندگی - بی برنامه گی و بی هدفی

http://www.razezendegi1.blogfa.com/post/89

بی برنامه گی و بی هدفی. این روزا به زور برای خودم برنامه میریزم و هدف های دور و نزدیک تعیین میکنم تا روحیه ام رو خوب نگه دارم ،. یه برنامه ی سفر با قطار با باباجون و مامی هم گذاشتم و باباجون عزیزم رو به زور راضی کردم که ما رو همراهی کنن،. اولش قبول نمیکردن اما بعد از اصرار زیاد ما پذیرفتن ، حالا شادی را در وجود بابا جون میفهمم که هر چند یک ماه تا سفر مونده ولی بابا جون عزیزم داره یواشکی برای خودش برنامه ریزی میکنه ، عززززززیززم . باید برای بچه ها وقت بیشتری بزارم ، قبول دارم که زمان براشون کم میزارم .

razezendegi1.blogfa.com

راز زندگی

http://www.razezendegi1.blogfa.com/1391/12

برگشتیم ، سفر خوب بود . برای من دیدن شهر یزد و مردمش خیلی جالب بود. ولی چیزی که توی اکثر شهرهای ایران دارم میبینم و ناراحت میشم فقر شدید فرهنگیه که گریبان هممونو گرفته ،برامون عادی شده دعوا کردن ،داد زدن، زرنگ بازی درآوردن ،سر همدیگرو کلاه گذاشتن، مثل وحشی ها رانندگی کردن و . اگه یه آدم مودب و خوش برخورد را ببینیم تعجب میکنیم ،اگه خرید کنیم و سرمونو کلاه نزارن تعجب میکنیم.چی به سرمون اومده؟ این گل برای خودم. سال خوبی رو برای همتون آرزو میکنم .این گل هم برای شما :. من تقریبا همه ی کارامو کردم. توی اداره س...

razezendegi1.blogfa.com

راز زندگی - چرخ خیاطی

http://www.razezendegi1.blogfa.com/post/87

عالیه خوشحالم.حالا باید پارچه هامو توی نوبت بزارم و برنامه ریزی کنم برای دوختن اونا. وایییییییی. آخر هفته دارم میرم خونه ی بابا جونو مامی. داریم تدارک یه سفر تقریبا طولانی رو میبینیم من و بابایی دادا و ماتا و باباجونو مامی. برای اونم خوشحالم.برای اینکه به بچه ها خوش بگذره نهایت سعیمو میکنم. عاشق هوای ملس آخر تابستون و اول پاییزم. عاشق آفتاب گرم پاییزم وقتی که نوک انگشتام سرد میشه بعد توی آفتاب گرمش میکنم. نوشته شده در سه شنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 14:41 توسط جوانه. چیزی شبیه زندگی دارم. من و گلدونه خانم.

razezendegi1.blogfa.com

راز زندگی - خوشحالم

http://www.razezendegi1.blogfa.com/post/90

خوشحالم که مامی و بابا جون دارن میآن که فردا با هم بریم مسافرت. خوشحالم که باعث شادی اونا شدم و هیجان سفر را در وجودشان حس میکنم. خوشحالم که برنامه هام و کارهام دارن خوب انجام میشن و من با انرژی اونا رو دنبال میکنم. نوشته شده در سه شنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 8:16 توسط جوانه. از شروع دوباره ام میخام بنویسم ، از زندگی جدیدم با تمام سبزی ها و تازگی هاش. چیزی شبیه زندگی دارم. خود کرده را تدبیر نیست. یوسف آباد خیابان شصت و ششم. دنیایی به رنگ یاسی. وب نوشته های یک جراح. دست نوشته های یک جادوگر.

razezendegi1.blogfa.com

راز زندگی - شغل دومم

http://www.razezendegi1.blogfa.com/post/84

مدتهاست فکر میکنم که دوست داشتم شغل دومی هم داشته باشم ،دوست ندارم هیچ وقت بیکار باشم. چند روزه دارم به خودم میگم خیاطی شغل دومته دیگه ، تو که علاقه داری ،با دل و جان هم خیاطی میکنی پس اینو جدی بگیر و ادامه بده ،با توجه به اینکه ماتایی هم داره بزرگ میشه خیلی خوبه که من اصولی این کارو دنبال کنم. با توجه به قیمتهای بالای لباسها و اینکه مدل و رنگی هم که میخای سخت پیدا میشه ،دوست دارم خیلی وقتها پارچه بگیرم و بدوزم. دارم دنبال یه چرخ خیاطی خوب و ارزون میگردم. چیزی شبیه زندگی دارم. خود کرده را تدبیر نیست.

razezendegi1.blogfa.com

راز زندگی - نمیدونم چرا اینطوریم؟

http://www.razezendegi1.blogfa.com/post/83

نمیدونم چرا اینقدر گیجم؟ به زور کارهامو انجام میدم ،. برای ماتایی یه پیراهن مجلسی زیبا و یه دست لباس توی خانه تاپ و شلوارک دوختم. ولی حال و احوال خوبی ندارم شاد و پر انرژی نیستم.بی رمقم . از دست بابایی بیخودی حرص میخورم. میگن اثر اتفاقات ۱۰ سال قبل ، روی زمان فعلی را میشه احساس کرد ،من معمولا از تیر ومرداد خاطرات خوبی ندارم. با اینکه توی این دو ماه اتفاقای مهمی برام افتاده ولی همه تاثیر بد روی من گذاشتن و هیچ وقت دوست ندارم تکرار بشن. فکر میکنم به جزء زمان دادن به خودم دیگه کاری نمیتونم بکنم.

razezendegi1.blogfa.com

راز زندگی

http://www.razezendegi1.blogfa.com/1392/07

پنج شنبه شب منو ماتایی خاله و شوهرش و نینی شون خونه ی مامی و بابا جون بودیم . شب عروسی دعوت داشتیم ،بنابراین منو خاله آرایشگاه رفتیم و با چند دست لباس از اونجا رفتیم آتلیه ، چند تا عکس تکی و دو نفره انداختیم برگشتیم خونه و همگی رفتیم یه تالار برای جشن . خیلی با صفا بود ،همه ی فامیل را دیدیم ،بعد آخر شب حدود ساعت ۱۱ به سمت خونه ی مادر عروس همه حرکت کردیم تا مراسم خداحافظی مادر و دختر ، کیک برون ، فشفشه بازی و . انجام بشه . باباجونم که خسته بودن گفتن من میرم خونه شما هم بعد از مراسم بیاین. خلاصه شبی بود&#4...