chaiytalkh.blogspot.com

dehkada10.blogfa.com

دهکده کوچک من - خيال

http://www.dehkada10.blogfa.com/post-31.aspx

نوشته هاي خدابخش صالحي. كه نه زلال آب مي داند. و نه سردي شبهاي خزان. بلندي هاي انديشه نمناكم. حالا سرد و بي جان. و نه جريان ياد كسي در آن جاري. فرياد هاي خفته در گلو. نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۱/۰۹/۱۲ساعت ۱۳:۱۹ بعد از ظهر توسط خدابخش صالحی. در حضور واژه های بی نفس صدای تیک تیک ساعت را گوش کن شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی. بانو زهرا حسين زاده. انجمن علمي پژوهشي طلاب هرات. كانون وبلاگ نويسان افغانستان. تصاوير زيبا از افغانستان. نداي نسل نو هزاره(فرشته اكبري). نجیب الله حسن زاده. پیک ادبی گل واژه.

dehkada10.blogfa.com

دهکده کوچک من - مرتد ها

http://www.dehkada10.blogfa.com/post-15.aspx

نوشته هاي خدابخش صالحي. در پي خون ريزي. حتي از خداي اميران، بن لادن جان گرفت. ارواح مرتد هاي سر بريده. بريده شدن سر ها به دستان پاك اميرالمومنين هاي سگ صفت. حتي كرزي ها و . ارواح مرتد هاي سر بريده. هنوز پريشان و سرگشته. و كمي خوشحال از چرخ زمانه و مرگ اميري از اميران. عمامه هاي سياه به سر پيچيده. آماده بريدن سري از مرتد ها. و هنوز تشنه ي خون. پسر هاي ده يازده ساله. بمب هاي پنهان شده در زير پيراهن ها و تنبان هاي شان. همه به قصد گرفتن جاني از مرتدها. دودي و يا آتشي از غرب آمد. ك ي مي داند؟ سرت را مي زنند.

dehkada10.blogfa.com

دهکده کوچک من - نرگس و جمال(داستان)

http://www.dehkada10.blogfa.com/post-16.aspx

نوشته هاي خدابخش صالحي. نرگس جواب داد: چیزی نیست. و ادامه داد: راستی کتاب که تازه برای شما خریده بودم چه طور بود؟ نرگس ادامه داد: پدر جان مه می تان م همراه جمال از ای بعد همیشه همی رقم کتاب چاپ کن م؟ پدرش از این موضوع به فکر فرو رفت که این حرف چگونه امکان دارد؟ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۰/۰۲/۲۶ساعت ۱۰:۵۱ قبل از ظهر توسط خدابخش صالحی. در حضور واژه های بی نفس صدای تیک تیک ساعت را گوش کن شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی. بانو زهرا حسين زاده. انجمن علمي پژوهشي طلاب هرات. كانون وبلاگ نويسان افغانستان.

dehkada10.blogfa.com

دهکده کوچک من - کبوتر با کبوتر باز با باز!!!

http://www.dehkada10.blogfa.com/post-25.aspx

نوشته هاي خدابخش صالحي. کبوتر با کبوتر باز با باز! نه هرگز آن ها جفت های مناسب نبودند. مجبور شد تلفن اش را که چنان به گوشش چسپیده بود خاموشش کرد و باطری اش را خراب. تا دیگر نتواند روش اش کند. . راستش اگر روشن می کرد امکان نداشت. چون شنیده بود که گوشی های موبایل بدون باطری روشن نمی شوند. . مجبور بود! من هر که بودم به بهانه مرغک ها و کوبند هایم رفتم. تو به قول خودم آوار گشت بودی. نه؟ پس نه زنگی تلفنی و نه پیامک های عاشقانه. کریدت تمام می شد و حرف ها باقی بود و آخر هم جواب همه نامردی.نامردی؟ پیک ادبی گل واژه.

dehkada10.blogfa.com

دهکده کوچک من - دیوار های سفید

http://www.dehkada10.blogfa.com/post-26.aspx

نوشته هاي خدابخش صالحي. امشب که برف ها باریدند، باریدند. درختان همگی سفیدند، سفیدند. کاجها و سپیدار ها در زیر برف. شاخه ها و تنه ها خمیدند، خمیدند. درختان کوچک باغها امشب. به بزرگها شان خندیدند، خندیدند. سایه های که سر شان بودند همی. حالا همه از ریشه خشکیدند، خشکیدند. پدر که امروز چیر*را پارو کرد. دیوار ها سفیدند، سفیدند؟ پدر خندید و بوسید چشم هایش:. دیوار نه، برفها سفیدند، سفیدند. پسر ها روی دیوار سفید شان. عکس های از بابا کشیدند، کشیدند. وقتی که چیر جارو شد تا چشمه. عکس بابا گریه کرد، خندیدند، خندیدند.

dehkada10.blogfa.com

دهکده کوچک من - نارنجک

http://www.dehkada10.blogfa.com/post-18.aspx

نوشته هاي خدابخش صالحي. پسرک روزی کنار حویلی اش. سرگرم بازی های بچگی اش. از میان خاکها چیزی بیافت. هرچه زودتر پیش بابایش شتافت. از پدر پرسید: پدر جان این چه است؟ کاین چنین سالها به خاکها خفته است؟ از پدر غیر سکوت چیزی شنید. فکر بچه گانه اش هیچ نشنید. پسرک آن را به گوشه ی نهاد. لحظه دیر تر به فکرش باز فتاد. او به سوی یافته خود باز برفت. باز هم او سوی بابایش شتافت. این همان" نارنجک" بابا نبود؟ سالها پیش زیر خاک بنهاده بود؟ قصه اش را از پدر پرسیده بود. هیچ جوابی از پدر نشنیده بود. مرغکان از روی بامها پر کشید.

dehkada10.blogfa.com

دهکده کوچک من - پنجره ی احساس

http://www.dehkada10.blogfa.com/post-17.aspx

نوشته هاي خدابخش صالحي. سکوت لحظه ها را. همه متوجه می شوند. ولی چیزی نبود جز. چیزی که من گفته بودم. نمی دانم که چه گفتم بودم؟ تبرم را تیز کرده بودم. بر جان جمله های که در ذهنم می چرخیدند. تا پنجره ای بسازم. تبرم قطع می کرد. ریشه های این جمله ها را که. در ذهنم ریشه دوانده بودند. تیشه ای داشتم بران تر از تبرم. که می تراشیدم از آن جمله ها. برای اینکه بسازم پنجره ای از جنس احساس. تبرم از جنس عشق بود. و تیشه ام از جنس تعقل. و پنجره ای که ساخته بودم. بانو زهرا حسين زاده. انجمن علمي پژوهشي طلاب هرات.

dehkada10.blogfa.com

دهکده کوچک من - لحافت را بالا بکش!

http://www.dehkada10.blogfa.com/post-21.aspx

نوشته هاي خدابخش صالحي. لحافت را بالا بکش! در میان آسمانها تو چه پیدا می کنی؟ آسمان دور را که تو تماشا می کنی. جز ستاره های روشن، و یا هم تیره ای. غیر ماه و تاریکی چیزی دیگر هم دیده ای؟ آن یکی چشمک زنان، دیگری تیره شود. ماه نیز پشت غبار غم گهی خیره. چشم خود را بفشار روی هم، باز نما. روی ماه را از غبار غم کمی باز نما. گر بدید چشمان تو، باز هم بالا بکش! لحظه دیر تر ببین در فکر تو جز هیچ نیست. نه ستاره چشمکی، ماه رفته، هیچ نیست. لحظه دیر تر ببین! فکر تو آرمیده است. ها ببخشی صبح شده، آفتاب تابیده است.

dehkada10.blogfa.com

دهکده کوچک من - موهاي سپيدم

http://www.dehkada10.blogfa.com/post-14.aspx

نوشته هاي خدابخش صالحي. چند تار موي سياه را. از ميان موهاي سپيدم مي چينم. اين بخاطر تو بود. كه همه فداي تو شد. باز هم به ياد تو ام. هرجا كه مي نگرم عكس تو در ديوار هايش پيداست. دلم برايت تنگ مي شود. ولي دست روي دلم نگذار. اين كار تو نيست. دلم با تو نا آشناست. نه كه سالها برايت عاشقانه نوشتم. نه كه صادقانه نوشتم. از سردي آب نمي ترسم. از گرماي خورشيد هم نمي ترسم. شايد در جاي نشاني از تو پيداست. آخرين شمع هم آب شد. پاي اين حرف نا تمام. و حالا هوا تاريك است. و شب غرق در سكوت. و حتي يك نشاني از تو نا پيدا.