3di.blogfa.com
ما محکومیم به تحمل فهم افراد...
http://www.3di.blogfa.com/9308.aspx
ما محکومیم به تحمل فهم افراد. اين روزها تمام دقدقه دخترك سالمند را هويج و جويدنش تشكيل مي داد و بس! هويج پخته، هويج خام. هويج شيرين و هويج آبدار. كف خانه را مي سابيد و به هويج فكر مي كرد، پنجره ها را پاك مي كرد و به هويج فكر مي كرد، ظرف ها را در سينك آب و وايتکس غوطه ور مي كرد، مي شست ، آب كشي مي كرد، خشك مي كرد و باز هم به هويج فكر مي كرد. عجيب بود كه اين روزها هويج ساختار پيچيده تري از دانه هاي انار برايش داشت. هويچ نارنجي و آبدار و تازه، همان هويج باني خرگوشه. اسم ها اسم ها اسم ها. توي ظرف گلي سيب و ا...
3di.blogfa.com
ما محکومیم به تحمل فهم افراد...
http://www.3di.blogfa.com/9107.aspx
ما محکومیم به تحمل فهم افراد. هیچ کس لیاقت نداره همه چیو راجع بت بدونه، حتی خودت! تکون ماشین مانع بازتاب صورتش رو آینه ی پشت سایه بون می شد. سروصدا و دادو بیداد زیاد بود ، اما اون درگیر کار مهم تری بود تا گوش سپردن به صداهایی که تنها مخاطبش اون بودن. یه صفحه سایه روی صورتش رو سیاه کرده که اگر لباشو باز می کرد، روی حد فاصل بین لباش خط می انداخت و اونا رو از هم جدا می کرد. اونوقت حواسش جمع گوشه های لبش می شد شرط می بندم که حرکت بعدی زخم کردنشون بود! یه برگ پهن چنار. ترکیبی از زردو قرمز. صداش خش برداشته بود!
3di.blogfa.com
ما محکومیم به تحمل فهم افراد...
http://www.3di.blogfa.com/9207.aspx
ما محکومیم به تحمل فهم افراد. دلم گرفت وقتي در حرفايت گفتي تو كه از اين رنگ متنفر بودي و حسادت مي كردي. به شنيده ام شك كردم پرسيدم حسادت؟ حرف را عوض كردي و پي بردم كه تو اعتقادات احمقانه ي مرا مي دانستي. و سعي در آزارم داشتي. دلم گرفت اما به رفتارهاي ناشيانه ات كه فكر كردم. راستش را بخواهي بيشتر خنده ام گرفت. تلخ تر از ادامه دادن بحث و تشريح موضوع. ياد حرف او افتادم. نوشته شده در ۹۲/۰۷/۳۰ 21:15 توسط خودم. دلم تنگه پرتقال من. گلپر سبز قلب زار من. هرچی که بخوای میارم. چه بسا که دل کوچولوشو بشکنم. ازشون خدا...
3di.blogfa.com
ما محکومیم به تحمل فهم افراد...
http://www.3di.blogfa.com/9104.aspx
ما محکومیم به تحمل فهم افراد. از این موجودی که من هستم. هنوز هم در من هست چیزهایی که نمی فهممشان. بدترینشان همان است که دیدید. و بی آنکه بدانم منطق چیست. شرط می بندم که فاقد آن نیز، هستم. که دست ک مش همدیگر را می دانند. و شاید، تنها من را، نه. بی منتق می خوانم! تن ها ی بسیار دیده ام. که تنها مانده است! هر چند به اجبار. یکی یکی شان رفتند. وصیت داشتند که شکم ها را پر کنند. اما وقتی لاشه شان را لاشخوری ندید. تمام آنچه بنا کرده بودم بر سرم فرو ریخت. همه آنچه به بهانه اش زنده بودن را زجر کشیدم. از آن دو بهتر.
3di.blogfa.com
ما محکومیم به تحمل فهم افراد...
http://www.3di.blogfa.com/9304.aspx
ما محکومیم به تحمل فهم افراد. چه خاطره اي بشه واسه تعريف كردن! چه خاطره اي بشه واسه تعريف كردن! چه خاطره اي بشه واسه تعريف كردن! نكند فرقشان را فراموش كني و باغ دلت را به آتش كشانده و درختان پر شكوفه ات هيزم! فرق اين لحظه ها را تنها كنج دلت مي فهمد، همانجا كه خود خودت هستي. نوشته شده در ۹۳/۰۴/۲۸ 3:27 توسط خودم. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. آن كساني كه مارا مي فهمند گوشه اي از وجودمان را به اسارت مي برند . نظرات به دلایل شخصی تایید نمی شوند! مجله فرهنگ و هنر. قالب های نایت اسکین. Design by : Night Skin.
3di.blogfa.com
ما محکومیم به تحمل فهم افراد... - هویج
http://www.3di.blogfa.com/post-96.aspx
ما محکومیم به تحمل فهم افراد. اين روزها تمام دقدقه دخترك سالمند را هويج و جويدنش تشكيل مي داد و بس! هويج پخته، هويج خام. هويج شيرين و هويج آبدار. كف خانه را مي سابيد و به هويج فكر مي كرد، پنجره ها را پاك مي كرد و به هويج فكر مي كرد، ظرف ها را در سينك آب و وايتکس غوطه ور مي كرد، مي شست ، آب كشي مي كرد، خشك مي كرد و باز هم به هويج فكر مي كرد. عجيب بود كه اين روزها هويج ساختار پيچيده تري از دانه هاي انار برايش داشت. هويچ نارنجي و آبدار و تازه، همان هويج باني خرگوشه. اسم ها اسم ها اسم ها. توي ظرف گلي سيب و ا...
3di.blogfa.com
ما محکومیم به تحمل فهم افراد...
http://www.3di.blogfa.com/9105.aspx
ما محکومیم به تحمل فهم افراد. بئات همواره جاودان در روسمرسه لم. ما در روسمرسهلم درخانه ی سایه ها هستیم. سایه هایی که روزی از وجودشان آگاه شدم. روز دیگر خوف ب ر م داشت. و روز انتها بود که به آنها پیوستم. که من به سایه ها پیوستم. یا سایه ها به من. د ر ست مانند تو و ربکا. که در جواب اوگفتی. این را هرگز نخواهیم فهمید.من و تو ،تو و من.". اما همواره از دو چیز محظوظم. که دست خودم بودم. بر خلاف ابتدا، که هرگز نیافتم کجاست! گ رد سایه ، که با غبار زمان آمیختم. و ادامه دهنده ی راه سایه های پیشین. شما را با خود نبردم.
3di.blogfa.com
ما محکومیم به تحمل فهم افراد...
http://www.3di.blogfa.com/9405.aspx
ما محکومیم به تحمل فهم افراد. نمي دانم كدام خدا اراده كرد تا من هست شوم! افروديت كه با تير هاي نامرئي اش پدرو مادرم، پدروگلوس و همه دل هاي عاشق را پيوند داد! تميس كه نگهبان عدل است و يا شايد زئوس، خداي خدايان! زئوس من بسي فراتر از عالم هستي است. آري من زئوس خود را دارم. آن هنگام كه من چشم به جهان گشودم، پدر شيفته ي مادر بود. مادر مرا ثمره ي شيفتگي پدر، ثمره عشق مي خواند. دلم براي برادر كوچكم مي سوزد هنوز آنقدر عمر نكرده كه بينديشد ثمره چيست و چرا پا به جهان گزارده. اكنون ديگر ثمره عشق نيستم. آنگاه مادر م...
3di.blogfa.com
ما محکومیم به تحمل فهم افراد...
http://www.3di.blogfa.com/9205.aspx
ما محکومیم به تحمل فهم افراد. خیلی حالم بده خیلی. اینقد که بعد خوردن چیپس سرکه ای، ماست موسیر و شربت پرتقال. پلو فسنجون خوردم با هویج اشپل شور و سس و نوشابه. هنوز از گلوم پایین نرفته بود که یک بستنی یخی چپوندم تو حلقم. گفتم من کیک شکلاتی می خوام. از سر شب تا حالام دلم فالوده شیرازی با آب لیموی اضافه می خواد بعدشم هویج بستنی. اما بس که سنگین شدم نا ندارم تا اونجا برم! یه وقتایی تو زندگی آدم پیش می آد که اگه خودت بزنی تیکه تیکه هم بکنی حل نمی شه. وقتایی که اعصابت نافرم خورده. وقتایی که شک داری. میگی نه....
3di.blogfa.com
ما محکومیم به تحمل فهم افراد...
http://www.3di.blogfa.com/9202.aspx
ما محکومیم به تحمل فهم افراد. هوا رو به سردی می رفت. آسمان صاف تر از همیشه به روز لبخند می زد و سرگرم بافت تن پوش سفید زمستانی برای زمین بود. نسیم عطر برف را پراکنده می کرد. پیرمرد نان تست را که رویش کره ی نباتی مالیده بود با جرعه ای قهوه ی گرم و تلخ فرو داد. در حالی که به پنجره خیره شده بود سیگاری آتش زد. سالها از اولین باری که روزش را با این طمع آغاز کرده بود، می گذشت و. او خوب به خاطر داشت که چهل و یک سال و هفت ماه و دو روز بود که شیرینی عسل او را همراهی می کرد. پالتوی پوستش را با طمانینه به تن کرد.