DASTANAK-HA.BLOGFA.COM
داستانک ها...داستانک ها... - داستانهایی از فاطمه حسینی
http://dastanak-ha.blogfa.com/
داستانک ها... - داستانهایی از فاطمه حسینی
http://dastanak-ha.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
0.4 seconds
PAGES IN
THIS WEBSITE
17
SSL
EXTERNAL LINKS
19
SITE IP
149.56.201.253
LOAD TIME
0.438 sec
SCORE
6.2
داستانک ها... | dastanak-ha.blogfa.com Reviews
https://dastanak-ha.blogfa.com
داستانک ها... - داستانهایی از فاطمه حسینی
dastanak-ha.blogfa.com
داستانک ها... -
http://www.dastanak-ha.blogfa.com/post-3.aspx
داستانهایی از فاطمه حسینی. سلام به همه ی دوستان. می خواستم جهت اطلاع بگم که من هر هفته یکی از قسمت های این داستان را میزارم .امیدوارم که بخونید و خوشتون بیاد .و با نظراتتون منو همراهی کنین. نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۸۹ساعت 20:12 توسط فاطمه .م.حسینی. با سلام من فاطمه م.حسینی هستم دانشجوی رشته ی حقوق و علاقه مند به داستان نویسی امیدوارم که با نظراتتون من را همراهی کنین.
داستانک ها... -
http://www.dastanak-ha.blogfa.com/post-2.aspx
داستانهایی از فاطمه حسینی. اما دیگه خیلی دیر بود! خودم حمید را از خودم رونده بودم حالا از کجا پیداش کنم .خدای من من به حمید خیلی بد کردم نمیتونم خودمو ببخشم پس چرا باید از حمید توقع بخشیدن را داشته باشم .از ان روز به بعد کار من شده بود در به در به دنبال حمید گشتن و از هر کسی سراغش را گرفتن اما انگار نه انگار که زمانی حمیدی هم بوده آخه کجایی؟ وقتی میخواستم نباشی بودی حالا که می خوامت نیستی! روز اول هفته بود داشتم حاضر می شدم که برم دانشگاه مامان صدام کرد. همین که گفتم اینجوری بهتره دل منم کم تر شور می زنه.
داستانک ها... - عید مبارک
http://www.dastanak-ha.blogfa.com/post-10.aspx
داستانهایی از فاطمه حسینی. سلام به همه دوستان عزیز و مهربان. فرا رسیدن عید قربان بر همه شما عزیزان مبارک باد . عید خوشی داشته باشید:). نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۸۹ساعت 17:10 توسط فاطمه .م.حسینی. با سلام من فاطمه م.حسینی هستم دانشجوی رشته ی حقوق و علاقه مند به داستان نویسی امیدوارم که با نظراتتون من را همراهی کنین.
داستانک ها... - ادامه ی داستان...
http://www.dastanak-ha.blogfa.com/post-4.aspx
داستانهایی از فاطمه حسینی. وقتی رسیدم خونه میخواستم مستقیم برم تو اتاقم که دیدم مامانم توهال نشسته فکر کنم منتظر من بوده .سلام ، جوابمو نداد با عصبانیت زل زده بود تو چشمام. مامان :کجا بودی چرا با سیاوش نیومدی؟ نمیگی دلم هزار راه میره ، چی شده باهم حرفتون شده؟ من : نه مادر من چرا حرفمون بشه یه کار فوری پیش اومد باید یه سر میرفتم پیش دوستم میترا. سیاوش چیزی گفته؟ مامان : نه کاش چیزی میگفت اومد و مستقیم رفت تو اتاقش نه سلامی نه کلامی، یعنی میخوای بگی سیاوش بدون دلیل اینطوری شده؟ اون وقت کیه که مارو باور کنه!
داستانک ها...
http://www.dastanak-ha.blogfa.com/8907.aspx
داستانهایی از فاطمه حسینی. اما تنها کاری که مامان را خوشحال میکنه شنیدن خبر نامزدی من و.اخه مگه میشه من حتی رو زبونم هم نمیاد .چه طوری میتونم تا اخر عمر با کسی که.خدایا نمیدونم چی کار باید بکنم، دیگه هیچ راهی ندارم یا مامان یا حمید انتخاب خیلی سختیه با انتخاب اولی زندگی من برباد میشه و با انتخاب دومی مامان.خدا نکنه. اخه کی باید قربانی بشه ؟ شب تا صبح بیمارستان پیش مامان موندم و تا صبح بیدار بودم. خیره شده بود به من و اشک میریخت و با خودش تکرار میکرد : نمیخوام یکی یدونم بد بخت بشه. بد جوری به هم. هنوزم از...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
17
فنحه - عید مبارک
http://www.fanhe.blogfa.com/post-52.aspx
سلام به همه ی دوستای عزیزم سلام به همه ی فنحه ای ها سلام به همه ی عزیزانم و خلاصه سلام به همه ی اونایی که میشناسمشون ، عیدتون مبارک امیدوارم عید خوشی در کنار خوانواده و دوستها داشته باشین. نوشته شده در جمعه نوزدهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 17:14 توسط فنحه. سلام اول بگم ما چهار نفریم بعدش هم نا گفته نماند این ها یادداشت های اعضای فنحه است برای حفظ خاطرات شیرین در جایی خارج از ذهنمون که حتی اگه خدای نکرده از ذهنمون پاک شد بدونیم هنوز یه جای دیگه داریم که خاطراتمون رو نگه می داره. برادر ره رئیس فنحه.
فنحه - سفر رئیس فنحه
http://www.fanhe.blogfa.com/post-44.aspx
فکر می کنم این روزا کسی نیست که چیزی اینجا بنویسه واسه اینکه همه مشغول کاری هستند. مهمترین عضو گروهمون که رئیس فنحه است به یک سفر چند روزه رفته امیدوارم به ما جا سبزی بدین و دیگه اینکه آرزو می کنم همه مسافرها صحیح و سالم به مقصد برسند به علاوه مسافر ما. نوشته شده در شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 20:36 توسط فنحه. برادر ره رئیس فنحه.
فنحه - عید مبارک
http://www.fanhe.blogfa.com/post-53.aspx
سلام به همه دوستان عزیز و مهربان. فرا رسیدن عید قربان بر همه شما عزیزان مبارک باد . عید خوشی داشته باشید:). نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۸۹ساعت 17:11 توسط فنحه. سلام اول بگم ما چهار نفریم بعدش هم نا گفته نماند این ها یادداشت های اعضای فنحه است برای حفظ خاطرات شیرین در جایی خارج از ذهنمون که حتی اگه خدای نکرده از ذهنمون پاک شد بدونیم هنوز یه جای دیگه داریم که خاطراتمون رو نگه می داره. برادر ره رئیس فنحه.
فنحه - تقدیم به تو . نه نه به شما ...
http://www.fanhe.blogfa.com/post-47.aspx
تقدیم به تو . نه نه به شما . ریبی دارد ان فرزانه چشمان . ف. بوده جان ز من گفتار جانان. ر. گانه هستی ام گردیده آن چشم.ی. و چشمی کندر ان مستی است پنهان.د. نوشته شده در چهارشنبه پنجم خرداد ۱۳۸۹ساعت 22:5 توسط فنحه. سلام اول بگم ما چهار نفریم بعدش هم نا گفته نماند این ها یادداشت های اعضای فنحه است برای حفظ خاطرات شیرین در جایی خارج از ذهنمون که حتی اگه خدای نکرده از ذهنمون پاک شد بدونیم هنوز یه جای دیگه داریم که خاطراتمون رو نگه می داره. برادر ره رئیس فنحه.
فنحه -
http://www.fanhe.blogfa.com/post-51.aspx
سر نوشت را نتوان از سر نوشت. نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم تیر ۱۳۸۹ساعت 20:47 توسط فنحه. سلام اول بگم ما چهار نفریم بعدش هم نا گفته نماند این ها یادداشت های اعضای فنحه است برای حفظ خاطرات شیرین در جایی خارج از ذهنمون که حتی اگه خدای نکرده از ذهنمون پاک شد بدونیم هنوز یه جای دیگه داریم که خاطراتمون رو نگه می داره. برادر ره رئیس فنحه.
فنحه
http://www.fanhe.blogfa.com/8908.aspx
سلام به همه دوستان عزیز و مهربان. فرا رسیدن عید قربان بر همه شما عزیزان مبارک باد . عید خوشی داشته باشید:). نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۸۹ساعت 17:11 توسط فنحه. سلام اول بگم ما چهار نفریم بعدش هم نا گفته نماند این ها یادداشت های اعضای فنحه است برای حفظ خاطرات شیرین در جایی خارج از ذهنمون که حتی اگه خدای نکرده از ذهنمون پاک شد بدونیم هنوز یه جای دیگه داریم که خاطراتمون رو نگه می داره. برادر ره رئیس فنحه.
فنحه
http://www.fanhe.blogfa.com/8902.aspx
سلام به همه ی ره ها هاجر با اون نظرت منو بردی به بچگیها دلم میخواد بنویسم از وقت هایی که کوچیک بودیم روزایی که با هم داشتیم هی. یادش بخیر کاش میشد برگشت البته اینو باید ذکر کنم که اگه کسی دلش بخواد برگرده به بچه گی دلیلش بد بودن حالا نیست. خوب مینویسم اول میخوام از خودم و حسنیه شروع کنم هاهاها حسنیه اولین عروسکی که خودمون رفتیم خریدمو یادته اسمش؟ تو شاه ابراهیم که بودیم زیر پله ها یه تو رفته گی بود که اونجا شده بود محل خاله بازی ما هاهاها حالا که یادم میاد میمونم که چه جوری اونجا نفسمون نمیگرفته. گر از ق...
فنحه
http://www.fanhe.blogfa.com/8901.aspx
تقدیم به هستی من طوبی. این شعری هست که طوبی ( خواهر کوجیک بنده ) خیلی دوست داره خوب من هم تا جایی که بلدم واسش مینویسم امید که درست بنویسم. توپلوام تپلو صورتم مثل هولو مامان خوبی دارم می شینه توی خونه. می بافه دونه دونه می پوشم خوشکل می شم مثل یک دست گل می شم. نوشته شده در جمعه بیستم فروردین ۱۳۸۹ساعت 3:53 توسط فنحه. خوب شما که سر نمی زنین چه کنیم ما باید بنویسیم از تنهایی ایینچا البته من که اینجا تنها نیستم اما خوب تنهای شمام.فهمیدین؟ نوشته شده در جمعه بیستم فروردین ۱۳۸۹ساعت 3:35 توسط فنحه.
فنحه
http://www.fanhe.blogfa.com/8903.aspx
سلام به همه ی مادران. حالا با اجازه میخوام یه شعری رو که تو مهد کودک بهمون یاد داده بودن را تقدیم همه ی مادران. عزیز ( مخصوصا مال خودم ) کنم. ستاره من بودم تو آسمان بودی شکوفه من بودم تو باغبان بودی. چه رنجها بردی چه مهربان بودی چه مهربان هستی. نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۸۹ساعت 3:50 توسط فنحه. تقدیم به تو . نه نه به شما . ریبی دارد ان فرزانه چشمان . ف. بوده جان ز من گفتار جانان. ر. گانه هستی ام گردیده آن چشم.ی. و چشمی کندر ان مستی است پنهان.د. یک خاطره از یک هزار خاطره. این هم اصل گپ. مشاوره انج...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
19
داستان كوتاه مطالب جالب و خواندنی مقاله آموزشی
داستان كوتاه مطالب جالب و خواندنی مقاله آموزشی. شكستن نماز برای كفش. ملا و شراب فروش! سماوری که داغ دیده است؟ کشیش و دخترک در هواپیما. آیا خداوند شر را آفریده است؟ خرید پشتی طبی باراد. کسب درآمد برای وبلاگ و سایت. کسب درآمد رایگان بدون ضرر 2. آرشیوی متنوع از مسائل روزمره. عکس های زیبای همه جوره. کسب درآمد برای وبلاگ و سایت. کسب درآمد رایگان بدون ضرر. بهترین قالب های وبلاگ. هر کلیلک 60 تومان برای بازدید. کسب در آمد از سایت ایرانی. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :.
داستان آباد | دلنوشتههای حمید رضا نیکدل
دستپاچه بودم. خیلی هم عصبانی. آنها حق نداشتند به او بخندد. خب بله. او زشت بود. خیلی هم زشت. قدش خیلی کوتاه بود. یعنی کوتوله بود. تپل هم بود. چهره اش شبیه اوتیسمی ها بود. یک پایش هم لنگ می زد. از دور که می آمد سراغ همه رفت و دستش[…]. انتشار در شهر پوسته ها.
شیرین ترین و زیباترین داستانهای کوتاه فارسی
شیرین ترین و زیباترین داستانهای کوتاه فارسی. حدود چند ماه قبل. شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. این کار بسیار محرمانه و در عین حال مشکل بود به طوریکه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت کردن در دوره ها بگیرند، چک شد. پس از برسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یک زن ازمیان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند. در روز تست نهایی تنها یک نفر از میان آنها برای این پست انتخاب می گردید. در روز مقرر، مامور. حالا ت...
داستانک
لینگدونی جذاب با همکاری وبلاگ تکخور افتتاح شد. پنج شنبه 27 تير 1393برچسب:. تصاویر/جسد سالم یک زن بعد از 700سال. حدس بزنید این تصاویر کجاست؟ نحوه برخورد بودا با یک زن …! خواهران بدحجاب توجه کنند! ۱۲ نشانه اینکه عاشق شده اید! ۶ داستان باور نکردنی از تجربه مرگ بازیگران هالیوود ( عکس). آخر و عاقبت ازدواج با پیرمرد! تجاوز چهار زورگیر به زنان مسافر. داستان پسر گرسنه و دختری که به او شیر هدیه داد. برهنه شدن زن مصری توسط پلیس / عکس. بدون کولر خانه تان را خنک کنید. زنی که مجبور شد شلوارش را جلوی همه در آورد عکس.
داســـــــتــــــــــانـــــــــــک
داستان های کوتاه ، جالب و پندآموز. سه شنبه 3 دی1392. انتقال وبلاگ به آدرس جدید. آدرس جدید " داستانک. لطفا باز هم به ما سری بزنید و مارا بانظرات و راهنمایی های خود یاری کنید. Http:/ dastanak.mihanblog.com. نوشته شده توسط جواد در 0:42 لینک ثابت. خوش آمد گویی . سلام بر شما دوستان و بازدید کنندگان عزیز. امیدوارم که لحظات خوب و خوشی را در اینجا سپری کنید و از داستان ها لذت ببرید . لطفا نظرات خود را. از ما دریغ نکنید. منتظر حضور سبزتان در شبکه اجتماعی " دوست آنلاین. برای ورود به شبکه روی لوگوی زیر کلیک کنید.
داستانک ها...
داستانهایی از فاطمه حسینی. سلام به همه دوستان عزیز و مهربان. فرا رسیدن عید قربان بر همه شما عزیزان مبارک باد . عید خوشی داشته باشید:). نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۸۹ساعت 17:10 توسط فاطمه .م.حسینی. اخه کی باید قربانی بشه ؟ شب تا صبح بیمارستان پیش مامان موندم و تا صبح بیدار بودم. و خوابم نبرد همش تو فکر بودم ، ساعتهای 5 صبح بود که مامان چشماشو باز کرد و هی اسم منو صدا میزد رفتم جلو .مامان منم منا اینجام پیشت ببین! مامان با شنیدن این جمله اروم شد. به چشمام خیره شد گفت : یعنی اره؟ بد جوری به هم.
Dastanak
داستان های کوتاه و خواندنی. داستان صد و یکم: یکنواختی خودساخته. در كارخانه اي در يك منطقه تاسيساتي هنگامي كه زنگ ناهار به صدا در مي آمد ، تمام كارگرها در كنار هم مي نشستند و ناهار مي خوردند . همواره با نوعي يكنواختي تعجب آور يكي از كارگرها بسته ناهارش را باز مي كرد و لب به. اعتراض مي گشود : " لعنت بر شيطان! اميدوارم كه ساندويچ كالباس نباشد . من از كالباس متنفرم! او عادت داشت هر روز بدون استثنا از ساندويچ كالباس شكايت كند و اين كار را همواره بدون هيچ تغييري در رفتارش تكرار مي كرد. منظورت از "همسرت" چيست؟
خط خطی
همونطور که می بینید اینجا داستان می نویسم. کپی نکنید راضی نیستم. نوشته شده در چهارشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۳ساعت 2:28 توسط ی.ا. شب بود. خیلی شب. حدود ساعت دو شب. خوابم نمی آمد. گواش زرد را آوردم و قلمو را از بغل کتاب های شعرم برداشتم . یک کتاب شعر از زیر کتابها چشمانم را برق انداخت. آن را بیرون کشیدم و دفتر نقاشی را باز کردم. نوشته شده در چهارشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۳ساعت 2:11 توسط ی.ا. اه کی این مدرسه ها تموم میشه یه دله سیر بخواییم؟ چنگی به موهای کرک و چربم زدم و گفتم: راستی امروز چند شنبس؟ اگه امروز هم دیر کنی.
dastanak
1606;وشته شده در 2017/1/16 توسط dastanak نظر بدهيد. حظك اليوم مع ماغي فرح برج الدلو. تردد قناة الكاس 1 نايل سات 2014. شناسایی کد ملی افراد. موقع مجمع الرايه في الكويت. جواد عزتی و زنش. سامانه ملی رسیدگی به شکایات بازرسی کل کشور. سامانه ثبت نام بيمه سلامت. مستمری بازنشستگان شرکت نفت. زخرفة حروف بلاك بيري 2013. داروی گیاهی درمان ام اس. مقایسه تورم در کشورها. مرتبات الاطبا المصريين فى السعودية 2013. دانلود آهنگ عروسی قدیمی. 1662;ارسي.
داستانک
تکههای کوچک گفتنی زندگی. چهارشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۴. برفتند و ما را سپردند جای / نماند کس اندر سپنجی سرای. ما هیچوقت گریه نکرده بودیم رودرروی هم. از بس که همه چیز را مسخره میکردیم و میخندیدم. از بس که غرور داشتیم. دیشب با غم سنگینی که همراه با یک فریاد بر دلم نشست فهمیدم که ما زیر همه آن خندههای مسخره، همه حسهای عالم را با هم زندگی کردهایم. زیر بارانهای ریز و سرد زمستان خیابانهای آن شهر کوچک. سهترکه پشت موتور، و هی چرخ و چرخ و چرخ . نوشته شده در 23 توسط . سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۲. نوشته شده در 10 توسط . هرازگاهی ا...
داستانک
وبلاگ گروهی داستانکنویسهای ایرانی. استفاده از مطالب این وبلاگ تنها با ذکر منبع و نام نویسنده مجاز میباشد. پدر با خود نجوا کرد: خدایا مزرعهام تشنه و ترک خورده است ،. مادر زیر لب گفت: خدایا سقف خانهام چکه میکند ،. خودت ما را از باد و باران حفظ کن. کودک اندیشید: باران ببارد چه بهتر ،. باران نبارد چه بهتر! چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 ساعت 20:20. م ردم از تنهایی. این را نوشت و از بالای برج به پایین پرید! سلام آمدیم که رونقی داده باشیم و کمی بحث کنیم سر نظرات مختلف! دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 ساعت 01:51.