dastaneroyaee.blogfa.com
13 خط شبانه های عاشقانه13 خط شبانه های عاشقانه - یک داستان واقعی تلخ است - 13 خط شبانه های عاشقانه
http://dastaneroyaee.blogfa.com/
13 خط شبانه های عاشقانه - یک داستان واقعی تلخ است - 13 خط شبانه های عاشقانه
http://dastaneroyaee.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Friday
LOAD TIME
1.6 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
18
SITE IP
149.56.201.253
LOAD TIME
1.594 sec
SCORE
6.2
13 خط شبانه های عاشقانه | dastaneroyaee.blogfa.com Reviews
https://dastaneroyaee.blogfa.com
13 خط شبانه های عاشقانه - یک داستان واقعی تلخ است - 13 خط شبانه های عاشقانه
13 خط شبانه های عاشقانه
http://www.dastaneroyaee.blogfa.com/post/46
13 خط شبانه های عاشقانه. یک داستان واقعی تلخ است. قسمت چهل و سوم. این ماموریت خیلی چیزا بهم یاد داد، یک ماه نشستم فکر کردم، همه اون حرفایی ک زدمو مرور کردم، گفتم آخه چرا باید انقدر سخت بگیرم، اونم زنه دوست داره کار کنه دوست داره خرید کنه حتما نباید من بکنم ک، شاید من دیر اومدم ی چیز واجب خواست نمیشه منتظر بمونه تا من بیام خودش بره بخره، گفتم ب خودم اگه ی کاریو دوست داره ب زور اجبار ب ترک اون کارش نکنم. سه شنبه دوم شهریور ۱۳۹۵ ] [ 22:43 ] [ لیلی زمان ] . قسمت چهل و سوم. قسمت چهل و دوم. قسمت چهل و یک.
BLOGFA
http://www.dastaneroyaee.blogfa.com/Profile
پروفایل مدیر این وبلاگ فعال نیست.
13 خط شبانه های عاشقانه
http://www.dastaneroyaee.blogfa.com/post/1
13 خط شبانه های عاشقانه. یک داستان واقعی تلخ است. با سلام به تمام مخاطبینی که در هر فضایی قرار است داستان زندگی مرا بخوانند. هر آنچه اینجا انشتار پیدا میکند تمام واقعیت زندگی من بدون اندکی تغییر است، شاید کسانی باشند که از زندگی من خبر داشته باشند و این داستان برایشان آشنا باشد، خواهش میکنم از تمام دوستانم در صورت کشف نویسنده، هیچ کجا و برای هیچ کس نامی از او نبرده و اجازه دهند نویسنده این متن برای دیگران گمنام بماند. تمامی نظرات پاسخ داده میشن. سپاس از همراهی شما. قسمت چهل و سوم. قسمت چهل و دوم.
13 خط شبانه های عاشقانه
http://www.dastaneroyaee.blogfa.com/post/38
13 خط شبانه های عاشقانه. یک داستان واقعی تلخ است. قسمت سی و پنجم. میخواد بگه زخمی شده؟ میخواد بگه شهید شده؟ با عجله شمارشو گرفتم گفت من دوستشم کربلا بودم ی شب خواب دیدم غرق خون افتاده بهم گفت اومدم و بالاخره شهید شدم دیگه برام مهم نبود بعدش چی میخواد بگه تمام تنم مث جنازه یخ زده بود اشکام مث رود میومد و هیچی نمیتونستم بگم. حتی اگه آیه از آسمون نازل میشد، مهم این بود ک اون ب خونه ب دوستش ب همه زنگ میزد جز منی ک داشتم از دلتنگیش میمردم، یعنی چی شده بود ک دیگه ب من زنگ نزده بود؟ قسمت چهل و سوم. قسمت چهل و یک.
13 خط شبانه های عاشقانه
http://www.dastaneroyaee.blogfa.com/post/39
13 خط شبانه های عاشقانه. یک داستان واقعی تلخ است. قسمت سی و ششم. از بین خروار مویی ک از سرم میریخت برای اولین بار تار موی سفید پیدا کردم، چندبار نگاهش کردم واقعا سفید بود من پیر شده بودم پیر غصه هایی ک هیچ کس ازش خبر نداشت پیر دردهایی ک هیچ کس نمیفهمیدشون پیر تمام لحظه های این یک سالی ک با ترس گذشت پیر این یک ماهی ک جنگ بود پیر همین ی شبی ک فهمیدم فقط ب من زنگ نزده. چشمام داغ کرده بود بس ک گریه کرده بودم، یعنی من دیگه براش مهم نبودم ک زنگ نزده بود؟ پنجشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۴ ] [ 21:22 ] [ لیلی زمان ] .
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
عاشقانه شیما و علیرضا...
http://www.22tanha.blogfa.com/1393/06
عاشقانه شیما و علیرضا. دختر دار که شدم. به دخترم میگم ببین عزیزم. یه وقت اگه بزرگ شدی. اگه به سن ازدواج رسیدی. اگه دیدی چند نفرمیخوانت. اونیو انتخاب نکنی که ماشینش خفنه ها. اونیو انتخاب نکنی که باباش پول داره ها. اونیو انتخاب نکنی که سرش شلوغه ها. اونیو انتخاب نکنی که میگه بیا خونمون ها. اونیو انتخاب نکنی که همش اشکتو درمیاره ها. اونیو انتخاب کن که قلبشو بهت هدیه میده. اونیو انتخاب کن که وقتی ناراحته سریع لباسشو میپوشه میره بیرون. اونیو انتخاب کن که وقتی ناراحته فقط اخم میکنه. اونی که بلد نیست دروغ بگه.
عاشقانه شیما و علیرضا...
http://www.22tanha.blogfa.com/1393/07
عاشقانه شیما و علیرضا. امروز دلم واسه داشتنت پر که نه پر پر می زد واسه بودنت. اینکه سرم رو بذارم روی شونه ات و دستات ببری لای موهام و بگی: مال خودمی. بعد ببینی که چه جوری با همین دو سه حرف تو آروم می شم! امروز دلم خیلی امنیت تو می خواست! یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۳ ساعت 23:24 توسط شیم.علیرضا.
عاشقانه شیما و علیرضا...
http://www.22tanha.blogfa.com/1393/05
عاشقانه شیما و علیرضا. حالا که دوسم نداری. امروز هم روزی از روزهای خداست. و من آرامتر از دیروز. و سرمست از تو. باز هم مثل همیشه. برای نوشتن تو را بهانه میکنم. چه لذت بخش است از تو نوشتن. و چه زیباست برای تو نوشتن. و من این زیبایی را با تمام دنیا عوض نمی کنم. لحظه های بی تو بودن را با خیال تو سر می کنم. و معتقدم دوری مانع از رسیدن نیست. من هر شب به تو میرسم. وهر لحظه ای که به تو می اندیشم تو را در کنار خویش. و در وجودم احساس می کنم. و این برای من خود رسیدن است. این فاصله ها فقط بهانه ای است برای. همین تما...
عاشقانه شیما و علیرضا... - ..
http://www.22tanha.blogfa.com/post/67
عاشقانه شیما و علیرضا. جمعه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۴ ساعت 15:58 توسط شیم.علیرضا.
عاشقانه شیما و علیرضا...
http://www.22tanha.blogfa.com/1394/05
عاشقانه شیما و علیرضا. من خوشبخت ترینم . چون تو رو دارم . تویی که . حتی فکر کردن بهت . قلبمو گرم میکنه . تو رو با همه دنیا هم عوض نمیکنم . هیچوقت اینقدر آرامش نداشتم محبوب قلبم . دوستت دارم. شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 0:13 توسط شیم.علیرضا. خوشبختی يعني : واسه كسي كه برات مهمه ، مهم باشی! شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 0:11 توسط شیم.علیرضا. وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست. نگفتم عزیزم این کار را نکن. و یک بار دیگر به من فرصت بده. وقتی پرسید دوستش دارم یا نه. حالا او رفته و من. چون من هم مقصر بودم.
عاشقانه شیما و علیرضا... - قصه عشق
http://www.22tanha.blogfa.com/post/63
عاشقانه شیما و علیرضا. اولش که باهاش آشنا میشی تودوسش نداری. ولی اونقدر دلبری میکنه تاتورو عاشق خودش بکنه. چند وقت که گذشت بهش عادت میکنی. چند وقت دیگه بهش وابسته میشی. یکم که گذشت میفهمی که دوسش داری. یه دفه به خودت میای میبینی عاشقش شدی. وقتی عاشق شدی تازه اول بدبختیته. تازه دعواها شروع میشن. گریه ها شروع میشن. اونجاس که دیگه میبری. حتی غرورتو که تاحالابخاطر هیچ کس زیرپات نزاشتی بخاطر اون زیرپات میذاری و با یه صدای تنها میگی"نرو". اون موقست که خاطراتش هجوم میارن. عکسشو بغل میکنی و باهاش حرف میزنی.
عاشقانه شیما و علیرضا... - امروز
http://www.22tanha.blogfa.com/post/65
عاشقانه شیما و علیرضا. امروز دلم واسه داشتنت پر که نه پر پر می زد واسه بودنت. اینکه سرم رو بذارم روی شونه ات و دستات ببری لای موهام و بگی: مال خودمی. بعد ببینی که چه جوری با همین دو سه حرف تو آروم می شم! امروز دلم خیلی امنیت تو می خواست! یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۳ ساعت 23:24 توسط شیم.علیرضا.
عاشقانه شیما و علیرضا...
http://www.22tanha.blogfa.com/1392/11
عاشقانه شیما و علیرضا. حلقه ی دستانت بر کمرم میزنی. بهترین اسارت زندگی من است! خدایا یا عمرمو ازم بگیر،یا. Style="font-size: 9pt;" /. شنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 16:5 توسط شیم.علیرضا.
عاشقانه شیما و علیرضا... - حرف آخر
http://www.22tanha.blogfa.com/post/66
عاشقانه شیما و علیرضا. محتاج دیدنت نیستم . اگر چه نگاهت آرامم می کند. محتاج سخن گفتن با تو نیستم . اگر چه صدایت دلم را می لرزاند. حتی اگر کنارم نباشی . باز هم ، نگاهت می کنم . صدایت را می شنوم. شنبه هفدهم آبان ۱۳۹۳ ساعت 16:30 توسط شیم.علیرضا.
عاشقانه شیما و علیرضا... - اینهههههههه
http://www.22tanha.blogfa.com/post/68
عاشقانه شیما و علیرضا. دلم را برده دلداری که داند دلربائی را - احمد حقیقی. دلم را برده دلداری که داند دلربائی را. به دام افتاده ام،اما نه میخواهم رهائی را. از آن روزی که با او آشنا گشتم ، نه می خواهم. که با دیگر کسان پویم طریق آشنائی را. ز خوبان خودنمائی گر چه می زیبد ، ولیکن او. ندارد دوست-با این مایه خوبی-خودنمائی را. جدائی تا نیفتد دوست قد. درست است این ،ولی طاقت نمی آرم جدائی را. من اکنون در کلاس آخرم در مکتب لیلی. تو ای مجنون اگر خواندی کلاس ابتدائی را.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
18
راست قامتان
گوشه ای از جانفشانی های شهدای گرانقدر هشت سال دفاع مقدس. وصيتامه شهيد علی زارعی. به نام کسي که هستي را آفريد، سخنم را با نام او آغاز مي کنم و اين آخرين پيام من است به تمامي عزيزانم که مرا مي شناسند و به کساني که مرا دريافتند و مرا به عقل خود ديوانه پنداشتند. پدر و مادر عزيزم! فرزند شما آگاهانه قدم در راه پاسداري از انقلاب اسلامي گذاشت. پدر و مادرم! منبع:نشريه 7 روز زندگي، شماره 95. نوشته شده در یکشنبه ۲۸ اسفند۱۳۹۰ساعت 7:16 AM. روز شهادتش را به همرزمانش گفته بود. آيا لايق شهادت نبودم؟ قانون اساسي و نظام ا...
داستان راستان
ولادت امام رضا مبارک باد. درد دل یک رفیق. لیست تمام پیوند ها. تعداد بازدید ها: 2318. تاریخ : پنجشنبه 12 دی 1392. ب س م الل ه ال ر ح من ال ر حیم. شاکى شکایت خود را به خلیفه مقتدر وقت ، عمر بن الخطاب ، تسلیم کرد. طرفین دعوا باید حاضر شوند و دعوا طرح شود. کسى که از او شکایت شده بود، امیرالمؤمنین على بن ابیطالب - علیه السلام بود. عمر هر دو طرف را خواست و خودش در مسند قضا نشست . پهلوى مدعى خودت قرار بگیر. با شنیدن این جمله ، چهره على علیه السلام درهم و آثار ناراحتى در قیافه اش پیدا شد. خلیفه گفت : یا على!
عشق و نفرت
اگه میبینین هیچی پست تو وب نیس یع هو کپ نکنیا. آدرسو بنابدلایلی عوضیدم و فقطم آدرسمو به بچه هایی میدم که قبلا لینک بودن. نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۱ساعت 18:48 توسط yakh foroshe jahanam.
داستان
عشق جوان به دختر پادشاه. جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد. نوشته شده در سه شنبه پنجم بهمن ۱۳۸۹ساعت 22:10 توسط ع. احمدی. مغز متفکر بزرگترین وب سایت تبهکاری. نوشته شده در شنبه دوم بهمن ۱۳۸۹ساعت 22:14 توسط ع. احمدی. آفتابگردان کاشف معدن صبح. آرایشگرگفت:من ...
داستان روز ( کانون داستان عصر چهارشنبه ما ) | داستان ، درباره داستان ، خبر داستان ، معرفی نویسندگان جوان
داستان روز ( کانون داستان عصر چهارشنبه ما ). داستان ، درباره داستان ، خبر داستان ، معرفی نویسندگان جوان. داستان روز ( کانون داستان عصر چهارشنبه ما ). معرفی کتاب رمان قصه های مطبخ نوشته شهناز حقیقی منتشر شد. رمان با ورود کاروان شتربه روستای اصیل آباد شروع می . ادامه مطلب. داستان روز ( کانون داستان عصر چهارشنبه ما ). نقد داستان قفسنوشته: صادق چوبکمجید مصطفویشیوه نقد: ساختارگرایی از کل به جزءشروع داستان: قفسی پر از مرغ و خروس های . ادامه مطلب. داستان روز ( کانون داستان عصر چهارشنبه ما ). ﺟﺎﯾﺰﻩ ﺑﻮﮐﺮ ﺳﺎﻝ ۲۰۱۴.
13 خط شبانه های عاشقانه
13 خط شبانه های عاشقانه. یک داستان واقعی تلخ است. با سلام به تمام مخاطبینی که در هر فضایی قرار است داستان زندگی مرا بخوانند. هر آنچه اینجا انشتار پیدا میکند تمام واقعیت زندگی من بدون اندکی تغییر است، شاید کسانی باشند که از زندگی من خبر داشته باشند و این داستان برایشان آشنا باشد، خواهش میکنم از تمام دوستانم در صورت کشف نویسنده، هیچ کجا و برای هیچ کس نامی از او نبرده و اجازه دهند نویسنده این متن برای دیگران گمنام بماند. تمامی نظرات پاسخ داده میشن. سپاس از همراهی شما. قسمت چهل و سوم. قسمت چهل و دوم. انقد عو...
داستان روز
کلاریسا نوشته ساموئل ریچاردسن. کلاریسا پیش از آشنایی با رابرت لاولیس خبیث کابوس ترسناک میبیند که درواقع هشداری است درمورد رابرت: با چاقو قلبم را پاره پاره کرد و بعد مرا در گوری که کنده بود پرت کرد، کنار یکی دو جسد نیمه متلاشی شده دیگر. بعد با دست و پا به رویم خاک ریخت. فرانکنشتین نوشته مری شلی. اعترافات یک انگلیسی نوشته توماس دوکوئینسی. رنجهای خواب نوشته ساموئل تیلور کلریج. بلندیهای بادگیر نوشته امیلی برونته. لاکوود بیچاره پس از سفری به بلندیهای بادگیر در برف میماند و مجبور میشود شب را همانجا سپری کند...
سبز علوی باش! نه سبز اُموی
تصاویر: تجمع دانشجویان در سالروز 16 آذر. تصاویر: تجمع دانشجویان در سالروز 16 آذر. 16 آذر متعلق به دانشجوى ضد آمریکاست. 16 آذر متعلق به دانشجوى ضد نیکسون است، دانشجوى ضد آمریکاست، دانشجوى ضد سلطه است. به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، ۱۶ آذر سالروز شهادت ۳ دانشجوی دانشگاه تهران در اعتراض به ورود نیکسون به دانشگاه و ضدیت با استکبار جهانی است از همین رو فرازهایی از فرمایشات مقام معظم رهبری درباره دانشگاه، دانشجو و اهمیت فعالیت سیاسی در دانشگاهها به شرح زیر منتشر میشود:. دانشجو و دانشگاهى قشر برگز...
داستان سپید
ورود به حساب کاربری. مرا به خاطر بسپار. رمز عبور خود را فراموش نموده اید؟ نام کاربری خود را فراموش نموده اید؟ ایجاد یک حساب کاربری. پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است. تکرار رمز عبور *. داستان و فیلم نامه. سرپرست انجمن سینمای جوانان ایران استان مرکزی اضافه کرد: همچنین ˈمهدی امامیˈ، سید ˈمهدی عمادˈ ، ˈامیر قادریˈ، ˈمهدی تاج آبادˈ و ˈمحمد وروانی فراهانیˈ در بخش عکس در این جشنواره حضور داشتند. تعریف داستان در این قسمت گذاشته می شود. متنی است شامل شخصیت ها ، ماجراها و هر آنچه در فیلم ...
dastanesexy.com
داستان سکسی | مجموعه ای از هزاران داستان سکسی
مجموعه ای از هزاران داستان سکسی. اکتبر 24, 2007 بدست dastanesexy. 2 سال پیش همسرم که خیلی دوستش داشم، تو یه تصادف شدید فوت کرد. بخاطر علاقه شدیدی که به همسرم و خانواده اش داششتم، تصمیم گرفتم دیگه ازدواج نکنم و برای دخترم یه پرستار گرفتم که صبح میاد پیشش و تا 8 شب دائم باهاش بازی می کنه، شعر می خونه، بچه رو می بره بیرون و خیلی هم با هم خوبند. رفت رو کاناپه ولو شد و خمار نگاهم کرد و لبخند زد. فهمیدم که باید ماساژ بدم. از انگشتای پاش شروع کردم و خیلی آروم اومدم بالا. گفتم روغن بدن دارید؟ خیلی زود شام رو خور...