DEL1ASHORAI.BLOGFA.COM

oonazdikast.blogfa.com

...او نـــــــــــــزدیـــک اســت

http://www.oonazdikast.blogfa.com/8904.aspx

دل شوریده ما, عالم اندیشه ماست. سرگردان در كوچه هاي زمين. نشاني در دست، مبهوت به تمام درهاي بسته نگاه مي كنيم. هيچ كدامشان شبيه دري نيستند كه ما گم كرده ايم. شبيه جايي نيست كه روزي از آن راه افتاديم و حالا دلمان مي خواهد به آن برگرديم. مرد ايستاده كنار كوچه. ما گيج و سر درگم از كنارش رد مي شويم. دستمان را مي گيرد. يك لحظه چشم در چشم مي شويم. مي گوييم: رهامان كن! پي جايي مي گرديم. مي گويد: من بلد راهم، پي ام بياييد، مي رسانمتان. مي گوييم: نه، خودمان مي گرديم، خودمان مي يابيم. ما مي خنديم سوال؟ و ما تا ابد...

oonazdikast.blogfa.com

...او نـــــــــــــزدیـــک اســت

http://www.oonazdikast.blogfa.com/8911.aspx

دل شوریده ما, عالم اندیشه ماست. در غم عشقت فتادم كاشكي درمان نبودي. من سر و سامان نجويم كاشكي سامان نبودي. باز گويم غم دل را كه تو دلدار مني. در غم و شادي و اندوه و الم يار مني. نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۸۹ساعت 14:44 توسط خاتون. داغ دل را نه زبان تواند تقرير كند. و نه قلم يارد به تحرير رساند. الحمدالله، كه دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است. الهي، ما هر چه كنيم كم است. و تو هر چه دهي بسيار. يا من يعطي الكثير بالقليل. نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۸۹ساعت 10:55 توسط خاتون.

oonazdikast.blogfa.com

...او نـــــــــــــزدیـــک اســت

http://www.oonazdikast.blogfa.com/8906.aspx

دل شوریده ما, عالم اندیشه ماست. وقتی دلم به سمت تو مایل نمی شود. باید بگویم اسم دلم دل نمی شود. دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند. دیوانه ی تواست که عاقل نمی شود. تکلیف پای عابران چیست؟ از آسمان فاصله نازل نمی شود. خط می زنم غبار هوا را که بنگرم. آیا کسی ز پنجره داخل نمی شود؟ می خواستم رها شوم از عاشقانه ها. دیدم که در نگاه تو حاصل نمی شود. تا نیستی تمام غزل ها معلق اند. این شعر مدتی است که کامل نمی شود. دوري دوستي نمي آورد. نوشته شده در شنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۸۹ساعت 17:21 توسط خاتون.

oonazdikast.blogfa.com

...او نـــــــــــــزدیـــک اســت

http://www.oonazdikast.blogfa.com/8909.aspx

دل شوریده ما, عالم اندیشه ماست. باران گرفته بود و دلم هم گرفته بود. آن شب که رفته بودی، حالم گرفته بود. م ه گوشهی اتاق در آیینه میگریست. چشمان خیس آینه شبنم گرفته بود. دیوارهای خشتی آیینه را شکست. دیوانهای که هیئت آدم گرفته بود. من این طرف، شکستهی آیینه،آن طرف. تنهاییام نشسته و ماتم گرفته بود. دستی مرا ورق زد و تا کوچهها کشاند. دستی که شکل دست محرم گرفته بود. هوهوکشان به هیبت درویش کاملی. توفان برای آمدنت دم گرفته بود. ابری شبیه پنجرهای باز و بسته شد. باران شبیه رهگذری غم گرفته بود. حتی اگر ساکن شامی!

oonazdikast.blogfa.com

...او نـــــــــــــزدیـــک اســت

http://www.oonazdikast.blogfa.com/8902.aspx

دل شوریده ما, عالم اندیشه ماست. ما حاشيه نشين هستيم. مادرم مي گويد: پدرت هم حاشيه نشين بود. در حاشيه به دنيا آمد، در حاشيه جان كند، يعني زندگي كرد و در حاشيه مرد. من در حاشيه به دنيا آمده ام. ولي نمي خواهم در حاشيه بميرم. مادرم مي گويد: سرنوشت ما را هم در حاشيه ي صفحه ي تقدير نوشته اند. او هر شب ستاره ي بخت مرا كه در حاشيه ي آسمان سوسو مي زند را به من نشان مي دهد. ولي من مي گويم: اين ستاره من نيست. من در حاشيه بدنيا آمدم. در حاشيه بازي كردم. من در حاشيه بزرگ شدم و به مدرسه رفتم. در مدرسه گفتند: جا نداريم.

oonazdikast.blogfa.com

...او نـــــــــــــزدیـــک اســت -

http://www.oonazdikast.blogfa.com/post-41.aspx

دل شوریده ما, عالم اندیشه ماست. سرگردان در كوچه هاي زمين. نشاني در دست، مبهوت به تمام درهاي بسته نگاه مي كنيم. هيچ كدامشان شبيه دري نيستند كه ما گم كرده ايم. شبيه جايي نيست كه روزي از آن راه افتاديم و حالا دلمان مي خواهد به آن برگرديم. مرد ايستاده كنار كوچه. ما گيج و سر درگم از كنارش رد مي شويم. دستمان را مي گيرد. يك لحظه چشم در چشم مي شويم. مي گوييم: رهامان كن! پي جايي مي گرديم. مي گويد: من بلد راهم، پي ام بياييد، مي رسانمتان. مي گوييم: نه، خودمان مي گرديم، خودمان مي يابيم. ما مي خنديم سوال؟ و ما تا ابد...

oonazdikast.blogfa.com

...او نـــــــــــــزدیـــک اســت

http://www.oonazdikast.blogfa.com/8903.aspx

دل شوریده ما, عالم اندیشه ماست. آه است خيابان به خيابان به لبم. از اين همه بي تفاوتي در عجبم. تو مثل مسافري كه ديرش شده است. من مثل چراغ قرمز نيمه شبم. وقتي دلت گرفته حتي براي ته نوشت هم حرفي نداري! نوشته شده در دوشنبه دهم خرداد ۱۳۸۹ساعت 18:10 توسط خاتون. زنده بودن را به بیداری بگذرانیم. یه روزی . یه جایی . یه کسی.

oonazdikast.blogfa.com

...او نـــــــــــــزدیـــک اســت -

http://www.oonazdikast.blogfa.com/post-47.aspx

دل شوریده ما, عالم اندیشه ماست. ما سالهای زیادی بهار را. به گره زدن سبزه دلخوش بودیم. وارث دل حقیری هستیم. که ظرفیت تفکر ندارد. بیا تا دلمان را بزرگ کنیم. بهار تعجب سبزی است در چشم های خاک. روبروی این شگفت درنگ کن! نوشته شده در چهارشنبه سوم فروردین ۱۳۹۰ساعت 0:47 توسط خاتون. زنده بودن را به بیداری بگذرانیم. یه روزی . یه جایی . یه کسی.

oonazdikast.blogfa.com

...او نـــــــــــــزدیـــک اســت -

http://www.oonazdikast.blogfa.com/post-39.aspx

دل شوریده ما, عالم اندیشه ماست. ما حاشيه نشين هستيم. مادرم مي گويد: پدرت هم حاشيه نشين بود. در حاشيه به دنيا آمد، در حاشيه جان كند، يعني زندگي كرد و در حاشيه مرد. من در حاشيه به دنيا آمده ام. ولي نمي خواهم در حاشيه بميرم. مادرم مي گويد: سرنوشت ما را هم در حاشيه ي صفحه ي تقدير نوشته اند. او هر شب ستاره ي بخت مرا كه در حاشيه ي آسمان سوسو مي زند را به من نشان مي دهد. ولي من مي گويم: اين ستاره من نيست. من در حاشيه بدنيا آمدم. در حاشيه بازي كردم. من در حاشيه بزرگ شدم و به مدرسه رفتم. در مدرسه گفتند: جا نداريم.

oonazdikast.blogfa.com

...او نـــــــــــــزدیـــک اســت -

http://www.oonazdikast.blogfa.com/post-40.aspx

دل شوریده ما, عالم اندیشه ماست. آه است خيابان به خيابان به لبم. از اين همه بي تفاوتي در عجبم. تو مثل مسافري كه ديرش شده است. من مثل چراغ قرمز نيمه شبم. وقتي دلت گرفته حتي براي ته نوشت هم حرفي نداري! نوشته شده در دوشنبه دهم خرداد ۱۳۸۹ساعت 18:10 توسط خاتون. زنده بودن را به بیداری بگذرانیم. یه روزی . یه جایی . یه کسی.