dor****rdoone.blogfa.com

zizi62.blogfa.com

لحظه هایم با تو

http://www.zizi62.blogfa.com/9003.aspx

لحظه هایم با تو. زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم بهترینم همیشه کنارم بمان. امروز اولین روز افتتاح وبلاگ منه الان شادی می کنیم به افتخار وبلاگ جدید. نمی دونم چرا الکی وبلاگی رو که انقدر دوسش داشتم و همه تنهاییام باهاش پر میشد رو فلیتر کردند وقتی کار آدم نیمه کاره رها میشه دیگه حسش نیست از نو شروع کنه مگر اینکه گذشت زمان باعثش بشه خلاصه اینکه همیشه آغاز کردن یه خورده سخته ولی اکشالی نداره دوباره می نویسم به شرطه اینکه نپری هههههههههههههههههههههها. از خودم تعریف نکنم همه جوره دارم با همسری کنار می یام.

zizi62.blogfa.com

لحظه هایم با تو

http://www.zizi62.blogfa.com/9006.aspx

لحظه هایم با تو. زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم بهترینم همیشه کنارم بمان. میرم مدرسه می رم مدرسه جیبام پر از فندق و پسته. یادش بخیر این موقع ها چه بدو بدو یی داشتیم چه تعجیلی می کریدم واسه خرید لوازم مدرسمون. با چه وسواسی کیف و کتونی می خریدیم همیشه وقتی تی وی شعرای آغاز مدارس رو می خوند یه حس و حال خوبی داشت دوباره درس. همین باعث میشد دیکته هامو ۲۰ نشم با اینکه درس خون بودم و تنبلی نمی کردم معلم کلاس اولمو خیلی دوست داشتم چون خیلی هوامو داشت. همه خوردنی هاشو ازش می گرفتم. چقدر پخمه بود مگه نه. روژینا...

zizi62.blogfa.com

لحظه هایم با تو - یه خبر توپه توپ

http://www.zizi62.blogfa.com/post-27.aspx

لحظه هایم با تو. زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم بهترینم همیشه کنارم بمان. یه خبر توپه توپ. سلام سلام به همه دوستای گلم. بعد از مدتی برو بیاو بهانه گیری بالاخره داداشی بزرگه. ما هم هم داماد شد. ماجرا از این قرار بود که ما هر کسی رو بهش پیشنهاد می دادیم این داداشی بد قلق ما یه بهانه ای می تراشید. و ما رو مجبور به عقب نشینی می کرد و ما هم به مانند لشکری شکست خورده و خسته دست از پا درازتر برمی گشتیم. البته داداشی بزرگه زیادی هم سختگیر نبودا ولی نه اینکه خیلی لوسش کردن ادا زیاد داشت. پس چرا زمانی که داخل م...

zizi62.blogfa.com

لحظه هایم با تو

http://www.zizi62.blogfa.com/9004.aspx

لحظه هایم با تو. زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم بهترینم همیشه کنارم بمان. نوشته شده در دوشنبه ۱۳ تیر۱۳۹۰ساعت 15:42 توسط زهره. سفر یک روزه به تنگه واشی. جمعه در یک عملیات انتحاری بدون اتلاف وقت رفتیم تنگه واشی به همراه خواهری جونیا و همسری جون البته این تصمیم گیری بعد از یک جلسه اضطراری از طرف طرفداران خواب تا ۱۲ ظهر گرفته شد از اونجایی که ما خانوادگی عاشق خوابیم. تقریبا تا کمر تو آب بودیم لباسهامون خیس خیس شده بود البته لباس یدکی برده بودیم که فقط حملش افتاد گردنمون. فقط حیفم میاد نمی تونم عکسامو بزارم.

zizi62.blogfa.com

لحظه هایم با تو - سفر یک روزه به تنگه واشی

http://www.zizi62.blogfa.com/post-23.aspx

لحظه هایم با تو. زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم بهترینم همیشه کنارم بمان. سفر یک روزه به تنگه واشی. جمعه در یک عملیات انتحاری بدون اتلاف وقت رفتیم تنگه واشی به همراه خواهری جونیا و همسری جون البته این تصمیم گیری بعد از یک جلسه اضطراری از طرف طرفداران خواب تا ۱۲ ظهر گرفته شد از اونجایی که ما خانوادگی عاشق خوابیم. دیگه واقعا ساعت ۶ بیدار شدن سخته دیگه تا برسیم تقریبا خواب بودیم به هر حال بیدار شدیم و با کلی اکراه حرکت کردیم ولی ارزش رفتن داشت واقعا فوق العاده بود معرکه بود کلی ذوقیدیم. ملینا و مامان مهسا.

zizi62.blogfa.com

لحظه هایم با تو - رسیدن دوران بازنشستگی

http://www.zizi62.blogfa.com/post-32.aspx

لحظه هایم با تو. زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم بهترینم همیشه کنارم بمان. از امروز تا نمی دونم کی دسترسی به اینترنت ندارم و هنوز نتونستم با خودم کنار بیام. که بدون اینترنت هم میشه زندگی کرد. فعلا نیستم تا در آینده چندان نزدیک که برگردم. دوستای خوبم دلم براتون می تنگه بزودی. بهتون سر می زنم. نوشته شده در شنبه ۳۰ مهر۱۳۹۰ساعت 13:15 توسط زهره. همدیگرو خیلی دوست داشتیم آرزو داشتیم با هم باشیم حالا بهش رسیدیم همسری نفسه منه منم همه زندگیشم. عشق کوچولوی مامان و بابا. ملینا و مامان مهسا. روژینا و آدرینای ناز.

mamisobhan.blogfa.com

روزنوشت مادرانه

http://mamisobhan.blogfa.com/90112.aspx

حبه قند شاخه نبات! این روزهایم را تو شیرین کرده ای حبه قند و شاخ نباتم! با تو سرشار از عشق، از صفا و سادگی و معصومیت کودکانه ات هستم . ای کاش هیچ وقت این زود دیر نشود. ای کاش تو تا همیشه برایم بمانی. ای کاش تو تا همیشه با من موافق بمانی. ای کاش تا همیشه هر سه مان شادمان باشیم. نوشته شده در سه شنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۰ساعت توسط. حس و حال خانه داری. پی نوشت زندگی ام. دوقلوها(محمدعلی و محمد حسین).

mamisobhan.blogfa.com

روزنوشت مادرانه - سبحان چند سالته ؟ 2 سال

http://mamisobhan.blogfa.com/post-39.aspx

سبحان دو ساله من، حالا برای خودش مردی شده ، مردی که به داشتن آن در خانه به خود می بالم! از مهارت های کلامی شروع کنم ، ماشالله اینقدر حرف می زنی که کار خودت را راه بیاندازی! البته مثل همه مادرهای دیگر بیشتر من متوجه میشوم ولی کاملا از پیشرفت تو راضی هستم . بیشتر کلمه ها رو اولین بار به دایی سعید میگی، مثل اسمش که اولین اسم بود که گفتی و یا کلمه دوست دارم که براش هی تکرار میکنی! خیلی کلمه ها رو میگی جمله های دو سیلابی رو هم میگی ، انقدر زیاد هست که نشه اینجا لیستش کرد! یا مثلا بگی بابایی کوشی؟ صبح ها وقتی ...

mamisobhan.blogfa.com

روزنوشت مادرانه - حبه قند ؛ شاخه نبات!

http://mamisobhan.blogfa.com/post-40.aspx

حبه قند شاخه نبات! این روزهایم را تو شیرین کرده ای حبه قند و شاخ نباتم! با تو سرشار از عشق، از صفا و سادگی و معصومیت کودکانه ات هستم . ای کاش هیچ وقت این زود دیر نشود. ای کاش تو تا همیشه برایم بمانی. ای کاش تو تا همیشه با من موافق بمانی. ای کاش تا همیشه هر سه مان شادمان باشیم. نوشته شده در سه شنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۰ساعت توسط. حس و حال خانه داری. پی نوشت زندگی ام. دوقلوها(محمدعلی و محمد حسین).