drhsbax2.blogfa.com

bonbastlife.blogfa.com

بن بست نوشته ها - سلاح کشتار جمعی

http://www.bonbastlife.blogfa.com/post-44.aspx

بن بست نوشته ها. امروز حال و هوای گله دارم. کاری که بیشتر خودکارم را درگیر می کند، تا زبانم. امانم را بریده است این انسان. همان انسانی که اشرف مخلوقات است و خلیفه ی خدایش بر این خاک! آری خودمان را می گویم. همین موجود زنده که به لطف هوش و نطقش، حالا این چنین از دیگر حیوانات پیش افتاده. و ما انسانیم.یعنی تنها حیوانی که همنوعش را می کشد! خرس ها و گرگها و تمساح ها چه بدنامند.در حالی که درنده ترین موجود آفرینش از کاخ دموکراسی بالا می رود و جمهوریت را به رای گیری می گذارد و صلح را. شعار های قشنگی بود نه؟ قول ب...

bonbastlife.blogfa.com

بن بست نوشته ها - کنار فقر گلبانوی ایثار

http://www.bonbastlife.blogfa.com/post-36.aspx

بن بست نوشته ها. کنار فقر گلبانوی ایثار. شب بود. حدودای 9.30. سوز سردیم میزد تو صورت آدم. خیابون نوبخت رو داشتم پیاده می رفتم بالا و عجله داشتم که زودتر به خونه برسم و غرق وصال شومینه بشم. همینطور که داشتم قدم می زدم و بدبختیامو تو ذهنم دوره می کردم، یه صدایی از پشت سر توجهم رو جلب کرد. یه دختر جوانی بود، گفت "آقا پسر! گفتم "بله" یه لحظه میاین اینجا؟ فکر کردم آدرسی چیزی می خواد، رفتم طرفش. یکم اطرافو نگاه کرد، گفت "می خوای امشبو با هم باشیم؟ شروع کردیم قدم زدن. خونتون نزدیکه؟ چه فرقی می کنه؟ 26 سالمه&#46...

bonbastlife.blogfa.com

بن بست نوشته ها

http://www.bonbastlife.blogfa.com/9204.aspx

بن بست نوشته ها. سر از خاک بیرون آوردیم، همه چیز گنگ بود. عده بر فراز خرابه ها پرچم افراشته بودند. تمامی نگاه ها عاقل اندر سفیه! هرکس چیزی برای افتخار کردن داشت و. هیچ چیز افتخار کردنی نبود. و ما بزرگ شدیم. با تضادی کشنده، که این افتخار کردنی ها، کجا را فاخر نمودند؟ و این مفتخران، به چه فخر دارند؟ ما وقتی رسیدیم که همه بدنبال چاپ قدیمی کتابها بودند. وقتی رسیدیم که شعرها را گفته بودند. وقتی رسیدیم که از چلچله ها خبری نبود. وقتی رسیدیم که هواهای خوب خوب را تنفس کرده بودند. یا صعود به جام جهانی! همان جبر که...

bonbastlife.blogfa.com

بن بست نوشته ها

http://www.bonbastlife.blogfa.com/9112.aspx

بن بست نوشته ها. آنچه چکیده ی زندگانیت است. آن قصه ی تراژیک که شبت را با آن صبح می کنی. آنچه تو را به این بی تفاوتی که هستی بدل کرده. آنچه تمام شریان های "دوباره عاشق شدنت" را سوزانده. برای دیگران یک قصه ی عادی، مانند قصه ی همه ی آدمها تلقی شود. و تو شروع می کنی. به اینکه چرا این قصه برای همگان مشترک است؟ و تو شروع می کنی، به افزودن انتزاعی که قصه ات را خاصتر کند. و تلخ می شوی. و تلخ می شوی. شنبه 19 اسفند1391 12:48 به قلم بن بست. Design by : Night Skin.

bonbastlife.blogfa.com

بن بست نوشته ها - ساعتگرد

http://www.bonbastlife.blogfa.com/post-50.aspx

بن بست نوشته ها. سر از خاک بیرون آوردیم، همه چیز گنگ بود. عده بر فراز خرابه ها پرچم افراشته بودند. تمامی نگاه ها عاقل اندر سفیه! هرکس چیزی برای افتخار کردن داشت و. هیچ چیز افتخار کردنی نبود. و ما بزرگ شدیم. با تضادی کشنده، که این افتخار کردنی ها، کجا را فاخر نمودند؟ و این مفتخران، به چه فخر دارند؟ ما وقتی رسیدیم که همه بدنبال چاپ قدیمی کتابها بودند. وقتی رسیدیم که شعرها را گفته بودند. وقتی رسیدیم که از چلچله ها خبری نبود. وقتی رسیدیم که هواهای خوب خوب را تنفس کرده بودند. یا صعود به جام جهانی! همان جبر که...

bonbastlife.blogfa.com

بن بست نوشته ها - سکوت سبز

http://www.bonbastlife.blogfa.com/post-45.aspx

بن بست نوشته ها. عشق، ریشه ی ما درختان است. همچنان که دست و پایمان را اسیر قانون خود کرده است، از لطف آن زنده ایم. پس یادمان باشد، هرچه بیشتر ریشه دوانیدیم، زندانی تر می شویم.اما زنده تریم. زیر این دست نوازشگر باد. زیر این سقف بلند. پشت یک صورت و قاب لبخند. بی گل و میوه و حتی سایه. فارغ از هرچه بد و نیک که در بطن جهان پنهان است. سبزی تلخ سکوتش را می فریاد د:. منم این گیاه کهنه. منم این درخت مطرود. منم این ساخته ی پست خدا. نه به زخم تبری گشته دلم خون. نه ملخ خورده و مغبون. نه لباس از بر چوبین تنم چیده اند.

bonbastlife.blogfa.com

بن بست نوشته ها - طلوع کن...همین حالا

http://www.bonbastlife.blogfa.com/post-38.aspx

بن بست نوشته ها. طلوع کن.همین حالا. وقتی که حوصله ی آینه رو ندارم. وقتی که کابوس، تنها خریدار رویاهام میشه. وقتی که از همه طرف احساس خفگی می کنم. وقتی که اشکای سبزم رو پشت چشمای سرخم پنهون می کنم. وقتی که سایه ی تیر، ذهن حنجره ها رو به هم می دوزه. وقتی که معنی دادن به خوشبختی، جاری شدن تو حس دیروزه. وقتی که پای لاله های دشت وطنم اسید می ریزن. وقتی که هویتم رو خاکستر می کنن و بدست خلیج ع.ر.ب می سپرن. وقتی که نشونی خودم رو از کتابای تاریخ می پرسم. وقتی که "زشت باید دید و انگارید خوب". وقت طلوع کردنت می رسه.

bonbastlife.blogfa.com

بن بست نوشته ها - وقتی دلت گرفت...

http://www.bonbastlife.blogfa.com/post-42.aspx

بن بست نوشته ها. وقتی دلت گرفت، چشمهایم از پلکهایم دورتر شدند. وقتی دلت گرفت، درماندگی زیبنده ی نگاهم شد. وقتی دلت گرفت، چیزی درونم به التماس افتاد، به خاک کرنش کرد. چنین پنداشتم که سخن از زیبایی آورم. بلکه زیباترین ها مرهم دل زیبایت شوند. خواستم طاق آسمان را بشکافم، به شکرانه ی خندیدنت.نگریستم به خاک، به هوا، به گل، به تو. عناصر، طبیعت را می پوییدند و چه شگفت می رفتند. انسانیت به زیر نفت رفته بود و تقلا می کرد تا گاه، جرعه ای بوسه بر آخرین لحظات هوا بزند. دریغا که هنوز فصل بهار بود. من می گفتم، من می خو...

bonbastlife.blogfa.com

بن بست نوشته ها - قسم به قلم...

http://www.bonbastlife.blogfa.com/post-41.aspx

بن بست نوشته ها. آی قلم.جوهر آبی ات پیدا نیست. تراویدن من عوارض جانبی دارد، تو را چه شده که نم پس نمی دهی؟ شکستگی ام را تکیه گاهت می کنم یار وفادار من. ناز خطوطت را به جان می خرم، گوهر جوهر من. لمس کن سه انگشتم را تا عشق را به یاد آورم.و بر صفحه ی سپید کاغذم، نرم و موزون برقص، که هیچ دخترکی چون تو دلفریب نمی رقصد. قصه ی عشق بازی هایمان را شجاعانه فریاد کن.غم را از چشم تاریکم بگیر و به دل دریای صفحه بسپار. دست نوازشت را بر قلبم بکش، تا اینگونه ضربات ناهماهنگش، دیوار سینه ام را خراب نسازد.