ashkeyakhzadeh.blogfa.com
اشك يخ زده - *تقدیم به آنها که عشق را میشناسند*
http://ashkeyakhzadeh.blogfa.com/post-121.aspx
تقدیم به آنها که عشق را میشناسند*. تقدیم به آنها که عشق را میشناسند*. لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب *. فکر کنی ببینی باز هم میخواهی به آن*. خانه برگردی یا نه؟ لازم است گاهی از مسجد، کلیسا بیرون بیایی*. و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی* *. لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی،*. فکر کنی که چهقدر شبیه آرزوهای*. لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی،*. حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی*. هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟ لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی،*. رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط*.
ashkeyakhzadeh.blogfa.com
اشك يخ زده - زندگی ارزش دویدن را دارد
http://ashkeyakhzadeh.blogfa.com/post-118.aspx
زندگی ارزش دویدن را دارد. اين روزها لبخند جايش را به پرخاش داده و مهرباني به خشم. هركس تنها به فكر خويش است به فكر تن خويش! قحطي انسانيت است قحطي همدلي قحطي عشق! دوستی ها کم رنگ. بی کسی ها پیداست. آدم این جا، تنهاست. توانایی رفتن از یک شکست ، به شکستی دیگر. بدون از دست دادن اشتیاق . . . زندگی ارزش دویدن دارد ، حتی با کفشهای پاره! نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۰ساعت 15:48 توسط مریم. تقدیم به آنها که عشق را میشناسند*. زندگی ارزش دویدن را دارد. و امروز برف می بارید . لبخند بزن تا بگم چرا .
ashkeyakhzadeh.blogfa.com
اشك يخ زده - از نوعی دیگر
http://ashkeyakhzadeh.blogfa.com/post-112.aspx
در اینجا می خواهیم نمونه های مشابه یک خبر را. در کشورهای مختلف و نیز اتفاقاتی که بعد از آن. حادثه رخ می دهد را با هم مرور می کنیم:. آلمان: 17 کارگر زیر آوارهای یک ساختمان در محله. فلخون مایر" برلین جان خود را از دست دادند. آنجلا مرکل که برای یک سفر دیپلماتیک به آفریقا. رفته بود خود را با اولین پرواز به آلمان می رساند. سریعا یک کمیته بررسی حادثه با ریاست خود. آنجلا مرکل تشکیل می شود. شهردار از سمت خود. خلع می شود. با کلی تحقیقات مشخص می شود که. ساختمان و سازندگانش مقصر نبوده اند و کار کار. را متهم می کند.
ashkeyakhzadeh.blogfa.com
اشك يخ زده - و امـروز بـرف می باریـد ...
http://ashkeyakhzadeh.blogfa.com/post-114.aspx
و امروز برف می بارید . و امروز برف می بارید . سرما بیداد می کند و من یک دانشجوی ساده. پالتویی رنگ رو رفته، در یکی از بهترین شهرهای. دارم تند و تند راه میروم تا به کلاس برسم. نوک بینی ام سرخ شده و اشکی گرم که محصول. سوز ژانویه است تمام صورتم را می پیماید و با. آب بینی ام مخلوط میشود. دستمالی در یکی از. جیب ها پیدا می کنم و اشک و مخلفاتش را پاک. می کنم و خود را به آغوش گرمای کلاس میسپارم. استاد تند و تند حرف میزند، اما ذهن من جای دیگری. برف شروع میشود، آنرا از پنجره کلاس می بینم و. به برف بازی با. کوچک و ا...
ashkeyakhzadeh.blogfa.com
اشك يخ زده - قیمت معجزه
http://ashkeyakhzadeh.blogfa.com/post-122.aspx
وقتي سارا دخترک هشت ساله اي بود،. شنيد که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش. صحبت مي کنند. فهميد برادرش سخت بيمار. است و آنها پولي براي مداواي او ندارند. پدر به تازگي کارش را از دست داده بود و. نمي توانست هزينه جراحي پرخرج برادر. را بپردازد. سارا شنيد که پدر آهسته. به مادر گفت: فقط معجزه مي تواند. پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتي به اتاق خوابش رفت و از. زير تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست، سکه ها را روي تخت ريخت. و آنها را شمرد، فقط 5 دلار. بعد آهسته از در عقبي خانه خارج شد و چند. من مي خواهم براد...
ashkeyakhzadeh.blogfa.com
اشك يخ زده
http://ashkeyakhzadeh.blogfa.com/9006.aspx
دفتری بود که گاهی من و تو. می نوشتیم در آن. از غم و شادی و رویاهامان. از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم. مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو. مانده است و نه من! خیابان ها دیگر صدای پای او را. و دیگر بوی نفس او. در هوا پخش نشد. و روز رفتنش را یادم هست. و من تنها دستی را دیدم که در هوا. و نگاهی که دیگر باز نگشت. و امروز باران اشک می آمد. آسمان پا به پایم گریست. و خیابان ها سیاه پوش رفتنش بودند. استاد( مصطفی محمودی ). روحش شاد و یادش گرامی. نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 22:38 توسط مریم. روڵه لای ل...
ashkeyakhzadeh.blogfa.com
اشك يخ زده - خاطرات دوران کودکی
http://ashkeyakhzadeh.blogfa.com/post-119.aspx
بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان،. قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه. دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:. افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن. این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند. اهالی. شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از. چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند. فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از. حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان. اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و.
ashkeyakhzadeh.blogfa.com
اشك يخ زده
http://ashkeyakhzadeh.blogfa.com/9009.aspx
در بيمارستاني، دو مرد بيمار در يك اتاق. يكي از بيماران اجازه داشت. كه هر روز بعد از ظهر يك. ساعت روي تختش بنشيند. اما بيمار ديگر مجبور بود. هيچ تكاني نخورد و هميشه پشت به هم اتاقيش روي. تخت بخوابد.آنها ساعتها با يكديگر صحبت ميكردند،. از همسر، خانواده، خانه، سربازي يا تعطيلاتشان. با هم حرف ميزدند. هر روز بعد از ظهر، بيماري كه تختش كنار پنجره بود،. مينشست و تمام چيزهايي كه بيرون از پنجره. ميديد براي هم اتاقيش توصيف ميكرد. بيمار ديگر. در مدت اين يك ساعت، با شنيدن حال و هواي دنياي. بيرون، روحي تازه ميگرفت.
ashkeyakhzadeh.blogfa.com
اشك يخ زده - پنجره(قوت قلب)
http://ashkeyakhzadeh.blogfa.com/post-116.aspx
در بيمارستاني، دو مرد بيمار در يك اتاق. يكي از بيماران اجازه داشت. كه هر روز بعد از ظهر يك. ساعت روي تختش بنشيند. اما بيمار ديگر مجبور بود. هيچ تكاني نخورد و هميشه پشت به هم اتاقيش روي. تخت بخوابد.آنها ساعتها با يكديگر صحبت ميكردند،. از همسر، خانواده، خانه، سربازي يا تعطيلاتشان. با هم حرف ميزدند. هر روز بعد از ظهر، بيماري كه تختش كنار پنجره بود،. مينشست و تمام چيزهايي كه بيرون از پنجره. ميديد براي هم اتاقيش توصيف ميكرد. بيمار ديگر. در مدت اين يك ساعت، با شنيدن حال و هواي دنياي. بيرون، روحي تازه ميگرفت.
ashkeyakhzadeh.blogfa.com
اشك يخ زده
http://ashkeyakhzadeh.blogfa.com/9008.aspx
روزی بهلول بر هارونالرشید وارد شد. خلیفه گفت: مرا پندی بده! بهلول پرسید: اگر در بیابانی بیآب،. تشنهگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به. در مقابل جرعهای آب که عطش تو. را فرو نشاند چه میدهی؟ گفت: صد دینار طلا. پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟ گفت: نصف پادشاهیام را. بهلول گفت: حال اگر به حبسالبول مبتلا گردی و. رفع آن نتوانی، چه میدهی که آن را علاج کنند؟ گفت: نیم دیگر سلطنتم را. بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به. آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد. که با خلق خدای به بدی رفتار کنی. و زیبایی ...