EFARHANG.COM

benyaamin.blogfa.com

باران - تمام قلب

http://benyaamin.blogfa.com/post-209.aspx

برای کودکم تا بعدها بداند این روزها چگونه می اندیشیدم. یک روز باید بنشینم و برایت از واژه تمام قلب بنویسم. از اینکه کسی تمام قلب تو رو مال خودش کرده باشد. از اینکه برق چشمان یک نفر بشود چراغ زندگیت. از اینکه آغوش کوچک یک نفر بشود بزرگترین لذت زندگیت. از اینکه وجود یک نفر دید تو را به دنیا عوض کند، مهربانترت کند، سخت گیر ترت کند،بزرگ بین ترت کند، نکته سنج ترت کند،تغییرت دهد آنقدر که فکر کنی پیش از بودن او چگونه بوده ای. یک روز باید برایت بنویسمش باران! باید برایت بنویسم که چقدر بودنت تغییرم داده. هر کجا ه...

benyaamin.blogfa.com

باران - زیبایی

http://benyaamin.blogfa.com/post-208.aspx

برای کودکم تا بعدها بداند این روزها چگونه می اندیشیدم. باران عزیزتر از جانم! این روزها هر کسی تو را می بیند به زیبایی شرقیت اشاره می کند و من مادر را غرق لذت می کند اما دختر یکدانه ام زیبا بودن به همان اندازه که حسن است مسایل و مشکلات فراوانی همراه خود دارد:. آفت دیگه زیبایی اینه که تو رو بیشتر از دیگران در معرض دید،در معرض قضاوت ،در معرض حسادت و حتی در معرض خطر قرار میده. سوم اینکه تو رو متوقع بار میاره،چون همیشه در مرکز توجهات هستی اگه زمانی این اتفاق نیفته برات. آرتين بزرگ مرد كوچك. شهر كتاب ابن سينا.

benyaamin.blogfa.com

باران

http://benyaamin.blogfa.com/9312.aspx

برای کودکم تا بعدها بداند این روزها چگونه می اندیشیدم. لطفا با من هماهنگ کنید. ای تمام کسانی که دمی و ساعتی باران من را نزد خود می بینید و دلتان می خواهد داستانهای قدیمی را سینه به سینه و نسل به نسل به کودک من منتقل کنید، لطفا با بنده هماهنگ کنید. دختر عزیزتر از جانم! امروز دیدم زیر لب زمزمه می کنی:"چادر زری ، کفش قرمزی کجا میری؟ پرسیدم : " کی برات قصه ی خاله سوسکه رو تعریف کرده؟ و تو چون توی چشمهایم خواندی که من این قصه را دوست ندارم، از جواب دادن طفره رفتی. من از قصه ی خاله سوسکه متنفررررررم. روزی که ب...

benyaamin.blogfa.com

باران - سیب را می شد گاز زد

http://benyaamin.blogfa.com/post-207.aspx

برای کودکم تا بعدها بداند این روزها چگونه می اندیشیدم. سیب را می شد گاز زد. در کار وبلاگ نویسی برای کودک تازه کار بودم که یادم نیست چطور و از کجا وبلاگ آینده. بدون شک مادری کردنها و نوع نگاه لیلی عزیزم بسیار مرا آموخته و من ندیده و نشناخته عاشق این بانوی خوش فکر ایرانی ام که سالهاست دور از وطن زندگی میکند. از او اجازه گرفتم تا پستی را که در باب تفکیک جنسیتی مد شده این روزها نوشته بود و انگار که من نوشته باشمشان را اینجا بگذارم. زلیخا گفتن و یوسف شنیدن، شنیدن کی بود مانند دیدن؟ انسان را به آزادی اراده ای ...

armani84.blogfa.com

شازده كوچولو - مسائل مادرانه

http://armani84.blogfa.com/tag/مسائل-مادرانه

تابستان نود و دو و آرمان هفت و نیم ساله. 3. هر چقدر توضیح بدهم که کلاسهای تفریحی و ورزشی دارد و خوش می گذرد و.) نمی رود .این را گفتم که یادآوری کرده باشم که امسال دومین تابستانی بود که آرمان به غیر از چند ساعت کلاس آموزشی که در طول هفته می رود، باقی ساعاتش را با من به محل کارم میاید. و بماند مسائل ریز و درشت دیگر.مثل اینکه برخی همکاران بخواهند تست هوشی که در فلان مجله ی زرد می خوانند روی کودکی که در دور و برشان هستند بیازمایند و بعد از سوالاتی که کردند و کودک با مسخره گی! هم چه بسا مشکلاتی در روابط مان پ...

armani84.blogfa.com

شازده كوچولو - پسر نه ساله ی من چی سرچ می کند؟

http://armani84.blogfa.com/post-382.aspx

پسر نه ساله ی من چی سرچ می کند؟ داشتم خانه تکانی مختصری در داخل گوشی موبایلم انجام می دادم، در بخش history ، مواردی از جستجوها دیدم که می دانستم پسرم به دنبال آنها بوده، لیستی از آنها برداشتم تا اینجا بیاورم .هم برای ثبت در خاطراتم و هم از آن جهت که شاید به درد دوستی بخورد از جنبه هایی در تربیت کودک و . کتابهای طلایی جزیره اسرار آمیز. کتابهای طلایی جزیره گنج. سیاه چاله (جستجو در بخش image ). جهان هستی . کهکشان . آیا بهشت و جهنم واقعا وجود دارد؟ خدا ( جستجو در بخش image ). Ben 10 alien force game. کتابهای...

armani84.blogfa.com

شازده كوچولو - داستان یک مادر متخلف!

http://armani84.blogfa.com/post-385.aspx

داستان یک مادر متخلف! روز شنبه روز پرکاری بود. تا غروب. یکشنبه روز پرکاری بود، همکاری پسر با مادرش خوب بود. پسر در محل کار مادر، سر خود را با تماشای کارتون و کتاب خواندن و انجام تکالیف زبان ، بازی کردن و نوشتن خاطره و.گرم کرد. البته هر نیم ساعت یکبار از مادر مشغول می پرسید : "می رسی منو ببری کلاس؟ کی (چه کسی) منو می بره کلاس؟ مادر وقت ناهار خوردن نداشت. عقربه ها تند تند می دویدند. ساعت، دو بعد از ظهر را نشان میداد . پسر باز پرسید :"کی منو می بره کلاس؟ مادر می گوید :"با ده دقیقه شاید هم یک ربع تاخیر.".

armani84.blogfa.com

شازده كوچولو

http://armani84.blogfa.com/9311.aspx

بیایید در هیچ زمینه ای فکر نکنیم که بچه اند.باورشان کنیم! علیرغم اینکه بخش عمده ای از ساعات روزانه ام در خارج از خانه می گذرد، و عصرها مثل دیگر افراد شاغل با جسمی خسته به خانه برمیگردم ولی آشپزخانه را دوست دارم و آشپزی به نوعی برایم یه جور تفریح و لذت بخشه. به خاطر علاقه ام، سال ها پیش که امکانات اینترنتی الان موجود نبود، کتابها و مجلات آشپزی را می خریدم و الان دو جلد آشپزی رزا منتظمی و دو جلد کتاب مستطاب آشپزی نجف دریابندری (که نگارش آن متفاوت با کتابهای آشپزی مرسوم است)، جزیی ازآشپزخانه ام است. بهش گفت...

armani84.blogfa.com

شازده كوچولو - داستان مادری که چیزی در مورد تنبلی چشم نمی دانست! قسمت آخر

http://armani84.blogfa.com/post-388.aspx

داستان مادری که چیزی در مورد تنبلی چشم نمی دانست! خدای مهربان و بخشنده را هزاران هزار بار شکر و سپاس که تنبلی چشم شازده کوچولوی من درمان شد. و در تمام روزهایی که نگران این موضوع بودم به این هم فکر می کردم که تا میتوانم در این باره به مادرها اطلاع رسانی کنم در مورد تجربه ای که پشت سر گذاشتم . مدیریت خوب در این بحران و هر بحران دیگری خیلی موثره. تنبلی چشم یا به علت مشکلات مادرزادی مثل انحراف چشم ایجاد می شود و یا ناشی از ضعیف بودن چشم و نادیده گرفتن آن است، چنانکه در مورد پسر من بود. اگر تنبلی ناشی از ضعیف...

armani84.blogfa.com

شازده كوچولو - مقدمه: درس هایی که از برخی چالش های زندگیم در سال نود و سه گرفتم:

http://armani84.blogfa.com/post-384.aspx

مقدمه: درس هایی که از برخی چالش های زندگیم در سال نود و سه گرفتم:. روزهای پایانی سال نود و سه را می گذرانیم. نود و سه. در خاطرم می ماند . گمونم بعضی روزها، بعضی ماهها، بعضی سالها هستند که بیشتر در خاطرمان می مانند. برای من سال های 63، 71، 75، 83، 84، 85، 86 ، 93 . سالهایی به یاد ماندنی اند.سالهایی که برخی روزهایشان برایم تصویر شده اند، تصویری روشن و شفاف در ذهنم. آخرین روزهای بهار، تصادفی نسبتا شدید داشتم که منجر به جراحت پسرم در زیر چانه و زیر لب پایین و داخل لب شد و بخیه خوردن و. 1- اعتدال را در مورد ب...