kimiablog.blogfa.com
کیمیا
http://www.kimiablog.blogfa.com/8911.aspx
نام انسان آیا كسی را به یاد خدا خواهد انداخت؟ آفتابگردان راهش را بلد است و كارش را میداند. او جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید، كاری ندارد. او همه زندگیاش را وقف نور میكند، در نور به دنیا میآید و در نور میمیرد. نور میخورد و نور میزاید. دلخوشی آفتابگردان تنها آفتاب است. آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا. بدون آفتاب، آفتابگردان میمیرد بدون خدا، انسان. آفتابگردان این را گفت و خاموش شد. گفتوگوی من و آفتابگردان ناتمام ماند. زیرا كه او در آفتاب غرق شده بود. از وبلاگ پدر عزیزم. که چه نمکین بود.
kimiablog.blogfa.com
کیمیا
http://www.kimiablog.blogfa.com/8910.aspx
قلب کوچولوی من - نادر ابراهیمی. من قلب کوچولویی دارم خیلی کوچولو خیلی خیلی کوچولو. مادربزرگم میگوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند،مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت میکند. برای همین هم، مدتی ست دارم فکر میکنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم یعنی، راستش، چطور بگویم؟ دلم میخواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم. یا. نمیدانم. کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد. پس، همین کار را کردم.
kimiablog.blogfa.com
کیمیا -
http://www.kimiablog.blogfa.com/post-99.aspx
در حیرتم ،. از چه روی ،. عشق با همه بدنامی ،. بیرحمانه ،. همه گیر است ،. شاید هم ،. مرضی مسری باشد ،. چشم بسته ،. دامن گیر ،. دردی بی درمان ،. به شیرینی یک کندوی عسل ،. با همه نیش و نوش ،. و یا ،. جریانی باشد ،. که با همه تلخی . شیرین تر از شیرینترین شهدها،. در زندگی جاریست ،. عشق دو روی سکه خاطره را حک کرده ،. کابوس ، . یا ،. رویا ،؟ با همه شور و شوق ،. ساز و نوا ،. خیر و شر ،. همیشه عشق باشد ،. عشق انست ،. که نگران باشی ،. مبادا ،.خاری ،. پای تندیسی را آزرده باشد . ناز آفرین از نازنین عزیزم.
kimiablog.blogfa.com
کیمیا
http://www.kimiablog.blogfa.com/8906.aspx
شهری بود که همة اهالی آن دزد بودند. بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن میتوانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون میزد و همانطور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمیگشت ولی دست به دزدی نمیزد. آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود. میرفت روی پل شهر میایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه نگاه میکرد و بعد به خانه برمیگشت و میدید که خانه اش مورد دستبرد قرار گرفته است. به هر حال بعد از مدتی به تدریج، آنهایی که شبهای بیشتری خانه شان را دزد نمیزد رفته ...
kimiablog.blogfa.com
کیمیا
http://www.kimiablog.blogfa.com/8909.aspx
دو نفر بودند و هر دو در پی حقیقت . اما برای یافتن حقیقت یکی شتاب را برگزید و دیگری شکیبایی را . اولی گفت : " آدمیزاد در شتاب آفریده شده ، پس باید در جستجوی حقیقت دوید. آنگاه دوید و فریاد برآورد : " من شکارچی ام ، حقیقت شکار من است . ". او راست می گفت : زیرا حقیقت غزال تیز پایی بود که از چشم ها می گریخت . اما هرگاه که او از شکار حقیقت باز می گشت ، دست هایش به خون آغشته بود . شتاب او تیر بود . همیشه او پیش از آنکه چشم در چشم غزال حقیقت بدوزد او را کشته بود . این چیزی بود که او نمی دانست . نه من يادداشت كرد...
kimiablog.blogfa.com
کیمیا
http://www.kimiablog.blogfa.com/9009.aspx
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانهای. گفت یا آب است یا خاک است یا پروانهای! گفتمش احوال عمرم را بگو این عمر چیست؟ گفت یا برق است یا باد است یا افسانهای! گفتمش اینها که می بینی چرا دل بسته اند؟ گفت یا خوابند یا مستند یا دیوانهای! گفتمش احوال عمرم را پس از مردن بگو؟ گفت یا باغ است یا نار است یا ویرانهای! نوشته شده در شنبه پنجم آذر ۱۳۹۰ساعت2:40توسط زینب. گفتم از ورطه عشقت به صبوری به در آیم. باز میبینم و دریا نه پدید است کرانش. عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد. بوستانی است که هرگز نزند باد خزانش.
kimiablog.blogfa.com
کیمیا
http://www.kimiablog.blogfa.com/8908.aspx
دوست تقدير گريز ناپذير ما نيست. برادر خواهر پسر خاله و دختر عمو نيست که آش کشک خاله باشد.دوستي انتخاب است. انتخابي دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسيله همان دو نفري که اين انتخاب را کرده اند تعريف مي شود. با دوستانمان مي توانيم از همه چيز حرف بزنيم و مهم تر آنکه مي توانيم از هيچ چيز حرف نزنيم و سکوت کنبم. با دوستانمان مي توانيم درددل کنيم و مهم تر آنکه مي شود درد دل هم نکرد و بدانيم که مي داند. مي توانيم شادي کنيم مي توانيم غمگين شويم مي توانيم دعوا کنيم. نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۸۹ساعت3:3ت...
kimiablog.blogfa.com
کیمیا
http://www.kimiablog.blogfa.com/8907.aspx
برای همه زوج ها. اين مطلب بخشي از يكي از نامههاي نادر ابراهيمي به همسرش است. توصيه مي شود كه همه زوجها اين نامه را چندين بار و نه بهتنهايي كه با هم و در كنار يكديگر بخوانند. در اين راه طولاني كه ما بيخبريم. و چون باد ميگذرد. بگذار خرده اختلافهايمان با هم باقي بماند. مخواه كه يكي شويم، مطلقا. مخواه كه هر چه تو دوست داري، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم. و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نيز باشد. مخواه كه هر دو يك آواز را بپسنديم. يك ساز را، يك كتاب را، يك طعم را، يك رنگ را.
kimiablog.blogfa.com
کیمیا - نسخه جدید شعر دو کاج
http://www.kimiablog.blogfa.com/post-93.aspx
نسخه جدید شعر دو کاج. در كنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو كاج روئیدند. سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند. روزی از روزهای پائیزی زیر رگبار و تازیانه باد. یكی از كاج ها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد. گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تأمل كن. ریشههایم ز خاك بیرون است چند روزی مرا تحمل كن. كاج همسایه گفت با نرمی دوستی را نمی برم از یاد. شاید این اتفاق هم روزی ناگهان از برای من افتاد. مهربانی بگوش باد رسید باد آرام شد، ملایم شد. کاج آسیب دیده ی ما هم کم کمک پا گرفت و سالم شد.
kimiablog.blogfa.com
کیمیا
http://www.kimiablog.blogfa.com/8903.aspx
روزی شخص کنجکاوی، کنار مسافر غریبهای نشست و پرسید: کیستی؟ غریبه خندید و مثل گاهی اوقات که یک دوست با دوستی صحبت میکند، پاسخ داد: آیا من جای تو را گرفتهام؟ یا راهی را که تو میروی سد کردهام؟ و یا باعث تأخیر در امری خیر شدهام؟ آن شخص بعد از کمی فکر با تعجب پرسید: یعنی چه؟ غریبه کنارش ایستاد و با نگاهش به او لبخندی زد و گفت: دوست من کارهای من و راهی که من میروم مانعی برای تو نخواهد بود، زیرا هر کس در جاده خودش به دنیا پا نهاده است، او راهرو خودش است و راهبرش هم که معلوم و فناناپذیر است. غریبه این ها را گفت و...