FALAHI.BLOGFA.COM

taraneshgh.blogfa.com

ترانه عشق

http://www.taraneshgh.blogfa.com/8505.aspx

مرا متبرک گردان تا چون ترانه هاي آسماني ساده و دلنشين باشم. سلام یه سلام دوباره به همه دوستان گلی که این مدت به ترانه عشق سر زدند. ممنونم از اینکه به وب خودتون قدم گذاشتید. شرمنده از اینکه این پست انقدر دیر شد خب یه سری کارا بود. که مانع از آپ وب می شد. این بارتصمیم گرفتم یک پست با دوموضوع مختلف بنویسم. یکی عشقی برای دوستان علاقه مند به این مطالب. یکی هم موضوعش چیزی است که بیشتر خودم دوست دارم از این متنا بنویسم. امیدوارم که خوشتون بیاد. تو را صدا کردم. تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم. کسی از پشت ق...

taraneshgh.blogfa.com

ترانه عشق

http://www.taraneshgh.blogfa.com/author-taraneshgh.aspx

مرا متبرک گردان تا چون ترانه هاي آسماني ساده و دلنشين باشم. توی دنیایی که قلبا هر کدوم یه جا اسیرن. کاش به فکر اونا باشیم که از این زمونه سیرن. اونا که تو عصر آهن تشنه یه جرعه یادن. کاشکی دست کم نگیریم اینجور آدما زیادن. نذاریم که تو چشاشون بشینه دونه اشکی. اونا فانوسن و خاموش آره فانوسای مشکی. دنیاشون شاید یه شهره خالی از قهر و دورنگی. توی سینشون یه قلبه جای این دلای سنگی. چهرشون شاید به ظاهر مثل دیگران نباشه. اما نور مهربونی توی شهرمون می پاشه. غم چشماشون عجیبه توی خاطرا می مونه. نوشته شده در ساعت توسط.

taraneshgh.blogfa.com

ترانه عشق

http://www.taraneshgh.blogfa.com/8506.aspx

مرا متبرک گردان تا چون ترانه هاي آسماني ساده و دلنشين باشم. روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد. كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد. از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد. روزي متوجه شد كه تنها يك سكه. 10 سنتي برايش باقيمانده است. و اين درحالي بود كه شديدا احساس گرسنگي مي كرد. تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. به طور اتفاقي درب خانه اي را زد. دختر جوان و زيبائي در را باز كرد. پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و به جاي غذا ،. آخرين روز بستري شدن...

taraneshgh.blogfa.com

ترانه عشق

http://www.taraneshgh.blogfa.com/author-sahel65rad.aspx

مرا متبرک گردان تا چون ترانه هاي آسماني ساده و دلنشين باشم. زیبا ترین حرفت را بگو چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهودگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست. شبگرد قصه ي عشق*. هر از چند گاه نامه*.

taraneshgh.blogfa.com

ترانه عشق

http://www.taraneshgh.blogfa.com/8504.aspx

مرا متبرک گردان تا چون ترانه هاي آسماني ساده و دلنشين باشم. روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود. و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شدند قلب او کاملا سالم بود. و هیچ خدشه ای برا آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین. قلبی است که تاکنون دیده اند. مرد جوان در کمال افتخاربا صدایی بلند تر. به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیرمردی جلوی جمعیت آمد. وگفت:اما قلب توبه زیبایی قلب من نیست. مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیرمرد نگاه کردند. اما آنها چیزی...

taraneshgh.blogfa.com

ترانه عشق

http://www.taraneshgh.blogfa.com/8502.aspx

مرا متبرک گردان تا چون ترانه هاي آسماني ساده و دلنشين باشم. چه واژه ی غریبی است چقدر ناشناخته وگنگ. به راستی عشق چیست؟ آیا دوست داشتن تا مرز جنون عشق نامیده میشود؟ یا عشق بزرگتر وبا شکوهتر از این حرفهاست؟ آیا در ذات آدمی می گنجد؟ یا فقط اسمش را بعضیها به یدک می کشند؟ آیا توی این دنیای ماشینی می شود. به این واژه ی مقدس اعتقاد داشت؟ اصلا آیا واقعی اش پیدا می شود؟ وقتی که انسان نمی داند خود واژه ی عشق چیست. چطور می تواند ادعا داشته باشد که عاشق است؟ اصلا عشق زمینی نیست. وجلوه ی ملکوتی دارد. شبگرد قصه ي عشق*.

taraneshgh.blogfa.com

ترانه عشق -

http://www.taraneshgh.blogfa.com/post-10.aspx

مرا متبرک گردان تا چون ترانه هاي آسماني ساده و دلنشين باشم. روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد. كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد. از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد. روزي متوجه شد كه تنها يك سكه. 10 سنتي برايش باقيمانده است. و اين درحالي بود كه شديدا احساس گرسنگي مي كرد. تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. به طور اتفاقي درب خانه اي را زد. دختر جوان و زيبائي در را باز كرد. پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و به جاي غذا ،. آخرين روز بستري شدن...

taraneshgh.blogfa.com

ترانه عشق

http://www.taraneshgh.blogfa.com/8508.aspx

مرا متبرک گردان تا چون ترانه هاي آسماني ساده و دلنشين باشم. توی دنیایی که قلبا هر کدوم یه جا اسیرن. کاش به فکر اونا باشیم که از این زمونه سیرن. اونا که تو عصر آهن تشنه یه جرعه یادن. کاشکی دست کم نگیریم اینجور آدما زیادن. نذاریم که تو چشاشون بشینه دونه اشکی. اونا فانوسن و خاموش آره فانوسای مشکی. دنیاشون شاید یه شهره خالی از قهر و دورنگی. توی سینشون یه قلبه جای این دلای سنگی. چهرشون شاید به ظاهر مثل دیگران نباشه. اما نور مهربونی توی شهرمون می پاشه. غم چشماشون عجیبه توی خاطرا می مونه. نوشته شده در ساعت توسط.

taraneshgh.blogfa.com

ترانه عشق

http://www.taraneshgh.blogfa.com/8507.aspx

مرا متبرک گردان تا چون ترانه هاي آسماني ساده و دلنشين باشم. داستان درباره يک کوهنورد است که ميخواست. بالا برود.او پس از سالها آماده سازي،. خودش را آغاز کرد. ولي از آنجا که. افتخار کار را فقط براي خودش مي خواست. تصميم گرفت تنها از کوه بالا برود. بلنديهاي کوه را تمامآ در بر گرفت و مرد هيچ چيز را نمي ديد. همه چيز سياه بود.اصلا. و ابر روي ماه و ستاره ها را پوشانده بود. همانطور که از کوه بالا مي رفت. چند قدم مانده به قله کوه پايش ليز خورد. و در حالي که به سرعت سقوط مي کرد از کوه. همچنان سقوط مي کرد و در آن.