FANDOGH.BLOGFA.COM
فندقفندق - اندر احوالات جناب فندق و خانواده
http://fandogh.blogfa.com/
فندق - اندر احوالات جناب فندق و خانواده
http://fandogh.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Thursday
LOAD TIME
1.2 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
19
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
1.156 sec
SCORE
6.2
فندق | fandogh.blogfa.com Reviews
https://fandogh.blogfa.com
فندق - اندر احوالات جناب فندق و خانواده
fandogh.blogfa.com
فندق -
http://www.fandogh.blogfa.com/post-17.aspx
اندر احوالات جناب فندق و خانواده. اولین بار وقتی ۹ سالم بود این فیلمو دیدم. ۵ بار پشت سر هم! حتما اسمشو زیاد شنیدین. The Sound of Music آوای موسیقی که تو ایران اسمشو گذاشته بودن اشک ها و لبخند ها! با بازی زیبا و به یاد ماندنی جولی اندروز و کریستوفر پلامر ، پگی وود و بقیه. توی اون فیلم یک راز وجود داشت ، که در تمام این سالها ازش استفاده کردم و خدا رو شکر نتیجه گرفتم. هر وقت که موضوعی ناراحتت میکنه ، به چیزای خوب فکر کن. یک ظرف پر میوه ، یک باغ پر گل ، پرواز پروانه ، آواز بلبل. در خاطر میجویم دلخواه خود را .
فندق - کنسرت گروه کر نامیرا در تالار وحدت
http://www.fandogh.blogfa.com/post-23.aspx
اندر احوالات جناب فندق و خانواده. کنسرت گروه کر نامیرا در تالار وحدت. نام کنسرتی است که توسط گروه کر نامیرا. به رهبری فرهاد هراتی. در تالار وحدت برگزار میشود. این اجرا ساخته ی خود فرهاد هراتی است و در بخش هایی نیز با تک نوازی پیانو ، ویلن و فلوت همراه است. علی جعفری و شهرام رکوعی نیز به عنوان دو سولیست ویلن و فلوت وی را همراهی میکنند. این اجرا در نوع خود کاری کاملا تازه و کم نظیر است. من هم در میان آنان است. و البته الان 10 سالشه و برای خودش خانمی شده. زمان اجرا از 2 تا 5 آذر ماه ساعت 21.
فندق - شکست و عبرت
http://www.fandogh.blogfa.com/post-21.aspx
اندر احوالات جناب فندق و خانواده. نوشته شده در شنبه پانزدهم دی ۱۳۸۶ساعت توسط جناب فندق. پند لقمان حكيم به فرزند:. اي جان فرزند : هزار حكمت آموختم كه از آن چهارصد حكمت انتخاب كردم و از آن چهارصد هشت كلمه برگزيدم كه جامع كلمات است.دو چيز را هرگز فراموش مكن 1- خدا را 2- مرگ را.دو چيز را هميشه فراموش كن 1- به كسي خوبي كردي 2- كسي به تو بدي كرد. مجلسي وارد شدي زبان نگهدار به سفره اي وارد شدي شكم نگهدار به خانه اي وارد شدي چشم نگهدار به نماز ايستادي دل نگهدار. هیچ چیز اتفاقی نیست. بهای نفت و گاز خاور میانه.
فندق
http://www.fandogh.blogfa.com/archive.aspx
اندر احوالات جناب فندق و خانواده. پند لقمان حكيم به فرزند:. اي جان فرزند : هزار حكمت آموختم كه از آن چهارصد حكمت انتخاب كردم و از آن چهارصد هشت كلمه برگزيدم كه جامع كلمات است.دو چيز را هرگز فراموش مكن 1- خدا را 2- مرگ را.دو چيز را هميشه فراموش كن 1- به كسي خوبي كردي 2- كسي به تو بدي كرد. مجلسي وارد شدي زبان نگهدار به سفره اي وارد شدي شكم نگهدار به خانه اي وارد شدي چشم نگهدار به نماز ايستادي دل نگهدار. هیچ چیز اتفاقی نیست.
فندق
http://www.fandogh.blogfa.com/posts
فقط یک نفر استخدام شد. جمعه چهارم بهمن ۱۳۸۷. جمعه بیست و دوم آذر ۱۳۸۷. کنسرت گروه کر نامیرا در تالار وحدت. دوشنبه بیستم آبان ۱۳۸۷. یکشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۸۷. شنبه پانزدهم دی ۱۳۸۶. پنجشنبه سیزدهم دی ۱۳۸۶. کنسرت بزرگ گروه کر نامیرا در تالار وحدت. جمعه شانزدهم آذر ۱۳۸۶. جمعه شانزدهم آذر ۱۳۸۶. دوشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۸۶. دو روز کم شد. سه شنبه پانزدهم آبان ۱۳۸۶. یک روز کم شد. یکشنبه سیزدهم آبان ۱۳۸۶. شنبه دوازدهم آبان ۱۳۸۶. برای همه آنهایی که به ایرانی بودنشون افتخار میکنن. پنجشنبه دوازدهم مهر ۱۳۸۶.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
پسته
http://peste24.blogfa.com/88074.aspx
با اینکه سوال امتحانی هر لحظه لو می رفت.من ورقه را سفید تحویل می دادم! خدا را تعریف کنید! با ابراز شرمندگی به مرحوم شل سیلور استاین عزیز. چند سالی میگذشت که دایره آبی قطعه گمشده خود را پیدا کرده بود. اکنون صاحب فرزند هم شده بود ، یک دایره آبی کوچک با یک شیار کوچک . زمان میگذشت و دایره آبی کوچک ، بزرگ می شد. هر چقدر که دایره بزرگ تر میشد شعاع آن هم بیشتر میشد و مساحت شیار که دیگر اکنون تبدیل به یک فضای خالی شده بود نیز بیشتر . قطعه مربع گریه کرد و گفت : من هستم. دایره که دید قطعه گمشده خود را پیدا کرده سع...
پسته
http://peste24.blogfa.com/89041.aspx
با اینکه سوال امتحانی هر لحظه لو می رفت.من ورقه را سفید تحویل می دادم! خدا را تعریف کنید! ظهر يک روز سرد زمستاني، وقتي اميلي به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه اي را ديد که نه تمبري داشت و نه مهر اداره پست روي آن بود. فقط نام و آدرسش روي پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را. باز کرد و نامه ي داخل آن را خواند:. اميلي عزيز،عصر امروز به خانه تو مي آيم تا تو را ملاقات کنم. اميلي همان طور که با دست هاي لرزان نامه را روي ميز مي گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا مي خواهد او را ملاقات کند؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: ...
پسته - یک ورق پر از لبخند!!!!
http://peste24.blogfa.com/post-107.aspx
با اینکه سوال امتحانی هر لحظه لو می رفت.من ورقه را سفید تحویل می دادم! خدا را تعریف کنید! یک ورق پر از لبخند! کاغذی بردار و لبخندی نقاشی کن . کار ساده. ساده ایی است . کوچک از دایره پایین آن. یک لبخند تنها هنوز غمناک است . یکی دیگر کنارش بکش. تا لبخند اولی خوشحالتر به نظر بیاید. یکی دیگر آنطرف تر و باز هم. زد کمی زمان می برد. . حتی اگر دلیلش را ندانی. حتی اگر مجبور باشی تمام کاغذها را پر کنی . تو غمگینی اما لبخند خواهی زد. جواب میده امتحانش کن! هفته دوم تیر ۱۳۸۹. هفته او ل تیر ۱۳۸۹. هفته چهارم خرداد ۱۳۸۹.
پسته
http://peste24.blogfa.com/89042.aspx
با اینکه سوال امتحانی هر لحظه لو می رفت.من ورقه را سفید تحویل می دادم! خدا را تعریف کنید! پيامبري از کنار خانه ي ما. رد شد باران گرفت. مادرم گفت : چه باراني مي آيد. پدرم گفت : بهار است. و ما نمي. دانستيم باران و بهار نام ديگر آن پيامبر است. پيامبري از کنار خانه ما رد. شد لباسهاي ما خاکي بود . او خاک روي لباسهايمان را به اشارتي تکانيد. لباس ما از. جنس ابريشم و نور شد و ما قلبهامان را از زير لباسمان ديديم. پيامبري از کنار خانه ي ما. داد و تکه اي از آن را توي دستهايمان گذاشت. پيامبري از کنار خانه ي ما.
پسته
http://peste24.blogfa.com/88053.aspx
با اینکه سوال امتحانی هر لحظه لو می رفت.من ورقه را سفید تحویل می دادم! خدا را تعریف کنید! شاید این جمعه بیاید.شاید. خبر آمد خبری در راه است. سرخوش آن دل که از آن آگاه است. شاید این جمعه بیاید.شاید. پرده از چهره گشاید.شاید. دست افشان.پای کوبان می روم. بر در سلطان خوبان می روم. می روم بار دگر مستم کند. بی سر و بی پا و بی دستم کند. می روم کز خویشتن بیرون شوم. در پی لیلا رخی مجنون شوم. هر که نشناسد امام خویش را. بر که بسپارد زمان خویش را. با همه لحظه خوش آواییم. در به در کوچه ی تنهاییم. یک شبه حلال مسائل شود.
پسته - 2تا داستان کوتاه
http://peste24.blogfa.com/post-103.aspx
با اینکه سوال امتحانی هر لحظه لو می رفت.من ورقه را سفید تحویل می دادم! خدا را تعریف کنید! ظهر يک روز سرد زمستاني، وقتي اميلي به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه اي را ديد که نه تمبري داشت و نه مهر اداره پست روي آن بود. فقط نام و آدرسش روي پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را. باز کرد و نامه ي داخل آن را خواند:. اميلي عزيز،عصر امروز به خانه تو مي آيم تا تو را ملاقات کنم. اميلي همان طور که با دست هاي لرزان نامه را روي ميز مي گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا مي خواهد او را ملاقات کند؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: ...
پسته
http://peste24.blogfa.com/88124.aspx
با اینکه سوال امتحانی هر لحظه لو می رفت.من ورقه را سفید تحویل می دادم! خدا را تعریف کنید! که هیچ گاه دیگر. جایش را پر نخواهد کرد. و نه دندان های سفید. و به زودی همه در زیر خاک خواهیم خفت . خاکی که به هم مجال ندادیم تا دمی بر آن بیاساییم. با قلم می گویم. ای همزاد ای همراه. هردومان حیران بازیهای دورانهای زشت. اشک هایم را کجا خواهی نوشت. نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۸۸ساعت ۱۱:۱۸ قبل از ظهر توسط سعیده. اگه دلت واسه خدا تنگ شد.کافیه سرت رو بدی بالا و به اون بالایی لبخند بزنی.:). هفته دوم تیر ۱۳۸۹.
پسته
http://peste24.blogfa.com/89024.aspx
با اینکه سوال امتحانی هر لحظه لو می رفت.من ورقه را سفید تحویل می دادم! خدا را تعریف کنید! من لبخند = خدا. هر چه روح به خدا نزدیکتر باشد، آشفتگی اش کمتر است. زیرا نزدیک ترین نقطه به مرکز دایره، کمترین تکان را دارد. هر اتفاقی که می افتد، چه کوچک چه بزرگ، وسیله ای است. برای آن که خدا با ما حرف بزند و هنر زندگی دریافت این پیام هاست. هر کجا محبت باشد، خدا هم هست. خدا در قلب توست و تو در بیابان ها به دنبالش می گردی. من خدا را دوست دارم. فرصتی برای نفرت داشتن از شیطان ندارم. روح از خدا آمده و به او باز می گردد.
پسته -
http://peste24.blogfa.com/post-105.aspx
با اینکه سوال امتحانی هر لحظه لو می رفت.من ورقه را سفید تحویل می دادم! خدا را تعریف کنید! پيامبري از کنار خانه ي ما. رد شد باران گرفت. مادرم گفت : چه باراني مي آيد. پدرم گفت : بهار است. و ما نمي. دانستيم باران و بهار نام ديگر آن پيامبر است. پيامبري از کنار خانه ما رد. شد لباسهاي ما خاکي بود . او خاک روي لباسهايمان را به اشارتي تکانيد. لباس ما از. جنس ابريشم و نور شد و ما قلبهامان را از زير لباسمان ديديم. پيامبري از کنار خانه ي ما. داد و تکه اي از آن را توي دستهايمان گذاشت. پيامبري از کنار خانه ي ما.
پسته
http://peste24.blogfa.com/88034.aspx
با اینکه سوال امتحانی هر لحظه لو می رفت.من ورقه را سفید تحویل می دادم! خدا را تعریف کنید! حواست رو خوب جمع كن! گفتم : خسته ام . لا تقنطوا من رحمه الله. از رحمت خدا نااميد نشيد ( زمر/53). گفتم : هيشکي نمي دونه تو دل من چي ميگذره. ان الله يحول بين المرء و قلبه. خدا حائل است بين انسان و قلبش (انفال/24). گفتم : غير از تو کسي رو ندارم. نحن اقرب اليه من حبل الوريد. ما از رگ گردن به انسان نزديکتريم (ق / 16). گفتم : ولي انگار اصلا منو فراموش کردي! منو ياد کنيد تا ياد شما باشم ( بقره / 152 ). تو خدايي و صبور!
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
19
فندق مامان بابا
سلام من بعداز مدتها اومدم. کل وقتم اقا طاها گرفته برا اون نمیشه زیاد بیام. الان طاها گلی دقیقا6ماهو11روزش هست یعنی رفنه تو 7 ماه.بگو ماشالااااااااااا. با روروئک قشنگ همه جارو میگرده شیطونی میکنه.میریزه می اشه.تازه یاد گرفته چاردست و ا بشه اما فعلا میلرزه وتعادل نداره زودم ولو میشه. تاريخ : سه شنبه 25 شهریور1393 6:8 بعد از ظهر نویسنده : مهديه. 14 مرداد 5 ماه تمام وشروع 6 ماهگي. تاريخ : سه شنبه 14 مرداد1393 1:34 قبل از ظهر نویسنده : مهديه. تاريخ : سه شنبه 14 مرداد1393 1:32 قبل از ظهر نویسنده : مهديه. تاريخ...
آنتی ضد حال
خبببب من دیگه حرفی ندارم. کاش یک خاک بودم. سرتاپای خودم را که خلاصه میکنم میشوم قد یک کف دست خاک خاکی که ممکن بود یک تکه آجرباشدتوی دیواریک خانه یایک قلوه سنگ روی شانه ی یک کوه یامشتی سنگ ریزه ته اقیانوس یا حتی خاک یک گلدان همین گلدان پشت پنجره. یک کف دست خاک ممکن است هیچوقت هیچ اسمی نداشته باشد وتا همیشه خاک باقی بماندفقط خاک. اماحالا یک کف دست خاک وجودداردکه خدابه اواجازه داده نفس بکشد ببیند بشنود بفهمد جان داشته باشد یک مشت خاک اجازه دارد عاشق شود انتخاب کند عوض بشود تقییرکند. من آن خاک قیمتیم. دیگه ا...
BLOGFA.COM
این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است. محتوای وبلاگ محفوظ است. تنها از نمایش عمومی آن جلوگیری شده است. جهت اطلاعات بیشتر بخش ر اهنمای پیگیری جهت رفع فیلتر وبلاگهای مسدود شده توسط کارگروه.
فندق مامان
با تاخیر سال نو همگی مبارک.امیدوارم سال خوبی برا همه مون باشه. امسال بر خلاف هر سال که می رفتیم سفر نشد که بریم و خونه بودیم.البته برا فندق خان زیادم بد نشد.چون هر جا می فتیم عید دیدنی پسرک خوشکلم می دویید سراغ قندونا و دلی از عذا در می آورد.فرصت برا شیطونیم حسااابی مهیا بود. یک جیغ و دادی را می نداختی که. فکر کنم قهر بودی که برت گردونده بودیم.ولی خوب کم کم یخت باز شد. ۱۳ بدر رو هم با پدر اینا بودیم.تو راه کلی خوش گذشت وخندیدیم.تا رسیدم باز قند عسل خوش خواب ما خوابید! خدایا خودت هوامونو داشته باش. فندقی ...
به خبرگزاری فندق خوش آمدید...
سلام به خبرنگاران آزاد. عضویت در خبرگزاری (۱). باشگاه مدیران و متخصصان. به خبرگزاری فندق خوش آمدید. سلام به خبرنگاران آزاد. نویسنده: مریم ریاضی - یکشنبه ۱ خرداد ،۱۳٩٠. سلام به همه ی دوستانی که به خبرنگاری علاقه دارند! ایمیل من: maryam147.riazi@gmail.com. نویسنده: مریم ریاضی - یکشنبه ۱ خرداد ،۱۳٩٠. از جایی که هر خبری باید شرایط خودشو داشته باشه شرایط خبر ارسالی شما رو مینویسم:. 1- منبع : خبرتون نباید مسخره و من دراوردی باشه نوشتن خبر اینجوری نیست که هرکسی که قلم میگیره به دستش و یه خبری بسازه خبرنگار بشه.
فندق
اندر احوالات جناب فندق و خانواده. فقط یک نفر استخدام شد. يك شركت بزرگ قصد استخدام تنها يك نفر را داشت. بدين منظور آزموني برگزار كرد كه تنها يك پرسش داشت. پرسش اين بود :. دليل خود را بطور كامل شرح دهيد :. پيش از اينكه ادامه حكايت را بخوانيد شما نيز كمي فكر كنيد. قاعدتا اين آزمون نميتواند نوعي تست شخصيت باشد زيرا هر پاسخي دليل خاص خودش را دارد. پيرزن در حال مرگ است، شما بايد ابتدا او را نجات دهيد. هر چند او خيلي پير است و به هر حال خواهد مرد. نوشته شده در جمعه چهارم بهمن ۱۳۸۷ساعت توسط جناب فندق. کنسرت گروه...
fandogh.com
فندق نت
به فندق نت خوش آمدید. در حال حاضر میتوانید از طریق تلگرام ما را دنبال کنید. به زودی سرویس های سایت و فیس بوک نیز راه خواهند افتاد. ورود به کانال تلگرام فندق نت.
fandogh.tk
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را....
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را. کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بودم. یک روز سر کلاس ریاضی، ناظم مدرسه به کلاس ما آمد و از دفتر ریاضی های همه مان سان دید! غیر از دو نفر دفتر بقیه از محضر مبارک ناظم،نمره قبولی نگرفت. ایشان هم با اقتدار تمام امر فرمودند که: تا فردا همه باید دفتر هایشان را پاک نویس کنند. حساب کنید آخر های ثلث دوم بود یعنی تمرینات دو سوم کتاب را در دفتر هایمان نوشته بودیم. حالا باید می نشستیم و یک شبه تمام دفتر را دوباره می نوشتیم. چرا چنین خواسته احمقانه ای از ما خواست؟ البته یه علتش اینه ک...
پارسیان
پارسیان یعنی: جایی برای همه ی ایرانیان. دوشنبه ششم آبان 1392 ] [ 18:42 ] [ نیلوفر ]. تختی برای خواب ،. سه شنبه دوازدهم شهریور 1392 ] [ 12:32 ] [ نیلوفر ]. سیر تکامل شرکت های بزرگ. دوشنبه یازدهم شهریور 1392 ] [ 10:24 ] [ نیلوفر ]. شعری زیبا از پیام دهکردی. دلخوش مکن به وارونه خواندنش. تنها تویی و تنهاییت. تویی و باران پشت پنجره،. کلید را لمس کن. دیگر بار در شکوه چشمانت. و دست های تو. برای گشودن درهای دردناک جهان کافیست. پنجشنبه بیست و چهارم مرداد 1392 ] [ 18:4 ] [ نیلوفر ]. حمایت از کودکان سرطانی. بیاین چ...