fanidarfani.blogfa.com

chertneveshtehayeman.blogfa.com

چرت نوشته های من - بعد از ماه ها يك پست متفاوت !!!!!

http://www.chertneveshtehayeman.blogfa.com/post-20.aspx

چرت نوشته های من. بعد از ماه ها يك پست متفاوت! جملات خيلي زيبا و خيلي قشنگ بلد نيستم اما بدون كه همه فكر و ذكر و اميد و نفس و هستي مني . پس خيلي ساده ميگم دوستت دارم . خيلي ساده ميگم عاشقتم . عاشق سادگي تو . عاشق مهرباني تو . نميدونم كي اين پست رو ميخوني اما مطمئنم اون موقع شگفت زده ميشي . خيلي خيلي خيلي دوستت دارم . همسرت (عباس تو ). نوشته شده در دوشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۰ساعت 11:10 توسط شبزده. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. اینکه داری اینا رو میخونی یعنی تو وب منی و اینکه تو وب منی یعنی مهمون منی!

chertneveshtehayeman.blogfa.com

چرت نوشته های من

http://www.chertneveshtehayeman.blogfa.com/8811.aspx

چرت نوشته های من. تا روز تولد 18 سالگیش فقط 18 روز دیگه مونده بود. عادت کرده بود مادرش رو تو آییه ببینه. مثل همه ی وقتای دیگه ای که غم تنهایی و بی مادری زندگی رو براش غیر ممکن میکرد ، یه گوشه کز کرد و آینه رو گرفت جلو صورتش. زل زد تو چشمای دریایی تصویر رو به روش. قطره اشکی روی گونه اش دوید. پس مادرش هم وقتی گریه میکرد این شکلی میشده. اشک گونه اشو با پشت دست پاک کردو بینیشو بالا کشید دوس نداش مادرشو گریون ببینه. لبخند کمرنگی زد و به 14 امین روز بهمن فکر کرد. حتی اگه خون به نا حق ریخته ی خواهرمو ببخشی!

chertneveshtehayeman.blogfa.com

چرت نوشته های من - پیمان

http://www.chertneveshtehayeman.blogfa.com/post-11.aspx

چرت نوشته های من. گاهی با دیدن بعضی چیزا می رفت به عالم خاطراتش. حس میکرد یه کتاب قطور ورق خورده و داره بین صفحات زردش روزای. می دید اون روزی رو که زمین خورد و هیچکی دستش رو نگرفت . روزی که بیست گرفت و هیچکی نبوسیدش. روزی رو که واسه خاطر. شکستن یه گلدون سفالی بی ارزش حسابی کتک خورد . روزی که. معلمش گوشش رو کشید تا دیگه از دوستاش خوراکی نگیره . روزی. که دوستاش به کفش پاره اش خندیدن و هیچکی اشکاشو ندید . روزی که تو حمام پای از بند در رفته اش رو جا انداخت و هیچکی. چشماش خیره شد چقدر نگاهش آشنا بود . در انته...

chertneveshtehayeman.blogfa.com

چرت نوشته های من

http://www.chertneveshtehayeman.blogfa.com/8805.aspx

چرت نوشته های من. اولین داستان . من! انگار چهره ی آسمان از خشم و غضب سرخ شده بوددانه های ریز برف با رقصی مرموز پایین میامدند و در چشم بر هم زدنی ناپدید میشدند. باد همچون دیوانه ای هوهو کنان خود را به پیکر سرد خانه ها میکوبید. موهای لخت و طلایی رنگ دخترک اسیر دست های باد گیج و بلاتکلیف در هوا این طرف و آن طرف میرفتند. ساعت بزرگ تنها میدان شهر نیمه شب را نشان میداد .هرگز به یاد نداشت تا این ساعت از خانه بیرون بوده باشد. حتی یادش نمیامد که اصلا مسیری هم بوده یا نه؟ مشخص بود ساعت ها منتظر بازگشت دخترش بوده.

chertneveshtehayeman.blogfa.com

چرت نوشته های من

http://www.chertneveshtehayeman.blogfa.com/8710.aspx

چرت نوشته های من. عشق از نگاه کودکان. سلام به همه و ببخشید به خاطر تاخیری که پیش اومده راستش خیلی فکرا تو سرم بود واسه نوشتن ولی .تکلیفم با خودم و وبم مشخص نبود. می خوام یه تغییراتی توش بدم که یه خورده وقت میگیره در حال حاضر هم که وقت ندارم. ولی انشاالله بعد امتحانات منتظر یه سری تغییرات باشین. و اما پست این دفعه که فقط یه عکسه! اما عکسیه که به نظر خودم راحت نمی شه ازش گذشت و خیلی جا واسه فکر کردن داره. راستی ببخشیدا ببخشیدا ببخشیدا ولی خیلی بی ذوق تشریف دارین! آهنگ به این خوشگلی گذاشتم رو وبم!

chertneveshtehayeman.blogfa.com

چرت نوشته های من

http://www.chertneveshtehayeman.blogfa.com/8809.aspx

چرت نوشته های من. دستتو بده.اینجا رو ببین. پسرک با چشم های گرد شده به مج دستش نگاه میکرد. انگاری یه چیزی تو دستم داره بالا پایین میپره! من مادر تو نیستم! پسرک دمغ شد ولی هنوزم کنجکاو بود. آهسته تر از دفعه قبل پرسید. این چیه بدری جون؟ عین یه توپ سفید! شدنش میشه ولی تو عرضه شو نداری! ولی بابا میگه.میگه من دیگه بزرگ شدم! میگه وقتایی که اون نیس من مرد خونه ام! زن پوزخندی زد و زیر لب گفت:. وقتی هم تو نباشی پسر من! چشم های درشت و روشن پسرک برقی از شادی زد. وقتی داداشی به دنیا بیاد نبضمو بهش نشون میدم! در انتها...

chertneveshtehayeman.blogfa.com

چرت نوشته های من - هیس...

http://www.chertneveshtehayeman.blogfa.com/post-17.aspx

چرت نوشته های من. دستتو بده.اینجا رو ببین. پسرک با چشم های گرد شده به مج دستش نگاه میکرد. انگاری یه چیزی تو دستم داره بالا پایین میپره! من مادر تو نیستم! پسرک دمغ شد ولی هنوزم کنجکاو بود. آهسته تر از دفعه قبل پرسید. این چیه بدری جون؟ عین یه توپ سفید! شدنش میشه ولی تو عرضه شو نداری! ولی بابا میگه.میگه من دیگه بزرگ شدم! میگه وقتایی که اون نیس من مرد خونه ام! زن پوزخندی زد و زیر لب گفت:. وقتی هم تو نباشی پسر من! چشم های درشت و روشن پسرک برقی از شادی زد. وقتی داداشی به دنیا بیاد نبضمو بهش نشون میدم! در انتها...

chertneveshtehayeman.blogfa.com

چرت نوشته های من - اولین داستان ... من!!!

http://www.chertneveshtehayeman.blogfa.com/post-16.aspx

چرت نوشته های من. اولین داستان . من! انگار چهره ی آسمان از خشم و غضب سرخ شده بوددانه های ریز برف با رقصی مرموز پایین میامدند و در چشم بر هم زدنی ناپدید میشدند. باد همچون دیوانه ای هوهو کنان خود را به پیکر سرد خانه ها میکوبید. موهای لخت و طلایی رنگ دخترک اسیر دست های باد گیج و بلاتکلیف در هوا این طرف و آن طرف میرفتند. ساعت بزرگ تنها میدان شهر نیمه شب را نشان میداد .هرگز به یاد نداشت تا این ساعت از خانه بیرون بوده باشد. حتی یادش نمیامد که اصلا مسیری هم بوده یا نه؟ مشخص بود ساعت ها منتظر بازگشت دخترش بوده.

chertneveshtehayeman.blogfa.com

چرت نوشته های من

http://www.chertneveshtehayeman.blogfa.com/8801.aspx

چرت نوشته های من. باران میبارد امشب . صداي جر جر بارون! يه جفت كفش نو! رفته بود زير بارون خيره نگاه ميكرد به آسمون قطره هاي درشت بارون فرود ميومدن رو گونه هاش و بهش حس پرواز ميدادن. كف دستاشو گرفته بود رو به آسمون! ذوق ميكرد و ميگفت دستام باروني شدن! سوشرت نارنجيش خيسه خيس . اگه ته دلش نمي لرزيد. اگه از فرداش نمي ترسيد. همه چيز قشنگ ميشد. همه چيز قشنگ ميشد. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۸۸ساعت 14:5 توسط شبزده. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. متاسفم که چیزی جز چرت نوشته واسه پذیرایی ندارم.