myrainymind.blogfa.com
ذهن بارانی من
http://myrainymind.blogfa.com/9005.aspx
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم*که به روی دوست ماند که برافکند نقابی. می خوای حرف بزنی؟ من هستم،اگه می خوای بگو. نمی تونم.اصلا یه اخلاق سگی دارم من،که وقتی اوضاع خیلی داغونه لال می شم. آره خب،اگه درد کوچیک باشه آدم آه و ناله می کنه ولی وقتی درد بزرگه آدم لال می شه. در سکوت چند ساعته ی من حرف هایی ست که فهمیدنشان ملاک بودن توست،سکوتی که صدای نفس های بی قرار تو در آن دقیقا دقیق دقیق! می افتد روی ضربان قلب من! چه سمفونی جالبی راه افتاده در این کوه و دشت سبز رنگ نوار قلب من! اصلا بی خیال حرف زدن من! دلمان ر...
myrainymind.blogfa.com
ذهن بارانی من
http://myrainymind.blogfa.com/9004.aspx
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم*که به روی دوست ماند که برافکند نقابی. تو تا حالا استخوان خوک توی دست آدم جزامی دیده ای؟ من می خواهم شروع کنم! من می خواهم داد بزنم و بگویم هزار رنگ آدم هم که بیایند و بروند باز تو برای من یک چیز دیگری! همیشه دلم می خواهد از یک جایی شروع کنم به حرف زدن و تهش بزنم زیر گریه و تمام داستان را تمام کنم.خسته شدم از این سکوت! خسته شدم از این نوشتن هایی که نمی شود گفت،دلم می خواهد حرف بزنم.نپرس چرا حرف نمی زنم. مدت هاست که تو دیگر گوش نمی کنی. گوشی نباشد سکوت می کنم. و خولی عصر دف...
myrainymind.blogfa.com
ذهن بارانی من - وقتی به کوه پناه می برم (آرامشی از جنس بلندای آسمان)
http://myrainymind.blogfa.com/post-27.aspx
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم*که به روی دوست ماند که برافکند نقابی. وقتی به کوه پناه می برم (آرامشی از جنس بلندای آسمان). دنبال آرامشی می گردیم،بی پایه و اساس.آرامشی که فقط برای خودمان باشد،آرامشی برای رهایی از این ساز و هیاهوی لحظه ها،آرامشی از جنس رهایی،آرامشی که جواب "نگویید خسته ،بگویید به ستوه آمده" باشد. دلمان جایی را می خواهد که بی اندازه ساکت باشد و صدای این سکوت آنقدر بلند باشد که صدای این هیاهوی درون ،در آن گم شود.آن گاه ما باشیم و این سکوت فنا ناپذیر. بعد 4می وجود ندارد. واژه ها را باید شست.
myrainymind.blogfa.com
ذهن بارانی من - تو تا حالا استخوان خوک توی دست آدم جزامی دیده ای؟*
http://myrainymind.blogfa.com/post-26.aspx
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم*که به روی دوست ماند که برافکند نقابی. تو تا حالا استخوان خوک توی دست آدم جزامی دیده ای؟ من می خواهم شروع کنم! من می خواهم داد بزنم و بگویم هزار رنگ آدم هم که بیایند و بروند باز تو برای من یک چیز دیگری! همیشه دلم می خواهد از یک جایی شروع کنم به حرف زدن و تهش بزنم زیر گریه و تمام داستان را تمام کنم.خسته شدم از این سکوت! خسته شدم از این نوشتن هایی که نمی شود گفت،دلم می خواهد حرف بزنم.نپرس چرا حرف نمی زنم. مدت هاست که تو دیگر گوش نمی کنی. گوشی نباشد سکوت می کنم.
myrainymind.blogfa.com
ذهن بارانی من - گمان
http://myrainymind.blogfa.com/post-24.aspx
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم*که به روی دوست ماند که برافکند نقابی. گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود. گاهی نمی شود که نمی شود. گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است. گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود. گاهی گدای گدایی و بخت نیست. گاهی تمام شهر گدای تو می شود. ۱*خواستیم بگوییم که مدتی ست شعر زیر لبمان از این شعر گروس که در زیر است به این شعر بالایی تبدیل شده است.(ها؟ گاهی هم این شعر را هنوز با خودمان می خوانیم! که تنهاييام را تکانده باشي. به چه دل خوش کردهاي؟ دوشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۰ 19:24 مینا.
myrainymind.blogfa.com
ذهن بارانی من
http://myrainymind.blogfa.com/9001.aspx
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم*که به روی دوست ماند که برافکند نقابی. همه چیز به همین سادگی! همه چیز به همین سادگی که می بینی می تواند خراب شود. نیاز نیست زلزله بیاید تا دیوار تفکرات دیگران نسبت به تو خراب شود. نیاز نیست کار خیلی وحشتناکی بکنی تا از چشم همه حتی خودت بیفتی. خیلی وقت ها تمام خراب شدن ها به همین سادگی ست که این روزها اتفاق می افتد. به سادگی یک جمله ی ابلهانه ،به سادگی یک حرف بی معنی و احتمالا ساده تر از یک سکوت پر معنا. معنی به جز حس دوستی. معنی سقوط و خرابی می دهند این نگاه ها این روزها.
myrainymind.blogfa.com
ذهن بارانی من
http://myrainymind.blogfa.com/9007.aspx
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم*که به روی دوست ماند که برافکند نقابی. دیوانه ای روی بام. داستان عجیبی نیست داستان آنهایی که دیوانه صدایشان می کنیم.آنها هم آدم هایی هستند مثل ما فقط یک جای کارشان با ما فرق دارد:. آنها وقتی به این وضع درهم روزگار میرسند،واقعیت را می بینند و گم می شوند! و از آنجا به بعد اسمشان میشود دیوانه. شاید فردا کسی پیدا شد و من را هم دیوانه صدا کرد! دیوانه ای که به جای پیاده رو،از روی بام راه میرود. دوشنبه چهارم مهر ۱۳۹۰ 20:1 مینا. Www night Skin . ir. واژه ها را باید شست.
myrainymind.blogfa.com
ذهن بارانی من
http://myrainymind.blogfa.com/9002.aspx
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم*که به روی دوست ماند که برافکند نقابی. باز رهگذری هرچه نمک داشت در چشم هایم ریخت. باز باران شور شد. ۱*شاید از این جا به بعد کمتر نوشتیم.شاید شدیم مثل خودتان! ۲*دیروز از سری روزهایی بود که دلمان می خواهد باز هم تکرار شود. ۳*آمدیم داد بزنیم که آرام شویم دیدیم صدا در گلویمان کنار بغضمان گیر کرد. پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۰ 18:55 مینا. من خنده زنم بر دل،دل خنده زند بر من*این جاست که می خندد دیوانه به دیوانه. گاهی باید نفس ها را ذخیره کرد. من که سر در نیاوردم! ۳*شعر گفتن م...
myrainymind.blogfa.com
ذهن بارانی من
http://myrainymind.blogfa.com/9010.aspx
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم*که به روی دوست ماند که برافکند نقابی. تیمارستان درون یا کودک درون. 40چراغ نوشته این هفته که همه ی ما یه کودک درون داریم که این کودک درون می تونه خیلی چیزا بشه،مثل سگ درون،اژدها درون،کرم درون و کلا خیلی چیزای دیگه! کودک درون من این روزها. تبدیل به تیمارستان درون شده. تیمارستانی که در آن. همه ی بیماران خسته اند،دلتنگ ند. دلتنگ تو احتمالا -. مدتی ست که به اینجا سری نزده ای. سرت شلوغ است این روزها! رو به شورش است. سه شنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۰ 21:2 مینا. مدت هاست که می نویسم.