finalnight71.blogfa.com

tarannom2.blogfa.com

ترنم باران

http://tarannom2.blogfa.com/9203.aspx

برای تازه شدن دیر نیست. با سلام امیدوارم ازمطالبم خوشتون بیاد.لپ همتون ومیبوسم . اگریارمرادیدی به خلوت بگو ای بی وفا ای بی مروت. گریبانم ز دستت چاک چاکو نخواهم دوخت تاروزقیامت. Emo girls and boys. سایت تفریحی سیب ترش. Red light of love. انسانی از جنس تیر. مرجع هوانوردی وهوافضای پارس. Lمعماری دانشگاه کمال الملک نوشهر. ارسال شده توسط امیرعباس. خوب باشی یا بد . زشت باشی یا زیبا . فقیر باشی یا غنی . هر چه که باشی ،. مردم در موردت قضاوت می کنند! به تو یکبار حق زندگی داده شده است ،. پس نگران قضاوت دیگران نباش .

tarannom2.blogfa.com

ترنم باران

http://tarannom2.blogfa.com/9312.aspx

برای تازه شدن دیر نیست. با سلام امیدوارم ازمطالبم خوشتون بیاد.لپ همتون ومیبوسم . اگریارمرادیدی به خلوت بگو ای بی وفا ای بی مروت. گریبانم ز دستت چاک چاکو نخواهم دوخت تاروزقیامت. Emo girls and boys. سایت تفریحی سیب ترش. Red light of love. انسانی از جنس تیر. مرجع هوانوردی وهوافضای پارس. Lمعماری دانشگاه کمال الملک نوشهر. ارسال شده توسط امیرعباس. ازدختره پرسیدم : حالت چطوره؟ اولش فکر کردم داره چینی ژاپنی حرف میزنه نگو منظورش این بوده : مرسی ، تو چی؟ اقا دیگه تحمل نداریم جان مادرت این جمعه بیا😫.

tarannom2.blogfa.com

ترنم باران

http://tarannom2.blogfa.com/9208.aspx

برای تازه شدن دیر نیست. با سلام امیدوارم ازمطالبم خوشتون بیاد.لپ همتون ومیبوسم . اگریارمرادیدی به خلوت بگو ای بی وفا ای بی مروت. گریبانم ز دستت چاک چاکو نخواهم دوخت تاروزقیامت. Emo girls and boys. سایت تفریحی سیب ترش. Red light of love. انسانی از جنس تیر. مرجع هوانوردی وهوافضای پارس. Lمعماری دانشگاه کمال الملک نوشهر. ارسال شده توسط امیرعباس. خداجونم امشب دلم خیلی گرفته. میخوام باهات حرف بزنم. اینجا منم ویه دنیا دلتنگی. منم یک انسان گنه کار. منم کسی که خیلی ازش ناراحتی. خداجونم دلتو شکستم.میدونم. که هر شب...

tara7.blogfa.com

جاده عشق - روش شناخت شیطان

http://www.tara7.blogfa.com/post-5.aspx

روزی روزگاری شیطان به فکر سفر افتاد. با خود عهد کرد تازمانی که. انسانی نیابد که بتواند او را به حیرت وا دارد، از این سفر بر نگردد. نیم. دو جین روح را در خورجین ریخت. نان جویی بر داشت و به راه افتاد. رفت و رفت و رفت. هزاران فرسنگ راه رفت تا اینکه تردید در دلش. جوانه بست که شاید تصمیم غلطی گرفته باشد. در هیچ کدام از جاده های دنیا به هیچ بنده ای که . توجه او را جلب. کند ویا حتی کنجکاوی او را بر انگیزد، بر نخورد. دیگر داشت خسته. می شد تصمیم گرفت به مکان مقدسی سر بزند ولی حتی آنجا هم،. تازه، شاخ هم که داری!

tara7.blogfa.com

جاده عشق - سنگ شکن

http://www.tara7.blogfa.com/post-10.aspx

روزی روزگاری سنگ شکن فقیری بود که زیرآفتاب و باران، روزگار را به خرد کردن سنگ های کنار جاده. می گذرانید.روزی با خود گفت:"آه! اگر می توانستم ثروتمند شوم،آن وقت می توانستم استراحت کنم.". فرشته ای در آسمان پرسه می زد. صدایش را شنید و به او گفت:" آرزویت اجابت باد"همین طور هم. شد سنگ شکن فقیر ناگهان خود را در قصری زیبا یافت که تعداد زیادی خدمتکار به اوخدمت می کردند. حالا می توانست هزچقدر که می خواست استراحت کند. اما روزی آمد که سنگ شکن به این فکر افتاد. اما وقتی آن مرد. از خورشید هم نیرومندتر است!

tara7.blogfa.com

جاده عشق -

http://www.tara7.blogfa.com/post-2.aspx

امروز شهر ما را صد رونقست و جانست. زیرا که شاه خوبان امروز در میانست. حیران چرا نباشد خندان چرا نباشد. شهری که در میانش آن صارم زمانست. آن آفتاب خوبی چون بر زمین بتابد. آن دم زمین خاکی بهتر ز آسمانست. ای جان جان جانان از ما سلام برخوان. رحم آر بر ضعیفان عشق تو بیامانست. آن شهریار اعظم بزمی نهاد خرم. شمع و شراب و شاهد امروز رایگانست. نوشته شده در دوشنبه یکم شهریور ۱۳۸۹ساعت 0:12 توسط طاهره.

tara7.blogfa.com

جاده عشق - کسی سوالی نداره؟!

http://www.tara7.blogfa.com/post-16.aspx

از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمی رسید. از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریهای کردم که فهمید جواب های، هوی است. هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد، پیدرپی شیر میخوردم و به درد دلم توجه نمی کردم! این شد که وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب میبردند. هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که. برم پای تخته زنگ میخورد. هر صفحهای از کتاب را که باز می کردم، جواب سوالی بود که معلمم از من میپرسید. تو المپیاد مدال طلا بردم! خلاصه این شد ماجری خواستگاری ما.

tara7.blogfa.com

جاده عشق - فکرما....

http://www.tara7.blogfa.com/post-14.aspx

مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است. به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد. به اين خاطر نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت. دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو. سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد:. عزيزم ، شام چي داريم؟ براي چهارمين بار ميگم: خوراک مرغ! حقيقت به همين سادگي و صراحت است.

tara7.blogfa.com

جاده عشق - درددل

http://www.tara7.blogfa.com/post-8.aspx

زن و شوهری در طول 60 سال زندگی مشترک، همه چیز را به طور مساوی بین. خود تقسیم کرده بودند. در طول این سالیان طولانی آنها راجع به همه چیز با هم. صحبت می کردند و هیچ چیز را از هم پنهان نمی کردند. تنها چیزی که مانند راز. مانده بود، جعبه کفش بالای کمد بود که پیرزن از شوهرش خواسته بود هیچگاه. راجع به آن سوال نکند و تا دم مرگ داخل آن را نبیند. روزی حال پیرزن بد شد و. مشخص شد که نفس های آخر عمرش است. پیرمرد از او اجازه گرفت و در جعبه. کفش را گشود. از چیزی که در داخل آن دید شگفت زده شد! شصت هزار دلار پول نقد!

tara7.blogfa.com

جاده عشق -

http://www.tara7.blogfa.com/post-9.aspx

مردي چهار پسر داشت. آنها را به ترتيب به سراغ درخت گلابي اي فرستاد که در فاصله اي دور از خانه شان روييده بود:. پسر اول در زمستان، دومي در بهار، سومي در تابستان و پسر چهارم در پاييز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه ديده بودند درخت را توصيف کنند . پسر اول گفت: درخت زشتي بود، خميده و در هم پيچيده. پسر دوم گفت: نه. درختي پوشيده از جوانه بود و پر از اميد شکفتن. پسر چهارم گفت: نه! درخت بالغي بود پربار از ميوه ها. پر از زندگي و زايش! زندگي را فقط با فصلهاي دشوارش نبين.