FOLLOW-YOUR-HEART.BLOGSKY.COM

asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir

عاشقانه های حلق آویز

http://asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir/1392/11

عاشقانه های حلق آویز. آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد. تا به حال کسی. تو را با چشمهاش نفس کشیده؟ آنقدر نگاهت می­ کنم که نفس­هام به شماره بیفتد. جوری که از خودت فرار کنی. و جایی جز آغوش من نداشته باشی. 1670;هارشنبه ۳٠ بهمن ۱۳٩٢ ] [ ۱٢:٠۳ ‎ق.ظ ] [ منا مولاپناه ]. رد پای تو . امشب که یاد من نیستی،. بگذار برایت ترانه ­ای بخوانم. از آدمکی برفی که در حسرتت آب شد. و تو چشمهای خیسش را به آستین پیراهنت دوختی! رد پای تو . شاعری که عاشقانه‌هاش. دست به دست می‌روند. به دست تو اما،. رد پای تو . محبت خراب می ­شود،.

asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir

عاشقانه های حلق آویز

http://asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir/1394/1

عاشقانه های حلق آویز. آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد. تو را می خواهم تنگ در آغوش گیرم. می خواهم بازی دیگری کنم که در آن به جای جنگیدن، همدیگر را در آغوش می فشارند. و می توان غلتان بر قالیچه ای خندید. و می توان همدیگر را بوسید. آن جایی که انگار همه پیروزند. 1583;وشنبه ۳۱ فروردین ۱۳٩٤ ] [ ۱٢:۱٠ ‎ب.ظ ] [ منا مولاپناه ]. رد پای تو . دستهای تو و شانه های من. بیا تا دوباره چای دم کنیم. بیا تا دوباره پرده ها را کنار بزنیم. بیا تا دوباره درباره فروغ حرف بزنیم. و شعرهای نزار قبانی را بخوانیم. آخرین تانگو در پاریس.

asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir

عاشقانه های حلق آویز

http://asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir/1393/2

عاشقانه های حلق آویز. آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد. پایین نشسته ام که. مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود. این دل شکستن تو برایم قشنگ بود. رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت. آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود. ماه شب چهاردهی که تصاحبت. چون حسرتی به سینه صدها پلنگ بود. خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید. خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود. تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی. من: کشوری که با همه در حال جنگ بود. با من هر آنچه از تو بجا ماند. از من هر آنچه بی تو بجا ماند. پایین نشسته ام که تو. این ماجرا حکایت الاکلنگ بود.

asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir

عاشقانه های حلق آویز

http://asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir/1393/3

عاشقانه های حلق آویز. آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد. مجنون بدون واژه لیلا چه می کند؟ یا عاقبت فراق تو با ما چه می کند؟ قید بهشت را زد و گندم، گناه عشق. آدم ببین به خاطر حوا چه می کند! یوسف همان شبی که به زندان قدم نهاد. فهمید تازه آه زلیخا چه می کند. از پنج روز نوبت خود سخت خسته ام. ماندم که خضر با غم دنیا چه می کند. این روزها فقط به همین فکر می کنم. تقدیر عشق قسمت ما را چه می کند. رد پای تو . می دونم خدا تو رو به من برمی گردونه. و آنچنان مرا می فهمی که گویی بعد از خدا تو در من خدایی دیگری. رد پای تو .

asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir

عاشقانه های حلق آویز

http://asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir/1393/4

عاشقانه های حلق آویز. آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد. آغوش تو چقدر می آید به قامتم! در آن به قدر پیرهن خویش راحتم. می پوشمت که سخت برازنده منی. امشب به شب نشینی خورشید دعوتم. با خود تو را به اوج -به معراج- می برم. امشب اگر به خاک بریزد خجالتم. د ه ر ند خبره اند سرانگشتهای تو. یورش می آورند شبانه به غارتم. این د ه شریک قافله، این د ه رفیق دزد. تا آمدم به خویش، ندادند مهلتم. بازار شام کن شبمان را به موی خود. بگذار تا شلوغ شود با تو خلوتم. بر شانه ام گدازه ای از بوسه ها گذار. قافم، ولی تمام شده استقامتم.

asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir

عاشقانه های حلق آویز

http://asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir/1392/12

عاشقانه های حلق آویز. آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد. 1662;نجشنبه ٢٩ اسفند ۱۳٩٢ ] [ ۸:٢٠ ‎ب.ظ ] [ منا مولاپناه ]. رد پای تو . اگر باید زخمی داشته باشم که نوازشم کنی،. بگو تا تمام دلم را شرحه شرحه کنم. و زیباتر آنکه تیغ را هم تو فرود آورده باشی. تیغت س حر است. و لبخندت تنظیفی از قواره نور. و تیمارداری ات کرشمه ای میان زخم و مرهم. عشق و زخم از یک تبارند. اگر خویشاوندیم یا نه،. من سراپا همه زخمم،. تو سراپا همه انگشت نوازش باش. رد پای تو . یاسها را برای تو می چینم. روی شعری که برای تو گفته ام. رد پای تو .

asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir

عاشقانه های حلق آویز

http://asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir/1393/6

عاشقانه های حلق آویز. آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد. و ببین آنچه باقی ست هم دست کمی ندارد از آنچه که نیست! 1583;وشنبه ۳۱ شهریور ۱۳٩۳ ] [ ۱٠:٢٩ ‎ب.ظ ] [ منا مولاپناه ]. رد پای تو . تو خوشحال باش، منم خوب می شم. می سپارمت به لبخندها. گرچه گاهی خودم مهمان بغضهای بی دلیلم،. 1740;کشنبه ۳٠ شهریور ۱۳٩۳ ] [ ۱:٥٠ ‎ب.ظ ] [ منا مولاپناه ]. رد پای تو . همیشه باهام بمون عشقم! در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست. می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست. می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی. باز می خندم که: خیلی! 1670;...

asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir

عاشقانه های حلق آویز

http://asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir/1393/11

عاشقانه های حلق آویز. آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد. عشق راهی ست برای بازگشت به خانه. من فکر می کنم فقط عشق می تواند پایان رنجها باشد. به همین خاطر همیشه آوازهای عاشقانه می خوانم. من همان سربازم که در وسط میدان جنگ محبوبش را فراموش نکرده است. 1662;نجشنبه ۳٠ بهمن ۱۳٩۳ ] [ ۸:۱٠ ‎ب.ظ ] [ منا مولاپناه ]. رد پای تو . از طپش قلبت می فهمم. من به عاشقان تو شباهتی ندارم بانوی من! اگر دیگری به تو ابر می دهد، من به تو باران می دهم. اگر دیگری فانوسی به دستت می دهد، من برایت ماه به زیر می کشم. رد پای تو . رد پای تو .

asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir

عاشقانه های حلق آویز

http://asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir/1393/9

عاشقانه های حلق آویز. آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد. بلندای لحظه های نبودنت، یلدای من. سخت است انگشت نمای شب بودن،. وقتی با نبودنت یلدا را به تمام شبهای سال تعمیم می دهی. تا حافظ بدست مجنونی باشم در میان فالهایی که بگیر و نگیر دارند. اصلا به من چه که فصلها مرتب تحویل می شوند،. وقتی بی تو در هیچ کجای سال دلم خوش نیست. که فرقی نمی کند خورشید در کجای سال غروب می کند. از آغوش تو که دور افتاده باشم،. هر شب یلدایی می شود به بلندای نبودنت. بیا کمی جای من بنشین. و برای تمام دیوارها انار دانه کن. رد پای تو .

asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir

عاشقانه های حلق آویز

http://asheghanehaye-halghaviz.persianblog.ir/1393/8

عاشقانه های حلق آویز. آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیفتد. این روزها که هیچ چیز سر جای خودش نیست،. ترجیح می دهم چشمهایم را ببندم. و به تو فکر کنم:. روی کاناپه، کنار آتش شومینه دراز کشیده ای. و انگشتهایت که مثل گیلاس برق می زنند. و رگهای شقشقه ام را به مرز انفجار می رسانند. لحظه های بی بازگشتی که هر جرعه چای، هر پک سیگار در حکم نجات یک واژه است. یک غیرنظامی که هر چه به آغوشم نزدیکتر باشی،. همانقدر مرگ وادار به عقب نشینی می شود. من یک فعال ضدجنگم که جز بوسه سلاحی نمی شناسد. رد پای تو . که هرگز هیچکس ندانست.