game-reference.com

fallofdestiny.blogfa.com

هبوط سرنوشت - حرمان

http://www.fallofdestiny.blogfa.com/post/1

زندگی من شرح گسسته است. از برف هایی که قرار بود بر سر من ببارد. و سکوت مرا دو برابر کند. چه گله ای باید داشت. وقتی نیم قلب با تو نیست. و هر آن امکان انفجارش. و هر جا که کسی عبور می کند و زنده است. آرام آرام یاد می گیری. که از خانه های ویران و از کسانی که یک چهارم زندگی کرده اند و مرده اند. در هنگام خواب یاد کنی. اما هیچ چیز به جای اولش باز نمی گردد. خورشید در سطح پوست هم. و مهتاب فراموشی می آورد. و سنگ های تیشه خورده اما هنوز صاف نشده. تنهایی و حرمان می آورد. چگونه صدایش کنم که صدای مرا بشنود.

fallofdestiny.blogfa.com

هبوط سرنوشت - به تکرار - سکوت

http://www.fallofdestiny.blogfa.com/post/3

به تکرار - سکوت. شبها میپرم از خواب. که سالهاست چیزی نمیگوید. و خیره شده است. دست میگذارم روی شانهاش. قاب عکسی را نشانم میدهد. پشت شیشهاش گیر کردهست. شبها خیره میشوم به تاریکی. و خودم را میبینم. نوشته شده در سه شنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 23:14 توسط فراز. و گاهی از نیمه شب. به تکرار - سکوت. تمام زمستان هایی که نبوده ام. بزرگ ترین فروشگاه سخت افزار ایران. قالب های پارس اسكین. قالبساز وبلاگ: پارس اسكین.

fallofdestiny.blogfa.com

هبوط سرنوشت - پانوشت

http://www.fallofdestiny.blogfa.com/post/5

از آن بالا که خانه ی ما بود. تا انتهای باقر آباد که کوی شما بود. بین این خط ها که می روم. جای خالی خانه ها. و دست های تو. که پرده را کنار زده تا زنگ بزنم. بین این خط ها که می روم. روی پل سمت خانه ی شما آمده ام. چراغ که سبز می شود. کنار تبلو توقف ممنوع. این عکس کودکی های تان است؟ اینجا فقط اتوبان 46 متری ست. خط هی عابر پیاده اما. بوی جنون می هد. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۲ساعت 0:18 توسط فراز. و گاهی از نیمه شب. به تکرار - سکوت. تمام زمستان هایی که نبوده ام. بزرگ ترین فروشگاه سخت افزار ایران.

fallofdestiny.blogfa.com

هبوط سرنوشت

http://www.fallofdestiny.blogfa.com/1391/04

زندگی من شرح گسسته است. از برف هایی که قرار بود بر سر من ببارد. و سکوت مرا دو برابر کند. چه گله ای باید داشت. وقتی نیم قلب با تو نیست. و هر آن امکان انفجارش. و هر جا که کسی عبور می کند و زنده است. آرام آرام یاد می گیری. که از خانه های ویران و از کسانی که یک چهارم زندگی کرده اند و مرده اند. در هنگام خواب یاد کنی. اما هیچ چیز به جای اولش باز نمی گردد. خورشید در سطح پوست هم. و مهتاب فراموشی می آورد. و سنگ های تیشه خورده اما هنوز صاف نشده. تنهایی و حرمان می آورد. چگونه صدایش کنم که صدای مرا بشنود.

destinycalling.blogfa.com

فریاد سرنوشت - دانه های خدا

http://www.destinycalling.blogfa.com/post-12.aspx

با بال نیمه باز. از خواب نیمه کاره ی پرواز. چندین چروک تازه ی دیگر. و مادر در حال فریاد درد. و من دیدن چروک ها را به روی خویش نیاوردم. لباس کهنه ی خود را. با صد امید تازه به تن کردم. و ساکت بودم به شنیدنش. شاید که دردم را اندکی به یاد بیاورد. و بداند امروز زمانش نیست. بی آنکه آن ترانه ی مضطرب را به زبان آورم. یا عکس قدیمی را. برای هزارمین بار ببینم. ناگاه بی دلیل دلم خون شد. اینقدر سریع قانع نمی شدند. با جواب های ساده ام. وقتی از من سراغی می گیرند. لحن سابق اشعارم را. حتی صدای خنده هایم را. نام تو بر لبم.

destinycalling.blogfa.com

فریاد سرنوشت - DC & V.O.D

http://www.destinycalling.blogfa.com/post-9.aspx

DC and V.O.D. کنار کوبش بی وقفه باران بر شیشه. روایت قدیمی خود نمایی می کرد. صدایی می پرسید :. بین آتش و خاکستر قسمت شدن. 1) بازگذاری 3/3 F and M and H. آن صدای زمزمه وار. لحظه به لحظه به من نزدیک می شد. حس کردن آنکه آهنگ بال بال شعرم. مرکن " جای غریبی بود آن شب. ردای خفته ای بیدار. و کلید فتح جادو در دست. به رنگ زمستان بود آن شب. آن زمستانی که همیشه دوست داشتم. نه آن زمستانی که از آن بیزارم. هر چشمه با هزار زمزمه ی راکد زندانی بود. و برج قدیمی و مخروبه ی شکست دورتر می شد. صدای باران دلتنگی می آمد. به اش...

destinycalling.blogfa.com

فریاد سرنوشت

http://www.destinycalling.blogfa.com/9002.aspx

مطلع تاریک و روشن. دیوار ها را می آرایند. در پرده های سماوی تنها. عقربه های ساعت را. پرنده ی منحوس شبگرد شبزده ی شب حریم. و من مثل همیشه تماشا کردم. تکفیر ناخرسند خاطراتم را. چو روحی در سماع حیرانی. پرچم جدا افتاده ی قبیله ی نخوت را. در انتهای حیاط حیات. با من گریه می کند. جامه دان چشم های سبز سوار بال افشان را. با نشستن روی تخت اتاقم با " علیرضا. در کنار رود، کلید شیطان ترین ماهی را. و این جست و جوی بی حاصل را. قلاب تنیده ی خودم می رساند. تا گلویم " ثمره ". دیر رسیدنش را با آن. راه حلاجی شدن را. و اخترا...

destinycalling.blogfa.com

فریاد سرنوشت - هبوط

http://www.destinycalling.blogfa.com/post-13.aspx

دنبال کنید از این پس در. نوشته شده در یکشنبه ۱۸ تیر۱۳۹۱ساعتتوسط فراز. زمانی بود که صدای طبل بی هنگام را می شنیدم اما تنها نجوایی کوتاه از آن را تکرار می کردم. از آن همه غریو و هیاهو تنها ندایی آرام را تقریر می کردم. دیگر ندای سرنوشتی در کار نیست. به همان بلندی که می شنوم تکرار می کنم. دیگر ندایی در کار نیست. انجمن مهندسی هسته ای نوین. بزرگ ترین فروشگاه سخت افزار ایران. قالب های نایت اسکین. Design by : Night Skin.

destinycalling.blogfa.com

فریاد سرنوشت

http://www.destinycalling.blogfa.com/9012.aspx

با بال نیمه باز. از خواب نیمه کاره ی پرواز. چندین چروک تازه ی دیگر. و مادر در حال فریاد درد. و من دیدن چروک ها را به روی خویش نیاوردم. لباس کهنه ی خود را. با صد امید تازه به تن کردم. و ساکت بودم به شنیدنش. شاید که دردم را اندکی به یاد بیاورد. و بداند امروز زمانش نیست. بی آنکه آن ترانه ی مضطرب را به زبان آورم. یا عکس قدیمی را. برای هزارمین بار ببینم. ناگاه بی دلیل دلم خون شد. اینقدر سریع قانع نمی شدند. با جواب های ساده ام. وقتی از من سراغی می گیرند. لحن سابق اشعارم را. حتی صدای خنده هایم را. نام تو بر لبم.

destinycalling.blogfa.com

فریاد سرنوشت - مرز و پروانه

http://www.destinycalling.blogfa.com/post-7.aspx

من درک روشنی ندارم. تحلیل حزن آمیز حقیقت و واقعیت. مخصوص من تکان داد. در امتداد ندای سرنوشتی. به فوج اثیری درناها در باد. تغزل دیرینم در باران دلتنگی. به دشت شبیخون خورده ی زخمی. به این قبیله ی نخوت. به منظره ای که چشمانم. تا مرز خستگی و دلزدگی دیده اند. به ساعت و آینه و هوا. به طبل حوادث از اعماق. در مرز فاجعه می نویسد. فقط نگاه می کنم. کلمات ، رازها و صدا ها نمی گذارند. آنچه می گذرد را. شاید کسی به من گفته است. در مرز بین ندا و فریاد سرنوشت. باز هم به هم زند؟ من به این سکوت امیدوارم. قالب های نایت اسکین.