chocomaan.blogspot.com
پس پله: March 2014
http://chocomaan.blogspot.com/2014_03_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۹۳ فروردین ۵, سهشنبه. هایپ و مساله ی بکارت. که برای دومین بار ساعت ده صبح نشده فهمیدم که گه خوردم. گریه هایش تبدیل به یه سری اصوات شده بود که اگر فقط جزو خانواده اش بودی میفهمیدی که میگفت "حسن هم اگر زنده میبود الان این روزها عقدش بود.". بابایم که از این اصوات بیدار و اوقاتش مکدر شده بود آمد پایین و گفت: چی گفتی باز به مادرت؟ میخواستم بگویم بابا برو کفتر بازیت رو بکن من کی خانه هستم که "باز" چیزی بگویم به زنت آخر که باز تلفن زنگ خورد و نگذاشت من به پدر نازنینم توهین کنم. با رایانامه ارسال کنید.
chocomaan.blogspot.com
پس پله: August 2014
http://chocomaan.blogspot.com/2014_08_01_archive.html
هیچ پستی موجود نیست. نمایش همه پستها. هیچ پستی موجود نیست. نمایش همه پستها. اشتراک در: پستها (Atom). مشاهده نمایه کامل من. میم، جلال و یک پانزدهم زنی زیبا. ماجرای عجیب حبیب جنگیر – بر اساس داستانی واقعی. اين مرغ من هستم. عَنْکَبوتی. ساده الگو. با پشتیبانی Blogger.
spotlessmaghz.wordpress.com
ژوئیه | 2014 | spotlessmaghz
https://spotlessmaghz.wordpress.com/2014/07
بایگانی ماهانه: ژوئیه 2014. خواب دیدم یه بچه روباهم. تا حالا یه بچه روباه بودی؟ رنگ کاه بودم، یه کم نارنجی تر. با دستای کوچیک، یا پاهای کوچیک. شایدم دست و پاها. کسی چه میدونه؟ همه چیز خوب شد. من برگشتم مهد کودک و دوستای صمیمیم، اونا که ازم نمیترسیدن یا کمتر میترسیدن با باباهاشون اومدن. من گذاشتم گوشامو بخارونن و با دمم بازی کنن و مامان یواشکی بهم گفت که روباه تو خواب تجسم مکر و فریب و نیرنگه. غزل ها، دروغ ها و آفت ها. عشق – روز اول. عشق – بعدها. عشق – قبل ها. عشق – روز دوم. عشق – روز آخر. این یک بیژن است.
spotlessmaghz.wordpress.com
پیش داستان غم انگیز شنل قرمزی، از کتاب قصه های روس برای بچه های لوس. | spotlessmaghz
https://spotlessmaghz.wordpress.com/2015/02/22/پیش-داستان-غم-انگیز-شنل-قرمزی،-از-کتاب-ق
پیش داستان غم انگیز شنل قرمزی، از کتاب قصه های روس برای بچه های لوس. کاتیوشای کوچک توی اتاقش نشسته بود و لای تدی اش را می مالید. چنان گرم کارش بود که متوجه ورود ناگهانی مادرش نشد. مادر کاتیوشای کوچک که کاترینا النگ دولنگ نام داشت، گلویش را صاف کرد و وقتی دید کاتیوشا توجهی به او نمیکند، یک سرفه ی خشک کرد. کاتیوشا سرش را بالا گرفت و گفت کمکی از دست من بر می آید؟ کاترینا پرسید کدام دستت؟ کاتیوشا گفت آنکه لای تدی نیست. کاترینا اخم کرد و گفت پس داری به کار ناپسندت اعتراف میکنی؟ پاسخی بگذارید لغو پاسخ.
spotlessmaghz.wordpress.com
مه | 2013 | spotlessmaghz
https://spotlessmaghz.wordpress.com/2013/05
بایگانی ماهانه: مه 2013. به اسمرالدا با نیمی از عشقم و کمی شهوت. نمیدانم از کی آدم ها برای خودشان نامه نوشته اند و بیشتر از آن نمیدانم چرا گذاشتند در وبلاگشان که خوانده شود. درمورد شما به من ربطی ندارد و در مورد خودم،خب به هر حال من آدمی هستم که برای آرامش موهای بدنش را با موم داغ و پارچه سرد میکند چرا باید دنبال دلیل باشم؟ اسمرالدای عزیزم من دوستت دارم اما به تو اهمیتی نمیدهم چون کسان دیگری را هم دوست دارم و به آنها اهمیت نمیدهم.چرا باید بدهم وقتی انقدر زیادید که فراموشتان میکنم؟ بله من قرار است خیلی عم...
spotlessmaghz.wordpress.com
ژوئن | 2013 | spotlessmaghz
https://spotlessmaghz.wordpress.com/2013/06
بایگانی ماهانه: ژوئن 2013. کلاغ پر،گنجیشک پر،اردک تو نپ ر. پرندگان میرفتند در سواحل جنوبی تخم گذاری کنند،چون شمال کشور دچار بحران شده بود.مرخصی های زایمان را کاهش داده بودند و برای بیش از دو جوجه حق اولاد نمیدادند. وقتی زرده مرد ژان پیر پژمرد.در عرض نیم روزی پلکهایش افتاد.دور چشمانش شوره زد و به محض آمدن ابرها میلرزید.زرده را سپیده کفن پیچ کرده بود.من تا چرخه طبیعت مشایعتش کردم.وقتی برگشتم ژان در گوشه ای کز کرده بود و انگار ناله میکرد. شاید اگر اردک ها پرواز میکردند او هم به آسمان نگاه میکرد. جواب آزمایش...
spotlessmaghz.wordpress.com
نوامبر | 2013 | spotlessmaghz
https://spotlessmaghz.wordpress.com/2013/11
بایگانی ماهانه: نوامبر 2013. یک لحظه نمیر تا پاییز به سرعت بگذرد. لیلی مریض شده. کز کرده کنج تختش و به چیزهای بد فکر میکند. اصلا گفت خوابم می آید که نرود خانه ماریا و به چیزهای بد فکر کند. قصدش این نبود، ولی اتفاق افتاد. لیلی فقط تلاش نکرد جلوی آن را بگیرد چون اتفاق باید بی افتد وگرنه اتفاق نیست و صرفا پیش بینی محسوب میشود. قصد ما هم این نیست که به حال بد لیلی بپردازیم یا حتی سعی کنیم دلداری اش دهیم. خودش هم چنین چیزی را دوست ندارد. درواقع من فکر میکنم، خودش هم چنین چیزی را دوست نداشته باشد. هیچکس آنجا ن...
spotlessmaghz.wordpress.com
فوریه | 2015 | spotlessmaghz
https://spotlessmaghz.wordpress.com/2015/02
بایگانی ماهانه: فوریه 2015. پیش داستان غم انگیز شنل قرمزی، از کتاب قصه های روس برای بچه های لوس. کاتیوشای کوچک توی اتاقش نشسته بود و لای تدی اش را می مالید. چنان گرم کارش بود که متوجه ورود ناگهانی مادرش نشد. مادر کاتیوشای کوچک که کاترینا النگ دولنگ نام داشت، گلویش را صاف کرد و وقتی دید کاتیوشا توجهی به او نمیکند، یک سرفه ی خشک کرد. کاتیوشا سرش را بالا گرفت و گفت کمکی از دست من بر می آید؟ کاترینا پرسید کدام دستت؟ کاتیوشا گفت آنکه لای تدی نیست. کاترینا اخم کرد و گفت پس داری به کار ناپسندت اعتراف میکنی؟
spotlessmaghz.wordpress.com
غزل ها، دروغ ها و آفت ها | spotlessmaghz
https://spotlessmaghz.wordpress.com/2014/07/22/غزل-ها،-دروغ-ها-و-آفت-ها
غزل ها، دروغ ها و آفت ها. عشق – روز اول. یکی بود یکی نبود. هیچکس نبود و بودها دروغ بود. این را بعدها خواهیم فهمید. عشق – بعدها. نخستین غم ما آوار آرزوهامان بود بر عشق صیقل خورده ای که از زبان حافظ وعده گرفته بودیم. عمید میگفت همین ما را خواهد کشت و ترکمان کرد. ما ماندیم و غزل ها و دروغها. عشق – قبل ها. عشق – روز دوم. عشق – روز آخر. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود). درحال اتصال به %s.
spotlessmaghz.wordpress.com
دسامبر | 2013 | spotlessmaghz
https://spotlessmaghz.wordpress.com/2013/12
بایگانی ماهانه: دسامبر 2013. ماجرای عاشقانه پسر چت و دختر علفی. پسر چت به دختر علفی رسید، که بارانی سبزی به تن داشت و لبهایش از سرخی شعله ور بود. پسر چت از او خوشش آمد. به او گفت دوستش دارد. گفت تو مال منی و برای داشتنت تمام تلاشم را میکنم. به اندازه یک زندگی. پسر چت متریالیست بود. میشود دختران علفی را آهسته از یاد برد. Ankabooti.blogspot.co.uk. Absurdgames.blogspot.co.uk. یک قاتل زنجیرهای ماهی قرمز مرا کشت. این یک بیژن است. سرزمین گوجه های سبز. وبنوشت روی وردپرس.کام. یک قاتل زنجیرهای ماهی قرمز مرا کشت.