***niamin.blogfa.com

negah1020.blogfa.com

عصر ارتباط

http://www.negah1020.blogfa.com/post/89

از وصيت نامه ي يك پير مرد. ماجرايي را سليمان نقل كرد. مرد پيري بود بيمار و ضعيف. زرد و زار و لاغر اندام و نحيف. دل از اين دنياي فاني كنده بود. مثل ميت بود، اما زنده بود. رو به قبله دست و پايش در حنا. فكر و ذكرش يا علي و يا خدا. گفت با حال غمين ، اي همسرم. محرم راز من و اي دلبرم. سالها ما در بر هم بوده ايم. زخم هم را، همچو مرهم بوده ايم. گر چه نشنيدي نصيحتهاي من. گوش كن حالا وصيتهاي من. سخت ميباشد مرا اين بي كسي. دل بود لبريز از دلواپسي. پس بيا تا قفل دل را واكنم. خاطرت آسوده از فردا كنم. اين بگفت و جان خ...

negah1020.blogfa.com

عصر ارتباط

http://www.negah1020.blogfa.com/post/98

چگونه توانستی زندگی خود را بر پاکی بنا کنی؟ چرا این قدر آرامی؟ چه چیزی سبب میشود که هیچگاه خسته نشوی؟ چگونه است که دچار وسوسه نمیشوی؟ گفت: بعد از سالها مطالعه و تجربه، زندگی خود را بر پنج اصل بنا کردم:. ١دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم. ٢دانستم كه خدا مرا میبیند پس حیا كردم. ٣دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش كردم. ٤دانستم كه پایان كارم مرگ است پس مهیا شدم. ٥دانستم که نه نیکی و نه بدی گم نمیشوند. هر نیکی و بدی سرانجام به سوی صاحب او بازخواهد گشت. پس بر خوبی افزودم و از بدی دوری گزیدم.

negah1020.blogfa.com

عصر ارتباط

http://www.negah1020.blogfa.com/post/88

دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود. یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند. موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید. صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده. دختره شوکه شد و چشم پر از اشک. بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت. پسره نوشته بود تصادف کردم. با مشکل خودم را رساندم دم در خونتون. لطفا بیا پائین میخوام برای آخرین بار ببینمت. خیلی خیلی دوستت دارم. یارب تو چنان کن که پریشان نشوم. محتاج برادران و خویشان نشوم. بی منت خلق خود مرا روزی ده. تا از در تو بر در ایشان نشوم.

negah1020.blogfa.com

عصر ارتباط

http://www.negah1020.blogfa.com/post/96

تو را ز دست اجل کی فرار خواهد بود. فرارگاه تو دارالقرار خواهد بود. اگر تو ملک جهان را به دست آوردی. مباش غره که ناپایدار خواهد بود. به مال غره چه باشی که یک دو روزی بعد. همه نصیبه میراث خوار خواهد بود. تو را به تخته و تابوت درکشند از تخت. گرت خزانه و لشکر هزار خواهد بود. تو را به کنج لحد سالها بباید خفت. تن تو طعمه هر مور و مار خواهد بود. اگر تو در چمن روزگار همچو گلی. دمیده بر سر خاک تو خار خواهد بود. نیازمندی یاران نداردت سودی. مگر عمل که تو را باز یار خواهد بود. بسا سوار که آنجا پیاده خواهد شد.

negah1020.blogfa.com

عصر ارتباط

http://www.negah1020.blogfa.com/post/106

پنجشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۴ توسط amir. غم روزی نخور ای دوست. هیچ کار خدا بی حکمت نیست. محمود شوکتی دبستان آنلاین. خواف هم بر خو لبزه دره. Weblog Themes By Blog Skin.

negah1020.blogfa.com

عصر ارتباط

http://www.negah1020.blogfa.com/post/90

صبح هر روز مادرم غ ر زد. خواهرم ه ی به من تلنگر زد. که بيا زن بگير آدم شو. فارغ از غص ههای عالم شو. که بيا زن بگير پير شدی. زن نداری، عبوس و غمگينی. زندگی را سياه میبينی. زن بگيری هميشه کيفوری. از غم و غص ه تا ابد دوری. آسمان رنگ تازه میگيرد. از تو دنيا اجازه میگيرد. شاه داماد میشوی پسرم. پادشاهی کن، ای تو تاج سرم. هر چه تلخیست میشود شيرين. يک نباتیست که. بيا و ببين. ناگهان از شرار تابش زن. میکند روشن از خودش، شب تار. جان تو مثل نور لامپ هزار! کاملا روبراه خواهی شد. مثل خورشيد و ماه خواهی شد.

negah1020.blogfa.com

عصر ارتباط

http://www.negah1020.blogfa.com/post/87

03 Shogh - Copy.mp3. پنجشنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۲ توسط amir. غم روزی نخور ای دوست. هیچ کار خدا بی حکمت نیست. محمود شوکتی دبستان آنلاین. خواف هم بر خو لبزه دره. Weblog Themes By Blog Skin.

negah1020.blogfa.com

عصر ارتباط

http://www.negah1020.blogfa.com/post/103

دزدی وارد کلبه فقیرانه عارفی شد که کلبه درخارج شهر واقع شده بود. عارف بیدار بود او جز یک پتو چیزی نداشت . او شب ها نیمی از پتو را زیر خود می انداخت و نیمی دیگر را روی خود می کشید. روزها نیز بدن برهنه خویش را با آن می پوشاند. عارف پیر دزد را دید و چشمان خود را بست، مبادا دزد را شرمنده کرده باشد. آن دزد راهی دراز را آمده بود، به امید آنکه چیزی نصیبش شود .اوباید درفقری شدید بوده باشد،. زیرا به خانه محقرانه این پیر عارف زده بود. عارف پتو را بر سر کشید و برای حال زار آن دزد و نداری خویش گریست :.

negah1020.blogfa.com

عصر ارتباط

http://www.negah1020.blogfa.com/post/3

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار. دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود. خیال خال تو با خود به خاک. که تا ز خال تو خاکم شود عبیر آمیز. آرزویت را برآورده می کند خدایی که آسمان را برای خنداندن گلی میگریاند. خدایا به من مهر کردن را عطا کن ،مهر و محبت خود رحمتت را عطا کن. خدایا مرگ را خود خواهم آموخت ،بر من زیستن در خانه ات را عطا کن. گفته بودی که چرا محو تماشای منی. آنچنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی. مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود. ناز چشمان تو قدر مژه بر هم زدنی. سه شنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۰ توسط amir.