gharibe-90.blogfa.com
غریبه90 - 43 " دخترک عفیف "
http://www.gharibe-90.blogfa.com/post-45.aspx
وای چه بارونی بود دیشبی . کلن سیلاب نیومد خیلی شاکار بود . ساعت طرفای 4 صبح بود که یه دخترک تقریبن 21-22 ساله با ابروانی گره خورده و مشتانی گره کرده و سری پر از دود و با عصبانیت اومد تو داروخانه . یکم نگام کرد . یکم نگاش کردم . یکم اخم کرد . یکم نیشم باز شد . با عصبانیت گفت : اه اه اه ، چرا شهر شما اینجوریه؟ پسراش تا یه دختر خوشگل و خوش لباس و عفیف و مجرد می بینن می خوان زنده زنده بکننش . اه . یکم به اطراف نگاه کردم و گفتم : خوشگل و خوش تیپ و مجرد و همه ی اینایی که گفتی همشو خودت تنهایی هستی؟ که هم در سا...
gharibe-90.blogfa.com
غریبه90
http://www.gharibe-90.blogfa.com/9012.aspx
پ ن 1 : نو که میاد به بازار ، کهنه میشه دل آزار . غریبه ی 90 هم بالاخره کوله بارشو بست و عزم سفر کرد . دیگه کمی و کاستی ، بدی و یا مخصوصن خوبی ای ازش دیدین حلال کنین . بابت یک سال همراهیتون سپاسگزارم و سال خوبی رو براتون آرزو می کنم . بدرود و خدا نگهدار . نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 0:42 توسط غریبه. یک پیمانه سر خالی پسر خوب ، گل ، ناز و بیکار که تو اتاقش لم داده داره آهنگ گوش می کنه . یک پیمانه ی سر پر مامان. ابتدا مامان را وارد اتاق پسر ناز کرده و پسر را صدا می کنیم . یک عدد شیشه شوی.
gharibe-90.blogfa.com
غریبه90 - 45 "پرده عروسی"
http://www.gharibe-90.blogfa.com/post-47.aspx
چقدر آرامش بخشه ساعت سه شب توی یه سکوت غزل گوش کنی . واقعن آدمو تا ملکوت می بره . همینجور داشتم تو ملکوت واسه خودم می گشتم که در داروخانه باز شد و یه مادر و دختر اومدن تو . اینجور وقتا دلم می خواد خرخره ی یه همچین آدمای بی موقعی رو بجووم . اما خودمو کنترل کردم و عین یه آدم متشخص پشت پیشخون ایستادم و گفتم : بفرمایین . مادره اومد جلو و گفت : آقا ببخشید ، یه سوال تخصصی داشتم . بفرماین . در خدمتم . مادره : شما پرده دوز هم سراغ دارین؟ بعله ، چقدر هم تخصصی بود ، حاج خانوم ، ساعت سه شب دنبال پرده دوز می گردی؟
gharibe-90.blogfa.com
غریبه90 - 49 " کفش دوزک "
http://www.gharibe-90.blogfa.com/post-51.aspx
امروز دلم گرفته بود . بدجوری . با خودم گفتم برم یه دوری توی شهر بزنم حال و هوام عوض شه . دم دمای غروب بود ، دست فروش ها هم اومده بودن و گوشه ی خیابون بساط کرده بودن . هوا خوب بود . تو حال خودم بودم و همینجوری داشتم قدم می زدم که چشمم افتاد به یک صحنه ی واقعن غافلگیر کننده . خدایا ، باورم نمیشه ، این یک عذابه یا یک نعمت الهی؟ چیزی که میدیم باور نمی کردم ، اگه کنار آبشار نیاگارا هم بودن اینقدر لذت نمی بردم که اون لحظه آبشاری از شورت رو توی بساط یک دستفروش ، گوشه ی خیابون دیدم . خندید و منم ادامه دادم :.
gharibe-90.blogfa.com
غریبه90 - 48 " ماهی "
http://www.gharibe-90.blogfa.com/post-50.aspx
اون قدیما ، زمانی که یکم کوچولوتر بودم ، یعنی دقیقن زمانی که 6 سالم بود و می رفتم آمادگی ، دمدمای عید بود . با مامان رفتیم یه ماهیه قرمز ناز و کوچولو با یه تنگ گرد و تپل خریدم . یادم میاد اون ماهیه شده بود بهترین و صمیمی ترین دوستم . خیلی دوستش داشتم . هر روز کارم این بود که می رفتم کنار تنگ و بهش خیره میشدم ، یا گاهی هم باهاش حرف می زدم . اونم گوش می کردا . از این ماهی با شعورا بود . ولی همیشه دلم واسش می سوخت . ، بنده خدا مدام می اومد روی سطح آب نفس می گرفت و می رفت پایین . 50 من گدا نیستم. چو آن زاهد ...
gharibe-90.blogfa.com
غریبه90 - 44 " ولنتاین "
http://www.gharibe-90.blogfa.com/post-46.aspx
صبحی بدجوری هوس کرده بودم برم پارک . و رفتم . روی همون نیمکت همیشگی . آخ که چه خاطراتی دارم من با اون نیمکت و پارکش . وقتی روی اون نیمکت می شینم دلم می خواد چشمامو ببندم و مغزمو از تمام افکار جور و واجور خالی کنم . چه آرامشی بهم دست میده اون لحظه . یه پلیور قرمز هم پوشیده بودم . تقریبن 20 دقیقه ای به همین صورت بودم که یه صدایی مجبورم کرد چشمامو باز کنم . صدا : آقا پسر . داداش . چشم باز کردم ، باورم نمیشد ، جلوم یه پسر ایستاده بود ، یه پسر که یه خرس قرمز و تپل هم توی دستش بود . زبونم بند اومد . پسرک بدون ...
gharibe-90.blogfa.com
غریبه90 - 47 " چتر "
http://www.gharibe-90.blogfa.com/post-49.aspx
امروز هوا بدجوری بارون می اومد . معمولن عادت دارم چتر دستم نمی گیرم ، ولی اگرم بگیرم بی برو برگرد توی مقصدم جا می ذارم . چند روز هم بارون می اومد ، با چتر رفتم داروخانه . وطبق معمولن چترو اونجا جا گذاشتم . شد تا امروز . امروز هم بدجوری بهم ریخت و شروع کرد به باریدن . خب ، این جا گذاشتن چتر اینجا بدردم خورد و از داروخانه با چتر اومدم بیرون . یه عادت خوب یا بدی هم که دارم اینکه وقتی چتر دشتم میگیرم عادت دارم مدام می چرخونمش . این عادتو از بچگی داشتم ، خب ترک عادت هم که . رومو کرزدم سمتش و گفتم : با منی؟
gharibe-90.blogfa.com
غریبه90
http://www.gharibe-90.blogfa.com/9005.aspx
می خواین از خیابون رد بشین ، نه اینقدر ترافیکه که بشه راحت از لابلای ماشینا رد شد نه اینقدر خلوته که بشه راحت عرض جاده رو طی کرد . صبر می کنی ، یه چندتایی ماشین از جلوت رد میشن ، یهو چشمت می خوره به یه ماشین لوکس خارجی . با خودت میگی از جلوی این یکی دیگه باید رد شد . تصمیم خودتو میگیری و قدم در راه بی بازگشت جاده می ذاری . ماشین نزدیک تر میشه و تو گام دوم رو هم بر می داری . اما شما هم کسی نیستین که توی این معرکه کم بیارین . گام سومو با قدرت بیشتر و جدی تر به سمت وسط جاده بر می دارین . نزدیکتر و استوار تر .
gharibe-90.blogfa.com
غریبه90 - 50 " من گدا نیستم "
http://www.gharibe-90.blogfa.com/post-52.aspx
50 من گدا نیستم. گاهی وقتا سر بعضی چیزا نمیشه خندید . یعنی میشه ، ولی نباید خندید . چقدر زجر اوره وقتی می بینی همیشه و همه جا پول داره حرف اولو می زنه . گاهی وقتا صحنه هایی رو می بینه که زبان هم از گفتن عظمتش عاجزه . داروخانه با تمام خنده هایی که داره یه جاهایی هم واقعن آدم به فکر فرو می بره . چند شب پیش بود ، تو خلوتای داروخانه نشسته بودم و داشتم حمیرا گوش می کردم :. خراب چون خرابه ام . به شانه ام تکیه نکن . اگر بیمار شده ام . به حال من گریه نکن . سر بار چهارم بود که بالاخره اومد توی داروخانه . پ ن 2 : ...