ghomaredel.blogfa.com

taninemozoonebaran.blogfa.com

طنین موزون باران

http://www.taninemozoonebaran.blogfa.com/9005.aspx

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است. علی از چه می هراسد؟ از چه می ترسد؟ چرا چنین سراسیمه است آن که در صحنه های مرگ بار جنگ ها هم چون شیری خشمگین خود رابر انبوه خصم می زند و هم چون تند بادی در صحرای مرگ و هول می وزد:"علی"که در آغاز جنگ مخوف جمل به فرزندش چنین پند می دهد که:"کوه ها بجنبند و تو مجنب! علی از مرگ می ترسد؟ او به فرزندش آموخته است که:"هم چون گردنبندی بر گردن دختری جوان،مرگ برای مرد زیباست! علی از فقر می ترسد؟ از دشمنی ها می هراسد؟ زوزه سگان، چگونه مهتاب را پریشان می تواند کرد؟ يك شب ...

taninemozoonebaran.blogfa.com

طنین موزون باران

http://www.taninemozoonebaran.blogfa.com/9002.aspx

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است. گاهی فکر می کنم میون سوالهای بی جوابم، افکار پریشونم و نگرانی هام و البته مسئولیت هام دارم غرق می شم .یه چیزی مثل گرداب یا سیاه چاله منو می بلعه و من احساس خفه شدن می کنم. ساعت ها درگیرم و دست و پا می زنم .اما انگار فایده ای نداره هر چی تقلا می کنم ،بیشتر فرو می رم. می دونی توی این لحظه بهترین اتفاق چیه؟ اینه که یه دوست قدیمی بی هوا وسط هوای بارونی وجودت بهت زنگ بزنه و حالتو بپرسه و مثل همیشه با صدای مهربونش دوباره انرژی تازه ای بهت بده. من میدونستم که امکا...

taninemozoonebaran.blogfa.com

طنین موزون باران - ليلي و انار

http://www.taninemozoonebaran.blogfa.com/post-64.aspx

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است. ليلي زير درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد گل داد سرخ سرخ. گلها انار شد داغ داغ. هر اناري هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند دانه ها توي انار جا نمي شدند. انار كوچك بود. دانه ها تركيدند. انار ترك برداشت. خون انار روي دست ليلي چكيد. ليلي انار ترك خورده را از شاخه چيد. مجنون به ليلي اش رسيد. خدا گفت: راز رسيدن فقط همين بود. كافي است انار دلت ترك بخورد. ليلي نام تمام دختران زمين است". نوشته شده در جمعه ۲۹ مهر۱۳۹۰ساعت 18:51 PM. باز آمد بوی ماه مدرسه.

taninemozoonebaran.blogfa.com

طنین موزون باران - ........لاجرم بر دل نشيند

http://www.taninemozoonebaran.blogfa.com/post-62.aspx

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است. لاجرم بر دل نشيند. چیزی که زیاده حرف! اما خیلی کم پیدا می شه حرفهایی که انگار از ته ته ته ته دل تو اما با زبون یکی دیگه زده می شه. چقدر اون لحظه آدم احساس خوبی داره از ذوق نمی دونه رو زمین راه می ره یا رو ابرا. شاید بگید بابا سمیه دیگه داری بزرگش می کنی، اینطوریا هم نیست! اما برای من همینطوره! همین قدر ذوق می کنم همین قدر لذت می برم. همين پيام منو ياد موقع هايي انداخت كه حرف دلمو از زبون اين و اون مي شنيدم. ياد حرف ليلاي عزيزم افتادم كه بهم پيام داده بود:.

taninemozoonebaran.blogfa.com

طنین موزون باران -

http://www.taninemozoonebaran.blogfa.com/post-58.aspx

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است. توضيح پروفسورمرا شگفت زده كرد و از ايشان پرسيدم:بسيار خوب ولي اينجا اشكالي وجود دارد و آن امضاي چك هاي سفيد اين دسته چك است. اگر كسي از اين چك سو استفاده كرد شما چه خواهيد كرد؟ با لبخند بسيار آموزنده اي چنين پاسخ داد: بله حق با شماست. ولي بايد قبول كنيد كه در صد پيشرفتي كه ما در سال براساس اين اعتماد به دست مي آوريم قابل مقايسه با خطايي كه ممكن است اتفاق بيفتد نيست. آنچه خواندید بخشی از سرگذشت پروفسور حسابی بود.). نوشته شده در سه شنبه ۴ مرداد۱۳۹۰ساعت 14:5 PM.

taninemozoonebaran.blogfa.com

طنین موزون باران - باز آمد بوی ماه مدرسه.........

http://www.taninemozoonebaran.blogfa.com/post-63.aspx

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است. باز آمد بوی ماه مدرسه. باز هم مهر باز هم بوی درس و مدرسه و دانشگاه و امتحان و کتاب و استاد و نمره دادن ها و نمره ندادن ها و شیطنت های سر کلاس و همکلاسی ها. چقدر زود گذشت اولین روزی که روپوش مدرسه تنم کردم اولین روزی که شکل و شمایل یه دانش آموز پیدا کردم چقدر زود گذشت روزهای مهر های صد افرین و هزار افرین روزهای گرگم به هوا توی حیاط مدرسه روزهای آب بازی توی آب خوری مدرسه و. البته نه اینکه شیطنتم کم شده باشه نه! فقط مدلش عوض شده! باز آمد بوی ماه مدرسه.

taninemozoonebaran.blogfa.com

طنین موزون باران

http://www.taninemozoonebaran.blogfa.com/9001.aspx

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است. وقتی که دیگر نبود. من به بودنش نیازمند شدم. وقتی که دیگر رفت. من به انتظار آمدنش نشستم. وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد. من او را دوست داشتم. وقتی که او تمام کرد. وقتی که او تمام شد. چه سخت است تنها متولد شدن. مثل تنها زندگی کردن است. نوشته شده در پنجشنبه 25 فروردین1390ساعت 2:31 PM. گفتم: "من نمی خوام از اینجا برم. چرا مجبورم می کنی؟ بهم گفت:" این سرنوشت توست. تو باید بری" . با عصبانیت گفتم:" حتما تو این سرنوشت رو نوشتی که باید باید می کنی! یه لحظه یا...

taninemozoonebaran.blogfa.com

طنین موزون باران

http://www.taninemozoonebaran.blogfa.com/9007.aspx

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است. ليلي زير درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد گل داد سرخ سرخ. گلها انار شد داغ داغ. هر اناري هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند دانه ها توي انار جا نمي شدند. انار كوچك بود. دانه ها تركيدند. انار ترك برداشت. خون انار روي دست ليلي چكيد. ليلي انار ترك خورده را از شاخه چيد. مجنون به ليلي اش رسيد. خدا گفت: راز رسيدن فقط همين بود. كافي است انار دلت ترك بخورد. ليلي نام تمام دختران زمين است". نوشته شده در جمعه 29 مهر1390ساعت 6:51 PM. باز آمد بوی ماه مدرسه. به وبلاگ...

taninemozoonebaran.blogfa.com

طنین موزون باران

http://www.taninemozoonebaran.blogfa.com/8912.aspx

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است. عیدی برای تمام دوستان خوبم. دوستان عزیز سال نو را به همه تون تبریک می گم امیدوارم سال نو سالی پر از شادی و خیر برکت برای همه شما باشد .امیدوارم از خوندن مطلبی که براتون گذاشتم لذت ببرید:. يكي از روزهاي سال اول دبيرستان بود. من از مدرسه به خانه بر مي گشتم كه يكي از بچه هاي كلاس را ديدم. اسمش مارك بود و انگار همه كتابهايش را با خود به خانه میبرد. با خودم گفتم: 'كي اين همه كتاب رو آخر هفته به خانه مي بره. حتما اين پسر خيلي بي حالي است! او گفت كه قبلا به يك مدر...

taninemozoonebaran.blogfa.com

طنین موزون باران - علی از چه می هراسد؟

http://www.taninemozoonebaran.blogfa.com/post-61.aspx

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است. علی از چه می هراسد؟ از چه می ترسد؟ چرا چنین سراسیمه است آن که در صحنه های مرگ بار جنگ ها هم چون شیری خشمگین خود رابر انبوه خصم می زند و هم چون تند بادی در صحرای مرگ و هول می وزد:"علی"که در آغاز جنگ مخوف جمل به فرزندش چنین پند می دهد که:"کوه ها بجنبند و تو مجنب! علی از مرگ می ترسد؟ او به فرزندش آموخته است که:"هم چون گردنبندی بر گردن دختری جوان،مرگ برای مرد زیباست! علی از فقر می ترسد؟ از دشمنی ها می هراسد؟ زوزه سگان، چگونه مهتاب را پریشان می تواند کرد؟ به وبل...