ghorobeabadi.blogfa.com
به دنبال رد پای بارانبه دنبال رد پای باران -
http://ghorobeabadi.blogfa.com/
به دنبال رد پای باران -
http://ghorobeabadi.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Monday
LOAD TIME
0.9 seconds
PAGES IN
THIS WEBSITE
16
SSL
EXTERNAL LINKS
40
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.891 sec
SCORE
6.2
به دنبال رد پای باران | ghorobeabadi.blogfa.com Reviews
https://ghorobeabadi.blogfa.com
به دنبال رد پای باران -
به دنبال رد پای باران
http://www.ghorobeabadi.blogfa.com/8712.aspx
به دنبال رد پای باران. چند روزی می شود که از آواز جغد های پیر خبری نیست و باران گاهی می بارد. هر چه تقلا می کنم تا از زیر این پتو ها بیرون آیم و لبخند زنم به دنیایی که از بهار تا زمستانش.از سال تحویل تا پایا نش .از فروردین تا اسفند گانش برایم جز درد نبوده و زخم. فایده ای نمی کند و باز هم اینجا می نشینم و قطره های باران را که بر پنجره ام نقش بسته می بینم. دنیای غریبیست.لج که می کند تا از رو نبرد دست بردار نیست. گاه این صندلی را ترک می کنم و روی شیشه ی بخار گرفته ی پنجره نقاشی می کشم.بی رنگیش که نه! بخشیدم...
به دنبال رد پای باران
http://www.ghorobeabadi.blogfa.com/8801.aspx
به دنبال رد پای باران. در کوچه صدای روزنامه فروش می آید.سرم را در لفاف شال گردنم مخفی می کنم.از کنارش می گذرم.صدایش بوی درد می دهد و لباس اش به رنگ شب تیره است.گامهایم سست شده اند.انتهای کوچه همانجا که همیشه بن بست است خانه ای با سنگهای سپید.با نگاهی سیاه. به من سلام می کند.نگاهش آشناست. باید نوشت.تکه کاغذ را بر زانوانم می گذارم.به رنگ زرد انتظار است می نویسم:. به نام درد های مدفون درون سینه . به نام زخمهای آشنا بر نگاه. به نام مهر های سکوت بر لب. به نام صدا های همیشه محبوس در گلو گاه. از ذهن پاک کرده است.
به دنبال رد پای باران
http://www.ghorobeabadi.blogfa.com/8701.aspx
به دنبال رد پای باران. بر کنار گور خالی ات نشستم. و در تو نقش یک شبح کشیدم. که بی رنگ از موزون دستهایم گذشتی. آب را به تاریکی بخشیدم. اشک را به خاک. از کنار گور خالی ات سبزه را چیدم. و بر گور خفته در سینه ام. از غم ات هفت بار خندیدم. در پژواک صدا ها آنقدر گم شدی. که در پژواک چهره ات. مصلوب همیشگی تاریخ است. که هیچ گاه در چشمانم خیره نشد. بر کتیبه ی سنگ قبرت. کشیدم نقش پنجره ای را. که به آسمان گشوده می شد. و در گورت آرام گرفتم. چه کسی فکر می کرد. نوشته شده در دوشنبه دوازدهم فروردین 1387ساعت 0:51 توسط زهرا.
به دنبال رد پای باران
http://www.ghorobeabadi.blogfa.com/8709.aspx
به دنبال رد پای باران. نگاه كن كه غم درون دیده ام. چگونه قطره قطره آب می شود. چگونه سایه سیاه سركشم. اسیر دست آفتاب می شود. تمام هستیم خراب می شود. شراره ای مرا به كام می كشد. مرا به اوج می برد. مرا به دام میكشد. پر از شهاب می شود. تو آمدی ز دورها و دورها. ز سرزمین عطر ها و نورها. نشانده ای مرا كنون به زورقی. ز عاجها ز ابرها بلورها. مرا ببر امید دلنواز من. ببر شهر شعر ها و شورها. به راه پر ستاره ه می كشانی ام. فراتر از ستاره می نشانی ام. من از ستاره سوختم. لبالب از ستارگان تب شدم. صدای بال برفی فرشتگان.
به دنبال رد پای باران
http://www.ghorobeabadi.blogfa.com/8802.aspx
به دنبال رد پای باران. در حادثه ی سقوط یک مژه. بر نمناکی گونه های خاطره ات. خدا نماز را بر گونه هایت به صلیب می کشد. بلند ترین سکوت پر آوازه ی این شهری. چشمهایت را باز کن. نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388ساعت 22:43 توسط زهرا. ياران ازاين بهارخيالي دلمگرفت. كنج قفس زبيپروبالي دلمگرفت. تصويرعندليبم و در قاب انتظار. از بوستان پرگل قالي دلمگرفت. سيبي به شاخسار بهشتي خياليم. كو دست يك گناه! من صافيم،به جام بلورم درافكنيد. عمري در اين حصار سفالي دلمگرفت. بهتر كه راز چشم غزالي بگيردم. بر من پسندی گر من...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
16
بغض گرفته
http://kebriya.blogfa.com/8910.aspx
بهم گفتن بسوز و بساز ، سوختم و ساختم اما همه ی زندگیم رو باختم! کاش که بتوینم دووم بیاریم! دلم خیلی تنگه . هنوزم رفتنت به سوی عرش کبریایی باورمون نشده! چه زود به سوی مادرمون پرواز کردی و چه زود دل از ما کندی! بی وفا نگفتی با اینهمه دلتنگی و بغض چه کنیم؟ گاهی وقتا دلم می خواهد فریاد بزنم آنگونه که عرش کبریایی بلرزد! دلم برایت خیلی تنگ شده برای خنده هایت! هیچ میدونی زمانی که تجسمت می کنم تو را با خنده هایت در ذهنم می بینم! همان لبخندی که به روی لبهایت نقش بسته و بر روی جسم بی جانت به یادگاری مونده! ولی هم ...
بغض گرفته
http://kebriya.blogfa.com/8906.aspx
بهم گفتن بسوز و بساز ، سوختم و ساختم اما همه ی زندگیم رو باختم! نه پاي رفتنم هس و نه تاب موندنم! چن وقيته كه ديگه نمي تونم مثل سابق بيام و بنويسم و درد هامو فرياد بزنم و خالي شم از حجم نگفته هام! نمي دونم ، شايد ديگه نتونم بيام و بنويسم! مثل خيلي از دوستان ديگه خيلي دلم مي خواد برم به يه جاي ديگه و اونجا ، جايي كه هيشكي نمي شناسدم دردهامو فرياد بزنم همه ي دردها و حسرت ها و نگفته ها و .همه چي رو . نمي دونم شايد برم و گم و گور شم شايدم دووم نيارم و باز دوباره برگردم! در پي من ديگرم گم شدم! در ازدحام بي کسي.
بغض گرفته
http://kebriya.blogfa.com/8909.aspx
بهم گفتن بسوز و بساز ، سوختم و ساختم اما همه ی زندگیم رو باختم! کاش یادت نرود .روی آن نقطه ی پررنگ بزرگ. بین بی باوری. انسانها. یک نفر میخواهد با تو تنها باشد. نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۸۹ساعت 20:19 توسط یکی که همیشه یه بغضی تو گلو داره! ديدن شادي ديگرون خيلي شادم مي كنه و گاهي وقتا خيلي غبطه مي خورم ! ولي باز ميگم .شكرت خداااااااااااااااااااااااا جونم! ديدن محبت مادرا به دختراشون .چه حالي بهم دست ميده فقط بي همتام ميدونه! امتداد نگاهم گره ميخوره به نگاههاي سر شار از محبت بي رياشون! هاي درياي...
بغض گرفته
http://kebriya.blogfa.com/8904.aspx
بهم گفتن بسوز و بساز ، سوختم و ساختم اما همه ی زندگیم رو باختم! چه خوب می فهم حال آن باز وحشی در بند را! چقدر دلش برای پرواز در آسمان نیلگون تنگ می شود! چقدر بی تاب است و بی قرار! چقدر خود را به دیواره ی های قفس زیبای طلایی می کوبد! بدنش زخم می شود ولی او همچنان بی آنکه درد تن رنجورش را بفهمد خود را می زند به در و دیوار قفس ! آخ که چه دردی می کشد وقتی قدرت پرواز را از او میگیرند! همه چیز در قفس بزرگ و مجلل برایش فراهم است ولی او نه به قفس می اندیشد و نه به زندگی مجللی که در قفس دارد! چقدر گنگ و گیجم!
بغض گرفته
http://kebriya.blogfa.com/8911.aspx
بهم گفتن بسوز و بساز ، سوختم و ساختم اما همه ی زندگیم رو باختم! نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۸۹ساعت 22:57 توسط یکی که همیشه یه بغضی تو گلو داره! چهل روز از رفتن بي بازگشت داداش عزيزم گذشت چه تلخ و چه .اينك اين منو و اين همه دل تنگي و بغض فرو خورده! بي دليل آپ مي كنم تا بلكه دمي فراموش كنم .شايد كه بتوام با سر نوشت كنار بيام! سرنوشتي كه هيچگاه با من نساخت! باز هم دكتر شريعتي و اعجاب گفته هايش! برو ، برو که این عشق ما من نمی سازد. خاطراتت را ، چه تلخ ، چه شیرین ، همه را با خود ببر. عاشقی از ما گ...
بغض گرفته - وداع!
http://kebriya.blogfa.com/post-229.aspx
بهم گفتن بسوز و بساز ، سوختم و ساختم اما همه ی زندگیم رو باختم! نوشته شده در جمعه دوازدهم فروردین ۱۳۹۰ساعت 0:39 توسط یکی که همیشه یه بغضی تو گلو داره! بیا تا برایت بگویم. چه می کشد آنکه غریب است در ازدحام آشنا . در ازدحام بي کسي. جانم بر لب آمد. در ازدحام بي کسي. دریا غروب.و من! کاش می شد فریاد زد: هیسسسسسسسسسسسس! من غلام قمرم غیر قمر هیچ نگو. چند قدم نزدیکتر به خدا. بی خیال این عشق محال. به ديوونه خونه عشاق خوش اومديد! یادداشت های تنهایی من. شخصی بهار من . رسم روزگار اینه عاشق همیشه تنهاست . چرا؟
بغض گرفته - خسته ام از اينهمه تكرار بي خودي !
http://kebriya.blogfa.com/post-228.aspx
بهم گفتن بسوز و بساز ، سوختم و ساختم اما همه ی زندگیم رو باختم! خسته ام از اينهمه تكرار بي خودي! نمي دونم از دست خودم چيكار كنم؟ دارم به جنون مي رسم! اين روزا بد جوري بهم ريختم ، ديگه خودمم نمي شناسم! نمي دونم كي ام و چي مي خوام! حتي نوشتن هم يادم رفته! چيدن كلمات پشت سر هم! گاهي وقتا مي خوام كه بخوابم و ديگه .يه خواب ابدي! چقدر نا شكر شدم اين روزهاااااااااا اي خدااااااااااااا! خدا رو چه ديدي شايد ! خسته از اينهمه تكرار بي خودي! بیا تا برایت بگویم. چه می کشد آنکه غریب است در ازدحام آشنا . در ازدحام بي کسي.
بغض گرفته
http://kebriya.blogfa.com/8908.aspx
بهم گفتن بسوز و بساز ، سوختم و ساختم اما همه ی زندگیم رو باختم! دنبال شعر یا متنی بودم که بتونم احساسم رو باهاش بیان کنم هیچی پیدا. نکردم جز اینکه دل تنگی ام مضاعف شد و بی قراری ام دو چندان برای. بسی دلتنگم و در یوزه گر کوی دل تنگی . چند ی است که نمیتونم دردامو فریاد زنم لاجرم سکوت م کنم! مي خواستم زندگي کنم ، راهم را بستند. ستايش کردم ، گفتند خرافات است. عاشق شدم ، گفتند دروغ است. گريستم ، گفتند بهانه است. خنديدم ، گفتند ديوانه است. دنيا را نگه داريد ، مي خواهم پياده شوم! دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را.
بازگشت - مسیحی یامسلمان دوستت داشت به انجیل و به قرآن دوستت داشت
http://labkhandemasih.persianblog.ir/tag/بازگشت
مسیحی یامسلمان دوستت داشت به انجیل و به قرآن دوستت داشت. لبخنده مسیح جرقه ای است به ذهن های تاریک آلوده به آنانی که میخواهند با دم مسیحایی رویشی تازه داشته باشند. نویسنده: همیشه جوان - ۱۳٩۱/٩/۱۱. که هزاربغض به سینه ام هجرت نکند. شهر اگر میدانی به نام عشق داشت. تو با خود کوله باری از دوستت دارم. شهر اگر از تنهایی لبریز نبود. تو هزار دوست به نقاشی ات نمی کشیدی. شهر دچار کابوس شده. بعد از آن که تو رفتی. همیشه جوان ( متولد تبریز ). چه آخر سال خوبی؟ ای تنیده به جسم شعر با هفت رد خون. یه نیمه جون زخمی. این وبل...
بغض گرفته
http://kebriya.blogfa.com/8907.aspx
بهم گفتن بسوز و بساز ، سوختم و ساختم اما همه ی زندگیم رو باختم! وقتي كه بغض خفه ام مي كنه نميدونم چيكار. منو ببخشين كار من نيس دمي شاد. شايد وقتي ديگر ! نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم مهر ۱۳۸۹ساعت 23:38 توسط یکی که همیشه یه بغضی تو گلو داره! گاهي بايد خنديدهر چند كه . شعري جالب از يه دوست خيلي با معرفت كهگداري يادم مي كنه و برام شعر ميگه. امون از دست اين پري! ورپريده است ديگه چيكار كنم؟ اين پست يه ذره حال و هواش فرق مي كنه خواستم يه ذره دوستاي گلم رو شاد كنم. کبریائی جون عم ت مردم آزاری بس است. غم و غصه ...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
40
باران تنهایی
چه کسی برای عشق بازی من. شعر اتل متل خواند؟ که پایت را به راحتی از زندگیم ورچیدی. که زیر چتر من ،. تا انتهای کوچه بیایی. نه کوچه انتهایی داشت. نه باران بند می آمد. از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد. از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان. از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است. از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد. اگه یه روز...
غروب تنهایی
چهارشنبه بیست و نهم آبان 1392-11:54 -آرام. دیگه چیزی برای از دست دادن باقی نمونده. پنجشنبه بیستم بهمن 1390-15:28 -آرام. وقتی از تو حرف میزنم تمام فعلهایم ماضی میشود. دلم برای یک حال ساده تنگ شده. The love we share. پنجشنبه چهارم شهریور 1389-17:45 -آرام. آنگاه که تو را دیدم. شوق دانستن اینکه تو چگونه آدمی هستی. مرا غرق در هیجان کرده بود. آنگاه که تو را شناختم. دانستم که تو هم. انسانی هستی با توانایی های مختلف. آنگاه که با هم صمیمی تر شدیم. شوق دانستن اینکه عشق به تو چه احساسی دارد. مرا غرق در هیجان کرد.
غروب آفتاب
واى خداروشکر ني نيامون به دنيا اومدن. نوشته شده در چهارشنبه هفدهم مهر 1392ساعت 15:28 توسط mohana. نه حوصله دوست داشتن دارم نه می خواهم کسی دوستم داشته باشد این روزها سردم مثل دی، مثل بهمن، مثل اسفند مثل زمستان احساسم یخ زده آرزوهایم قندیل بسته امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده نه به آمدنی دل خوشم نه از رفتن کسی غمگین این روزها پر از سکوتم. نوشته شده در شنبه بیست و سوم شهریور 1392ساعت 23:0 توسط mohana. نوشته شده در شنبه بیست و سوم شهریور 1392ساعت 23:0 توسط mohana. وقتی نمیتوانی فریاد بزنی ناله نکن.
غروب شلمچه
حسين مادر ندارد . . . در جفير، آموزش تخريب كه مىديديم، واقعا سخت بود و اذيت مىشديم. از صبح تا غروب آموزش داشتيم و شب كه مىرسيديم، بچهها شام را. هر كدام گوشهاى از چادر خوابشان مىبرد. يك شب وقتى كه از آموزش برگشتيم و همه از خستگى، گوشهاى به خواب رفته. حسين قاسمى رو كرد به من و گفت: حسين! پا شو مجلس روضه راه. اينجا اگر مين ضد تانك هم منفجر كنى، كسى بيدار نمىشود. بچهها آنقدر خستهاند كه حال بيدار شدن ندارند. درست نيست روضه امام حسين. عليهالسلام) را سبك كنى. مسلمانان حسين مادر ندارد. غريب است و كسى بر سر ندارد.
رفت واسه همیشه دیگه نمیاد..
رفت واسه همیشه دیگه نمیاد. زمانی که معشوقت از تجاوز تنهایی رنج می کشید. دوشنبه هشتم مهر 1392 12:48. این شب ها من گوشه بالشو. که صدای هق هق از اتاق بیرون نره. تو گوشه لباشو گاز بگیر تف به غیرتت. من بدون تو نمیتونم. دوشنبه هشتم مهر 1392 12:46. به کسی که قسمتش نیست عادت نده. دل بشکنه چقدر درد داره. دوشنبه هشتم مهر 1392 12:43. تو می مانی وبا دنیایی از خاطرات. راستی ان روز که دلداده تو شدم یادت هست؟ از ان جا به بعدش را پاک کن. دوشنبه هشتم مهر 1392 12:41. من همین دیروز بود که رفتم. رفتم و روی همان نیمکت نشستم.
به دنبال رد پای باران
به دنبال رد پای باران. مرا به خود می خواند از فراسوی فرسنگها تنهایی.صدایش از همان دورترها آنچتان شنیدنی بود که گویی خیلی دور خیلی نردیک خیلی . پاشو خاله بابا میگه دیگه دیره. کیمیا دستمو میگیری خاله رو کمک کنی بلند شه؟ خاله من که زورم نمیرسه. خودش نمیدانست من فقط به دستهای او نیاز داشتم.فقط دستهای تشنه اش.سخامتمندانه دستهایش را به سمت من دراز کرد.دردها باز هم باریدند.من و کیمیا با هم ترکش کردیم. کویر را که همه ی مرا بیصدا در خود پوشانده بود. نوشته شده در یکشنبه چهاردهم فروردین 1390ساعت 21:59 توسط زهرا.
عاشق تنها
کاشکی پیش منم میاومدید من واقعا تنهام! نوشته شده در پنجشنبه ۲۹ دی۱۳۹۰ساعت 21:29 توسط الهام. متن زیبا ساز محشر. نوشته شده در دوشنبه ۳۱ مرداد۱۳۹۰ساعت 14:54 توسط الهام. روز تولد هر انسانی از روزها ی مهم زندگی او به حساب می آید. و هر تولد می تواند گفتنی های بسیاری برای اطرافیان یک انسان داشته باشد. اگر این اتفاق به نحو شگفت آور هم رخ دهد گفتنی های آن روز بیشتر خواهد کرد. به گزارش سایت تکناز. با داستان 10 تولد جالب و عجیب در دنیا آشنا خواهیم شد. نوشته شده در سه شنبه ۲۵ مرداد۱۳۹۰ساعت 11:30 توسط الهام. نوشته شد...
خرید مانتو قرمز/فروش مانتو رنگین کمانی 2015
خرید مانتو قرمز/فروش مانتو رنگین کمانی 2015. برای خرید توضیحات و عکسهای بیشتر روی بنر مورد نظر کلیک کنید. فروشگاه خرید مانتو سنتی فروش پستی مانتو بلند فشن سفارش مانتو خاکستری خرید مانتو مجلسی زیبا سفارش مانتو های اندامی مانتو سبز مانت. خرید پستی انواع مانتو رنگی زنانه دخترانه 2015. نویسنده : baaz bahbaz. تاریخ : 09:11 ب.ظ - یکشنبه 31 خرداد 1394. خرید اینترنتی پستی انواع مانتو رنگی زنانه دخترانه 2015. خرید پستی قیمت فقط :. خرید مانتو توضیحات کامل و مشاهده عکسهای بیشتر اینجا را کلیک کنید. دوخته شده از بهتر...
عاشق اما دل شکسته
عاشق اما دل شکسته. مرهمی بر عشق و تنهایی. تو این داستان یک پسری بود به اسم حسین این حسین نه درسش خوب. بود نه کارداشت نه پولی. که باهاش لباس بخره اما دو دست لباس داشت که خیلی با سلیقه نگه. یه روز در حال. برگشت به خونه بود دختر همسایه رو میبینه حسین دچار یه عشق ساده. میشه هر روز حسین با. دیدن دختر عاشق تر میشد روزی در حین برگشت به خانه دختر را میبیند. جلو میرود و تمام. حرفهای دلش را میزند دخترک لبخندی میزند وبا او خداحافظی میکند. باز دخترک را میبیند. پارک ها به مراکز. دیدن را از دست میدهد. احساس بد بختی کند.
دل سوخته
قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است. و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! هم حج و نماز. کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست. این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه. اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که. این کتاب را که خواندنی نام دارد دیگر نخواندند و برای تقدیس و. تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و. گویی مسابقه نفس است.
دریای تنهایی
پیام زنده یاد شریعتی به جوانان. تو میدانی و همه میدانند که زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من،. از آوردن برق امیدی در نگاه من،. از بر انگیختن موج شعفی در دل من عاجز است. تو میدانی و همه میدانند که. شکنجه دیدن بخاطر تو،. زندانی کشیدن بخاطر تو،. و رنج بردن بپای تو تنها لذت بزرگ زندگی من است! از شادی توست که من در دل میخندم ،. از امید رهائی توست که برق امید در چشمان خستهام میدرخشد. و از خوشبختی توست که هوای پاک سعادت را در ریه هایم احساس میکنم. نمیتوانم خوب حرف بزنم،. من تو را دوست دارم. آزادی تو مذهب من است،.