godandme.mihanblog.com

po-ho93.blogfa.com

آرام دل

http://po-ho93.blogfa.com/post-217.aspx

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت /شیر خدا و رستم دستانم آرزوست. تو که میدونی . آذربایجان ما را هم شریک غمت بدان. یعنی تو این زمونه بازم از این آدما هستن؟ پرواز تا بی نهایت. بیگاه نوشته های یک ذهن متلاطم. کوچه باغ شعر و باران. جوک،اس ام اس و. عاشقانه ترین سکوت سرد. بهترین چت روم فارسی. ارسال اس ام اس شهرستانی. بعد حدود ۴-۵ سال تصمیم گرفتم این وبلاگ و تعطیل کنم. یه جورایی برام سخت بود اما مجبور شدم. امیدوارم اتفاقایی که تو این وبلاگ افتاد تو وبلاگ جدیدم نیافته. اینم آدرس وبلاگ جدیدم خواستین بهم سر بزنین.

kuoche.blogfa.com

کوچه - روزه کله گنجشکی!

http://www.kuoche.blogfa.com/post-24.aspx

به کوچه ما خوش آمدید. ماه رمضان بود و یکی از شبهای سرد زمستان! اون شب دوره قرائت قرآن زودتر از همیشه تموم شد و من برگشتم خونه! مادر، مثل هر شب غذای سحری رو آماده کرده بود و گوشه لحاف کرسی. رو کشیده بود روی پاهاش و خوابش برده بود! هوا سرد بود و خونه ما با یه چراغ والور نفتی گرم میشد جلو پنجره چوبی. اتاق هم با یه پرده ضخیم پوشیده بود تا گرمتر بشه! پیش خودم فکر کردم هنوز وقت خوردن سحری نشده! این بود که منم زیر. کرسی دراز کشیدم و نفهمیدم کی خوابم برد! با خوردن پام به منقل کرسی سوختم و از خواب پریدم!

kuoche.blogfa.com

کوچه - زایمان

http://www.kuoche.blogfa.com/post-19.aspx

به کوچه ما خوش آمدید. یکی از روزای گرم تابستون بود زیر درخت سنجد داشتیم تشتک بازی میکردیم. مش حسن بود که صدامون میکرد! وقتی پا شدم برم ببینم چی میگه گفت :همتون بیایید! فکر کردیم لابد میخواد اناری چیزی بهمون بده،. گاهی از این کارا میکرد. وقتی رسیدیم جلو در باغ و رفتیم تو! همه از تعجب خشکمون زد! تا اون روز همچین صحنه ای ندیده بودیم! گوشه ای از باغ زیر درخت انجیر ،خر مش حسن به پهلو افتاده بود و. سر و دست یه کره همرنگ خودش تا کمر از شکم خر بیچاره. بیرون بود و مش حسن نتونسته بود اونو درش بیاره. طلبه اي كه .

kuoche.blogfa.com

کوچه -

http://www.kuoche.blogfa.com/post-15.aspx

به کوچه ما خوش آمدید. داستان حلف الفضول جوانان مکه و عضویت پیامبر اسلام تو این گروه. جوانمردان رو تو یه کتاب داستان خونده بودم و خیلی جو گیرشده بودم. به بچه ها پیشنهاد کردم ما هم گروهی داشته باشیم که هر جا دیدیم کسی. احتیاج به کمک داره یا ظلمی بهش شده کمکش کنیم.اول به شوخی گرفتن و. کمی خندیدیم ولی من برا عصر پنجشنبه قرار گذاشتم کنار قنات خلج آباد جمع بشیم. عهدنامه ای نوشتم و سر قرار رفتم ،شش نفر شدیم عهدنامه رو برا بچه ها خوندم. خون امضاء میکنیم که تو هر شرایطی به عهد خودمون وفادار باشیم. طلبه اي كه .

kuoche.blogfa.com

کوچه - شب سگی!

http://www.kuoche.blogfa.com/post-23.aspx

به کوچه ما خوش آمدید. ماه رمضان بود و جلسات قرائت قران با پذیرایی ذولبیا و چای و میوه برا مون لذت خاصی داشت. از بچگی روخوانی قرآن رو یاد گرفته بودم و برنامه دوره های قران ماه رمضان رو دوست داشتم. جلسه دیر وقت شروع میشد و تا نزدیک سحر طول میکشید. بعد از جلسه بیشتر مسیر تا خونه رو همراه بزرگتر ها بر میگشتم، اما نزدیک خونه تنها. میموندم و ترس همهء وجودم رو میگرفت. اون شب هم مثل همیشه آخر راه تنها موندم و کم کم با ترس و لرز سر کوچه بن بست خودمون رسیدم. از سر کوچه تا در خونه ده قدم بشتر نبود! طلبه اي كه .

kuoche.blogfa.com

کوچه - انتقام

http://www.kuoche.blogfa.com/post-14.aspx

به کوچه ما خوش آمدید. گوشه حیا ط ،کنار باغچه یه لونه درست کرده بودم وچند تا جوجه زرد کوچولو داشتم. که روزای گرم تابستون از تماشای دعواشون سر کرمای خاکی لذت میبردم. یه روز برا شستن دست و صورت رفتم کنار حوض ، دیدم مادر داره جلو لونه رو. جارو میزنه و نفرین میکنه! در لونه باز بود، تخته در لونه توی باغچه افتاده بود و از جوجه ها هم خبری نبود! برا اینکه مادر بیشتر عصبانی نشه حرفی نزدم و زود برگشتم تو اتاق و هر چی. بغض و کینه بود تو دلم جمع کردم تا انتقام جوجه های بیگناه رو از گربه ها بگیرم! اولش گربه سگ رو میتر...

kuoche.blogfa.com

کوچه - رسم كوچه نشيني

http://www.kuoche.blogfa.com/post-5.aspx

به کوچه ما خوش آمدید. حتما با اسم و داستانهاش آشنا ئيد! گذشته ها رو طوري به تصوير ميكشه كه انگار خود آدم اونجاستو همه چيزو. از نزديك ميبينه.همۀ داستانهاش خاطراتي از گذشته ست. كه هر ايراني ميتونه اونارو براي خودش تصور كنه وهمين باعث شيريني و. جذابيت نوشته هاي جلال ال. احمد شده. بيشتر رسم و عادتهاي ايراني. شهرها مشترك و شبيه همند. يكي از اين عادتها ي مشترك ما ايرانيها ، نشستن تو كوچه و صحبت. هر درو همسايس البته تو اين. دوره تحليلهاي سياسي اقدس خانم و ميزعبدلله هم جاي خودشو باز كرده. جوون ، زن ومرد ،دختر.

kuoche.blogfa.com

کوچه - عاشورای کوچه ما

http://www.kuoche.blogfa.com/post-13.aspx

به کوچه ما خوش آمدید. وقتی دیدم همه از محرم مینویسند و وبلاگها رنگ عاشورایی گرفته،. منم گفتم شاید بد نباشه. از محرم کودکی صحنه ای رو در خاطرات زنده کنم". تعزیه خوانی حضرت مسلم برای ما خبر از رسیدن ایام محرم بود که به فکر. اول میرفتیم دنبال نوار های فلزی که مخصوص منگنه جعبه های چوبی بود. با اون نوارها شمشیر و کلاه خود و سپر مساختیم و هر کی بسته به علاقه ای. که داشت،با پارچه های سبز و قرمز تزیین میکرد و برا خودش شال و لباس. چادر نماز و پارچه اضافی خونه رو هم با اصرار از مادرمون. اول دو نفر از بزرگان دو طرف.

kuoche.blogfa.com

کوچه - مهمون آلبالویی

http://www.kuoche.blogfa.com/post-12.aspx

به کوچه ما خوش آمدید. بمب باران و موشک باران شهر ها به اوج خودش رسیده بود . شهر های بزرگ مثل تهران هر شب و روز شاهد خرابی ها و شهادت مردم بی دفاع بود. خیلی از مردم برا حفظ جونشون به شهر ها و روستا هایی میرفتن که احتمال خطر. کمتر بود. یا خونه ای اجاره میکردن یا چتر شون خونه یکی از اقوام باز میشد. مهرداد ، نوه حلیمه خاتون هم با خونوادش به خونه مادر بزرگ تو روستای ما پناه. آورده بودن میگفت قراره اون سال هم کلاسی ما باشه. خیلی زود با جمع بچه ها دوست شد و تو همه برنامه ها مون پایه بود. حالا نخند کی بخند؟