GORIZ-AZ-MARKAZ.BLOGFA.COM

mnoarad.blogfa.com

قصه هاي من و اراد

http://www.mnoarad.blogfa.com/9307.aspx

قصه هاي من و اراد. دیشب خیلی از دست بابایی عصبانی بودم بهمین دلیل حوصله نداشتم،حالا تو این هیری ویری آراد هم گیر داده براش قصه بگم،گفتم پسرم الان نه،بزار بعدا،ولی مکه به خرجش میرفت،. هی داد میزد،مامان بگو،مامان بگو،.با عصبانیت گفتم: پسرم من الان عصبانی هستم،بعدا جشم،برات قصه هم میگم.قیافه ی مظلومانه ای به خودش گرفت و آروم کفت: مامان من که عصبانیت نکردم،ببین چه پسر خوبی هستم! خندیم و با مهربونی گفتم،آره پسرم،من از بابا عصبانی هستم نه شما. مات نگاهش کردم و گفتم،: نمیدونم پسرم،خودت بگو،.

mnoarad.blogfa.com

قصه هاي من و اراد

http://www.mnoarad.blogfa.com/post-86.aspx

قصه هاي من و اراد. آراد عزیزم تولدت مبارک. نوشته شده در تاريخ یکشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۳ توسط مريم. Weblog Themes By PayamBlog. همیشه شنیدن خاطرات کودکیمون از زبون بزرگترا بسیار جالب و لذت بخش بوده و دوس داشتیم ای کاش میتونستیم یه سر به گذشته بزنیم و بچگی خودمونو ببینیم ولی حیف ! به این دلیل که اراد در آینده بتونه گذشته ی خودش رو مستند ببینه تصمیم گرفتم واسش وبلاگ درست کنم . امیدوارم آراد بدونه که چقدر واسه مامانی عزیزه و از این دفتر خاطرات خوشش بیاد.

mnoarad.blogfa.com

قصه هاي من و اراد

http://www.mnoarad.blogfa.com/9311.aspx

قصه هاي من و اراد. یه شب بابایی رفت مثلا آراد رو بخوابونه.منم سرخوش مشغول کارای خودم بودم .هنوز مدتی نگذشته بود که دیدم بابایی با خنده میگه:خانوم بیا ببین شازده پسرت چی میگه. رفتم توی اتاق و گفتم چی شده؟ وبابا همچنان میخندید.گفت خودت ازش بپرس. با مهربونی گفتم: چی شده پسرم،تعریف کن ببینم. گفت: مامان امروز تولد دوستم مبین بود. گفت: مامانش هم اومده بود. گفتم:آره دیگه پسرم.مامانا توی تولد بچه هاشون هستن. گفت: ولی مامان مبین خیلی قشنگ بود.تازه لباساشم قشنگ بود.خودم متوجه شدم. گفتم: خوب این خیلی خوبه. به این د...

mnoarad.blogfa.com

قصه هاي من و اراد

http://www.mnoarad.blogfa.com/post-85.aspx

قصه هاي من و اراد. امروز 14 هم دی ماه هستش و هفته ی گذشته یعنی ششم تولد آراد من بود.متاسفانه بنا به دلایلی موفق نشدیم که برای آراد جشن تولد بگیریم بهمین دلیل با اندکی تاخیر،فردا شب یه جشن کوچولو داریم. آراد الان واسه ی خودش حسابی مردی شده.خیلی از کارای شخصیشو خودش انجام میده و درمواردی هم من بهش کمک میکنم. دیشب داد و بیداد میکرد که باید یک میلیون دلار به من بدی برم اسباب بازی بخرم. جالبه بدونید که آراد وحشتناک اسباب بازی دوست داره و اصلا توی این مورد قانع نمیشه. امیدوارم بتونم ازش یه مرد بسازم.

mnoarad.blogfa.com

قصه هاي من و اراد

http://www.mnoarad.blogfa.com/9310.aspx

قصه هاي من و اراد. دیشب داشتم پیاز خورد میکردم ،اینقدر پیازش تند بود که حسابی اشکم در اومده بود. آراد که داشت بازی میکرد یه هو اومد کنارم و خیلی متفکرانه پرسید، مامان چشمات سوخت نه؟ خندیدم و گفتم و آره پسرم. بعد یه فکری کرد و با متانت گفت: خوب دایسر دایسر بخر. همه ی وسایل خورد کردن رو بزار کنار،چاقو رو بزار کنار و دایسر دایسر بخر. نوشته شده در تاريخ چهارشنبه هفدهم دی ۱۳۹۳ توسط مريم. آراد عزیزم تولدت مبارک. نوشته شده در تاريخ یکشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۳ توسط مريم. امیدوارم بتونم ازش یه مرد بسازم. همیشه شنیدن خ...

mnoarad.blogfa.com

قصه هاي من و اراد

http://www.mnoarad.blogfa.com/post-1.aspx

قصه هاي من و اراد. از پشت سی امین برفی که هرگز اولین بارش ان را ندیدم آمده ام. وبه فردایی که نمی دانم چه رنگیست میروم .به همراه مهدی واراد عزیزم. نوشته شده در تاريخ دوشنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۰ توسط مريم. Weblog Themes By PayamBlog. همیشه شنیدن خاطرات کودکیمون از زبون بزرگترا بسیار جالب و لذت بخش بوده و دوس داشتیم ای کاش میتونستیم یه سر به گذشته بزنیم و بچگی خودمونو ببینیم ولی حیف ! به این دلیل که اراد در آینده بتونه گذشته ی خودش رو مستند ببینه تصمیم گرفتم واسش وبلاگ درست کنم .

mnoarad.blogfa.com

قصه هاي من و اراد

http://www.mnoarad.blogfa.com/post-84.aspx

قصه هاي من و اراد. دیشب خیلی از دست بابایی عصبانی بودم بهمین دلیل حوصله نداشتم،حالا تو این هیری ویری آراد هم گیر داده براش قصه بگم،گفتم پسرم الان نه،بزار بعدا،ولی مکه به خرجش میرفت،. هی داد میزد،مامان بگو،مامان بگو،.با عصبانیت گفتم: پسرم من الان عصبانی هستم،بعدا جشم،برات قصه هم میگم.قیافه ی مظلومانه ای به خودش گرفت و آروم کفت: مامان من که عصبانیت نکردم،ببین چه پسر خوبی هستم! خندیم و با مهربونی گفتم،آره پسرم،من از بابا عصبانی هستم نه شما. مات نگاهش کردم و گفتم،: نمیدونم پسرم،خودت بگو،.

auraam.blogfa.com

زندگی و افکار مکتوب دختری به نام آرام - چیزی به اسم کم آوردن

http://www.auraam.blogfa.com/post-334.aspx

زندگی و افکار مکتوب دختری به نام آرام. نوشته های دیجیتالی و هرازگاهی آرام. چیزی به اسم کم آوردن. نگارش در تاريخ دوشنبه ۱۴ بهمن۱۳۹۲ توسط آرام. سالهاست که با پیگیری هایی که در زمینه مثبت اندیشی داشتم و کلاس رفتم و کتاب خوندم و فیلم دیدم و محیطم رو و آدمهای دور و برم رو مثبت کردم یه جورایی به یه آدم مثبت اندیش تبدیل شده بودم که خیلی وقتها تونستم آدمهای نا امیدی که دلشون میخواسته رو امیدوار کنم اما آدمهای ناامیدی که دلشون نمیخواد امیدوار بشن رو هیچکاری نمیشه کرد. Weblog Themes By Blog Skin. من آرام هستم دختر...

auraam.blogfa.com

زندگی و افکار مکتوب دختری به نام آرام - شب سال نو

http://www.auraam.blogfa.com/post-350.aspx

زندگی و افکار مکتوب دختری به نام آرام. نوشته های دیجیتالی و هرازگاهی آرام. نگارش در تاريخ چهارشنبه ۳ دی۱۳۹۳ توسط آرام. من تازه فهمیده بودم که شغل نامه رسانی و نامه ها رو توی پاکت گذاشتن و تمبر زدن و بردن و آوردن جزو پایین ترین رده های شغلیه توی آمریکا. نمیدونم قسمت دوم کمپانی هیولاها رو دیدین یا نه. وقتی که از اون دانشگاه اخراج میشن، دوباره وارد میشن و از پایین ترین سمت شروع میکنن. وقتی که از پست برگشتم دیدم تلفن اتاقم نیست و سیمهاش ولو شده اونجا. رفتم به بخش آی تی گفتم که شما تلفن من رو کندین؟ خلاصه کنم...

mnoarad.blogfa.com

قصه هاي من و اراد

http://www.mnoarad.blogfa.com/9312.aspx

قصه هاي من و اراد. آخرین روزای سال 93 هم داره به پایان میرسه و کم کم به استقبال بهار میریم. این روزا حسابی درگیر کار خونه و بیرون هستم. نمیدونم چی بگم واقعا.خیلی نگرانم. دارم روزای سختی رو با آراد سپری میکنم. آراد تبدیل شده به یه بچه ی بسیار پرخاشگر و خشن که مدام بد و بیراه جوابت میده و حاضرجوابی میکنه. دلیلش رو متوجه نمیشم آخه محیط خونه آروم و به دور از جنگ و دعواست.فقط گاهی که آراد بیشتر از ظرفیت من شیطنت میکنه صحنه ی داد و بی داد درست میشه همین. امیدوارم سال خوب و پرخیر و برکتی برای همه باشه.