GS123.BLOGFA.COM

avayeeshgh22.blogfa.com

........داستان های عاشقانه........ - با عشق زندگی کن...

http://www.avayeeshgh22.blogfa.com/post/3

با عشق زندگی کن. آن شخص وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد، ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمیدانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت: آن شخص را که به دوزخ فرستادهاید آمده و کار و زندگی. ما را به هم زدهاست از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش میدهد، در چشمهایشان نگاه میکند و به درد و دلشان میرسد حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو میکنند، یکدیگر را در آغوش میکشند و میبوسند. دوزخ جای این کارهانیست! بیایید و این مرد را پس بگیرید.

avayeeshgh22.blogfa.com

........داستان های عاشقانه........ - عشق واقعی پسر به دختر:

http://www.avayeeshgh22.blogfa.com/post/9

عشق واقعی پسر به دختر:. دختر و پسری باهم دوست بودند . دختر به پسر میگه :همیشه پیشم می مونی؟ پسر میگه :آره . دختر میگه :حتی اگه چشمام کور باشه؟ حالا پسره به دختره میگه :اگه یه روز چشات خوب شد،بازم پیشم می مونی؟ دختر میگه:مطمئن باش.شک نکن. چند روز میگذره.به دخت خبر میدن دو تا چشم واسه پیوند آماده است.پیوند انجام میشه و دختر می تونه که ببینه. روز قرار با پسر فرا می رسه. دختر می بینه که پسر کوره. پسره به دختره میگه:حالا بازم پیشم می مونی؟ پسر میگه:متاسفم.توبا اون چشم ها که هدیه ای از من بود ،فقط.

avayeeshgh22.blogfa.com

........داستان های عاشقانه........

http://www.avayeeshgh22.blogfa.com/1391/11/3

داستان غم انگیز عشق علی و مریم:. شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! هفته دوم فروردین ۱۳۹۲.

avayeeshgh22.blogfa.com

........داستان های عاشقانه........ - داستان داداشی(غم انگیز ):

http://www.avayeeshgh22.blogfa.com/post/6

داستان داداشی(غم انگیز ):. اما چیزی که میدونیم نویسندهایی که این داستنان رو برای ما ارسال کرده میتونه یه عاشق دلشکسته باشه. نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ بهمن۱۳۹۱ساعت17:8توسط عاشق. من قصد دارم توی این وبم داستان های عاشقانه ای که خودم از جاهای دیگه خوندم رو بذارم. هفته دوم فروردین ۱۳۹۲. هفته چهارم بهمن ۱۳۹۱. هفته سوم بهمن ۱۳۹۱. دانلود نرم افزار و بازی اندروید. همه کس همه جا .شلخته. بیا تو بخند عزیزم. قالب های فوق جدید. دوست دارم ولی تو. Design by : bahar 20. کد متحرک کردن عنوان وب.

avayeeshgh22.blogfa.com

........داستان های عاشقانه........ - حرف دلتو بزن:

http://www.avayeeshgh22.blogfa.com/post/8

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون بعد از یک ماه پسرک مرد وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر. پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد! نوشته شده در یکشنبه ۲۹ بهمن۱۳۹۱ساعت15:26توسط عاشق.

avayeeshgh22.blogfa.com

........داستان های عاشقانه........ - دوستم داری؟؟

http://www.avayeeshgh22.blogfa.com/post/5

دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت. دختر:آروم تر من می ترسم. پسر نه داره خوش میگذره. دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهشمیکنم خیلی وحشتناکه. پسر:پس بگو دوستم داری. دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر. پسر:حالا بغلم کن(دختر بغلش کرد). پسر می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟ داره اذیتم می کنه. روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت 120کیلومتر بر ساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر. دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که دوستش داره(برای آخرین بار).

avayeeshgh22.blogfa.com

........داستان های عاشقانه........ - داستان عاشقانه:

http://www.avayeeshgh22.blogfa.com/post/7

علی نشست رو به روم و. گفتاگه مشکل از من باشه تو چی کار می کنی؟ فکر نکردم تا شک کنه که. دوسش ندارمخیلی سریع بهش گفتممن حاضرم به خاطر. تو رو همه چی خط سیاه بکشمعلی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس. راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد. گفتم:آرهاگه مشکل از من باشهتو چی کار می کنی؟ برگشتزل زد به چشامگفت:تو به عشق من شک داری؟ گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم. با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون. هنوزم منو دوس داره. گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه. چرا این جوری می کنی؟

avayeeshgh22.blogfa.com

........داستان های عاشقانه........ -

http://www.avayeeshgh22.blogfa.com/post/11

سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد! خط اولي به دومي گفت. ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت :. در همان زمان معلم بلند فرياد زد :. دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند". و بچه ها هم تکرار کردند: . دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند. مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن. به ديگري خود را. نوشته شده در دوشنبه ۱۲ فروردین۱۳۹۲ساعت16:49توسط عاشق. من قصد دارم توی این وبم داستان های عاشقانه ای که خودم از جاهای دیگه خوندم رو بذارم. هفته دوم فروردین ۱۳۹۲. هفته چهارم بهمن ۱۳۹۱.

avayeeshgh22.blogfa.com

........داستان های عاشقانه........

http://www.avayeeshgh22.blogfa.com/1391/11/4

عشق واقعی پسر به دختر:. دختر و پسری باهم دوست بودند . دختر به پسر میگه :همیشه پیشم می مونی؟ پسر میگه :آره . دختر میگه :حتی اگه چشمام کور باشه؟ حالا پسره به دختره میگه :اگه یه روز چشات خوب شد،بازم پیشم می مونی؟ دختر میگه:مطمئن باش.شک نکن. چند روز میگذره.به دخت خبر میدن دو تا چشم واسه پیوند آماده است.پیوند انجام میشه و دختر می تونه که ببینه. روز قرار با پسر فرا می رسه. دختر می بینه که پسر کوره. پسره به دختره میگه:حالا بازم پیشم می مونی؟ پسر میگه:متاسفم.توبا اون چشم ها که هدیه ای از من بود ،فقط. نوشته شده د...

avayeeshgh22.blogfa.com

........داستان های عاشقانه........

http://www.avayeeshgh22.blogfa.com/1392/01/2

سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد! خط اولي به دومي گفت. ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت :. در همان زمان معلم بلند فرياد زد :. دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند". و بچه ها هم تکرار کردند: . دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند. مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن. به ديگري خود را. نوشته شده در دوشنبه ۱۲ فروردین۱۳۹۲ساعت16:49توسط عاشق. یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید. آیا می توانید راهی غیر تکراری. برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ عشقشان را معنا می کنند. بچه ه...