HAAVVA.BLOGFA.COM

my-sweetheart.mihanblog.com

آبی ِ آرام - دادگاه

http://my-sweetheart.mihanblog.com/post/186

دیروز رفتیم دادگاه خانواده . ساعت از 1گذشته بود . عریضه نوشتیم و رفتیم واسه تشکیل پرونده اما گفتن تا ساعت 1 بیشتر دادخواست قبول نمی کنن و باید فردا بیاید. امروز ساعت 8 صبح اومد دنبالم و رفتیم دنباله کارا. یه مقدار توی صف های مختلف نشستیم و بعدش یه نفر گفت بیا تو و پروندمو پیدا کرد و گفت فردا صبح با یه برگه آزمایشگاه ( آزمایش بارداری) و 2نفر به عنوان داور که متاهل باشند و شناسنامشون هم همراهشون باشه ساعت 8:30 اینجا باش و کارت تموم می شه . حالا حاشیه های تلخ ماجرا :. حاشیه دوم که خیلی تلخ تره :. بعدش دیگه ...

my-sweetheart.mihanblog.com

آبی ِ آرام - دادگاه 2

http://my-sweetheart.mihanblog.com/post/187

امروز رفتم ساعت 8:15 اونجا بودم با خواهرم و شوهرش رفتیم. بقیه افراد خانوادم حاضر نشدن محمد و ببینن ، داداشم گفت اگه بیام دق و دلی همه این مدتو سرش خالی می کنم . متاسفانه به خاطره مسائل سیستمی خودشون کار افتاد واسه فردا فقط داور ها از دوطرف اومدن و از سمت من شوهره خواهرم و از سمت اون یکی از برادراش . من نگاش هم نکردن گفتم نخیر با من نیستن . یه پد گرفتم دستم پاک کنم همون تو زنه گفت بچه هم داری؟ گفتم نه . گفت خوبه باز. بعد گفتم لاکم سخت پاک می شه واسه رو کم کنی اینا زدم. گفت : ا پس ولش کن برو تو. دیگه دارن ...

my-sweetheart.mihanblog.com

آبی ِ آرام - تصادم

http://my-sweetheart.mihanblog.com/post/172

5شنبه با خواهر تصمیم گرفتیم بریم گردش. جدیدا" فازه رانندگی گرفته . ساعت 2 اینا بود اومد دنبالم و رفتیم سمت تجریش. تو پارکینگ تندیس پارک کردیم و یه دوری تو پاساژ زدیم. همش شده بود بدلی فروشی های عین هم! بعدش رفتیم امامزاده صالح هم نماز بخونم هم نذر نمک که مال 100 سال پیش بودو بدم هم اینکه یه زیارتی رفته باشیم. قرار شد من جایی گیر افتادم کمک می خواستم یه جاهای دیگه ای زنگ بزنم از این به بعد. چون دیشب همه هیئت های شهرو گشت و ساعت 4 صبح اومد خونه منم تصمیم گرفتم از این به بعد هر شب خونه مامانم بمونم .

my-sweetheart.mihanblog.com

آبی ِ آرام - خاطراتی که نمی میرند

http://my-sweetheart.mihanblog.com/post/175

خاطراتی که نمی میرند. یه جورایی برگشتم خونه بابا. یه حس خوبی داره . راستش کم کم دارم می شم مثل روزهای قبلم . همون جوونیام. یعنی با خواهرام چرت و پرت می گیم و می خندیم که هیچی مثل این حال نمی ده . یا هرکسی تداعی خاطرات می کنه و بعضی وقتا با یادآوری یه آدمی که توی محل سوژه بوده و شیطونی های اون روزا کلی می خندیم. دخترای خواهرم ماشالله هزار ماشالله خیلی نازن . خیلی هم با نمکن . دو تایی با هم گریه می کنن شیر می خورن و جاشونو کثیف می کنن و دوتایی با هم می خوابن. نگه داری ازشون سخته اما شیرینه . یادمه همون نصف...

my-sweetheart.mihanblog.com

آبی ِ آرام - خداحافظ

http://my-sweetheart.mihanblog.com/post/190

از این جا می رم. نمی خوام دیگه بهش فکر کنم یا حرفی ازش بزنم. می رم به دنیای جدیدم. می دونم که همتون همراهم می یاید چون بهترین دخترای این دنیای مجازی دوستای منن . مژگانم دوست دارم باهات حرف بزنم چون حالا دیگه من و تو عین همیم و دوست ندارم ناراحتیتو ببینم ، باهام حرف بزن تا با هم برگردیم به دنیای خوشی هامون . نوشته شده در 26 شهریور 90 ساعت 10:26 توسط Nazi. خوبه خوبم بهترم می شم. آرامش بعد از طوفان. جایی برای ثبت فرداهایی که امروز و دیروز شدند. ورود آقایان اکیدا ممنوع! سایتی پر از شکلک برای وبلاگ شما.

my-sweetheart.mihanblog.com

آبی ِ آرام - مطالب Nazi

http://my-sweetheart.mihanblog.com/post/author/299139

از این جا می رم. نمی خوام دیگه بهش فکر کنم یا حرفی ازش بزنم. می رم به دنیای جدیدم. می دونم که همتون همراهم می یاید چون بهترین دخترای این دنیای مجازی دوستای منن . مژگانم دوست دارم باهات حرف بزنم چون حالا دیگه من و تو عین همیم و دوست ندارم ناراحتیتو ببینم ، باهام حرف بزن تا با هم برگردیم به دنیای خوشی هامون . نوشته شده در 26 شهریور 90 ساعت 11:26 توسط Nazi. ببخشید دیروز ننوشتم چون سره کار نیومده بودم. صبح همراه خواهرم و شوهر خواهرم رفتیم دادگاه ، خدایی خیلی برام زحمت کشیدن. ساعت 1 رفتم پیشه قاضی و پسره گفت ...

my-sweetheart.mihanblog.com

آبی ِ آرام - زن ِ آزاد

http://my-sweetheart.mihanblog.com/post/189

ببخشید دیروز ننوشتم چون سره کار نیومده بودم. صبح همراه خواهرم و شوهر خواهرم رفتیم دادگاه ، خدایی خیلی برام زحمت کشیدن. البته شب قبلش پسره زنگ زد و یه کم حرف زد بر این مبنا که چرا این طوری رفتار کردی با خانواده ام! منم گفتم چون از همشون متنفرم ، چون همشونو مقصر می دونم توی تربیت و راهنمایی تو و اینکه واسه پسری که هنوز نمی تونه تنهایی غذا بخوره اومدن خواستگاری! خلاصه هی حرفای مختلف زد و من هی حالشو گرفتم ، می گه مطمئنی پشیمون نمی شی! مگه تو واسه من چی کار می کردی که من از دست داده باشمش؟ حاشیه ها این که :.

my-sweetheart.mihanblog.com

آبی ِ آرام - :#

http://my-sweetheart.mihanblog.com/post/179

خیلی نوشتم همش پرید و الآن خیلی عصبانیم از این بابت. نوشته شده در 12 شهریور 90 ساعت 10:18 توسط Nazi. خوبه خوبم بهترم می شم. آرامش بعد از طوفان. جایی برای ثبت فرداهایی که امروز و دیروز شدند. ورود آقایان اکیدا ممنوع! سایتی پر از شکلک برای وبلاگ شما. خانم م . آقای ب. نی نی خانومی و فرزاد. Design by : Night Skin. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. آخرین بروز رسانی :.

my-sweetheart.mihanblog.com

آبی ِ آرام - سلام

http://my-sweetheart.mihanblog.com/post/170

دلم براش تنگ شده بود. دلم برای اینجا هم تنگ شده بود. نوشته شده در 7 شهریور 90 ساعت 08:18 توسط Nazi. خوبه خوبم بهترم می شم. آرامش بعد از طوفان. جایی برای ثبت فرداهایی که امروز و دیروز شدند. ورود آقایان اکیدا ممنوع! سایتی پر از شکلک برای وبلاگ شما. خانم م . آقای ب. نی نی خانومی و فرزاد. Design by : Night Skin. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. آخرین بروز رسانی :.

my-sweetheart.mihanblog.com

آبی ِ آرام - بچگی

http://my-sweetheart.mihanblog.com/post/184

دیشب رفتم خونه بابام. گفتم دیگه بر نمی گردم اونجا. تا حدودی در جریان بود ولی خیلی خوب پذیرفت، ناراحت شد اما گفت تو هنوز جوونی مجبور نیستی با کسی که دوست نداره و دوستش نداری زندگی کنی. اما مامانم حرف دل منو می دونست و آخرش گفت تو خیلی تلاش کردی ، ما دیدیم که هرکاری می تونستی کردی ولی اون نتونست نگهت داره الآنم دیگه خسته شدی. بعد بابام گفت شوهرت نمی یاد دنبالت؟ به اون هم گفتم که اومدم بمونم. فقط گفت خوب کاری کردی ، تو همیشه دختره خودمونی. آرامش و عشق یک جا حس کردم ،. صبحانه آماده بود همه با هم صبحانه خوردیم.