hamdam-h.blogfa.com

ghalbetofany.blogfa.com

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا -

http://www.ghalbetofany.blogfa.com/post-24.aspx

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا. از عشق پرسیدم زندگی چیست غم یا شادی؟ انگشت بر لبان گذاشت و گفت انتظار. این شعرهدی تندگویانه خودم عاشق این شعرم. گفتم شما هم یه فیضی برده باشید گرچه که میدونم شما همتون این شعرو فهمیدید ولی بد نیست بازم بخونیدش. ماه یک شب آسمان را ترک گفت. انتظار كوچه هايي سبز را در شبي تاريك و تنها ميكشم. عكس شور و شوق صدها موج را در دل خاموش دريا ميكشم. چشم هايم مانده بر راهت پدر،دركدامين فصل تو خواهي رسيد. خوب ميدانم كه فرياد مرا در گلوي خستهام خواهي شنيد. روزي از اين روزهاي بي كس.

ghalbetofany.blogfa.com

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا -

http://www.ghalbetofany.blogfa.com/post-27.aspx

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا. از عشق پرسیدم زندگی چیست غم یا شادی؟ انگشت بر لبان گذاشت و گفت انتظار. عشق در یک کلام. یك روز آموزگار از دانش آموزانی كه در كلاس بودند پرسید:آیا می توانید راهی غیر تكراری برای بیان عشق،بیان كنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با "بخشیدن "عشقشان را معنا می كنند.برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین"را راه بیان عشق عنوان كردند.شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی "را راه بیان عشق می دانند. قطره های بلورین اشك،صورت راوی را خیس كرده بود كه ...

ghalbetofany.blogfa.com

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا -

http://www.ghalbetofany.blogfa.com/post-45.aspx

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا. از عشق پرسیدم زندگی چیست غم یا شادی؟ انگشت بر لبان گذاشت و گفت انتظار. عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان جهان را باهمه زیبایی وزشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم. عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان ولرزان دیگری پوشیده از صد جامه رنگین زمین وآسمان را واژگون، مستانه می کردم. عجب صبری خدا دارد. عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم نه طاعت می پذیرفتم نه گوش از بهر استغفار این بیداد. عجب صبری خدا دارد.

ghalbetofany.blogfa.com

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا -

http://www.ghalbetofany.blogfa.com/post-41.aspx

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا. از عشق پرسیدم زندگی چیست غم یا شادی؟ انگشت بر لبان گذاشت و گفت انتظار. نوشته شده در یکشنبه هجدهم دی ۱۳۹۰ساعت 10:59 توسط قسم. سلام خوش اومدید من 16 سال دارم .اسمم قسم هستش . دوست دارم توی سایتم بیشتر عشق و داستان عشق واقعی باشه . خودم زیاد به عشق علاقه ای ندارم یعنی یه جورایی خوشم نمیاد از نظر من هر کسی عاشق شده عمرشو از دست داده.البته به شمای عاشق بر نخوره. حرف های یه دختر عاشق. گرچه از فاصله ماه به من دور تری. کویر تک ستاره خور. حرفهایی از جنس نگفتن.

ghalbetofany.blogfa.com

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا -

http://www.ghalbetofany.blogfa.com/post-19.aspx

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا. از عشق پرسیدم زندگی چیست غم یا شادی؟ انگشت بر لبان گذاشت و گفت انتظار. روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد. یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای. یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت. یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد. یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند. یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت. یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد. حرف های یه دختر عاشق.

ghalbetofany.blogfa.com

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا -

http://www.ghalbetofany.blogfa.com/post-31.aspx

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا. از عشق پرسیدم زندگی چیست غم یا شادی؟ انگشت بر لبان گذاشت و گفت انتظار. یک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی میکرد متوجه نامه ای شد که روی. پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامهای به خدا. با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود. خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی میگذرد. دیروز یک. نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید. چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندا...

ghalbetofany.blogfa.com

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا -

http://www.ghalbetofany.blogfa.com/post-23.aspx

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا. از عشق پرسیدم زندگی چیست غم یا شادی؟ انگشت بر لبان گذاشت و گفت انتظار. ساعت دو ونیم شب بود . کسی داشت صدام میزد . صدایی ممتد که مثل آوار روی سرم میریخت بدون. آنکه نفسم را بگیرد . سایه ای روی دیوار بود . کنار پنجره که لحظه به لحظه. رنگ میگرفت و جزء به جزء وجودش نمایان میشد . مثل یک درخت سرو بود . بلند انگار در خاک ریشه کرده بود . پنجره را باز کردم تا باقی آنچه که میدیدم را ببینم و باور کنم . خودش بود . الهه عشق و شهوت . در هیات انسان . شبیه به گل یاس میداد که. خودم ...

ghalbetofany.blogfa.com

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا -

http://www.ghalbetofany.blogfa.com/post-35.aspx

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا. از عشق پرسیدم زندگی چیست غم یا شادی؟ انگشت بر لبان گذاشت و گفت انتظار. نوشته شده در یکشنبه هجدهم دی ۱۳۹۰ساعت 10:51 توسط قسم. سلام خوش اومدید من 16 سال دارم .اسمم قسم هستش . دوست دارم توی سایتم بیشتر عشق و داستان عشق واقعی باشه . خودم زیاد به عشق علاقه ای ندارم یعنی یه جورایی خوشم نمیاد از نظر من هر کسی عاشق شده عمرشو از دست داده.البته به شمای عاشق بر نخوره. حرف های یه دختر عاشق. گرچه از فاصله ماه به من دور تری. کویر تک ستاره خور. حرفهایی از جنس نگفتن.

ghalbetofany.blogfa.com

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا -

http://www.ghalbetofany.blogfa.com/post-32.aspx

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا. از عشق پرسیدم زندگی چیست غم یا شادی؟ انگشت بر لبان گذاشت و گفت انتظار. گفتم که باز هم. من در سکوت شب. با یاد بی کسی. در آن غبار اشک. آرام و بی صدا. گفتم : خدای من. اینجا چه جای توست؟ خوش آمدی بر م. بنشین که خسته ام. گفتم : خدای من. با من جفا نکن. گفتم : خدای من. من بنده ی تو ام. تو این فسانه ام. گفتم یه ای خدا. ای سایه ی خموش. چیست این گناه من. کز من ربوده ای. برخاست او ز جا. دیگر م رو م رو. خواهی اگر ر وی. با آن نگاه پاک. حرف های یه دختر عاشق. کویر تک ستاره خور.

ghalbetofany.blogfa.com

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا -

http://www.ghalbetofany.blogfa.com/post-40.aspx

عشق منو و خداااااااااااااااااااااااااا. از عشق پرسیدم زندگی چیست غم یا شادی؟ انگشت بر لبان گذاشت و گفت انتظار. بیائیم نخندیم . . . به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب. به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری. به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند. به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده. به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،. به راننده ی چاق اتوبوس ،. به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،. وگاهی خجا...