glad.blogfa.com
GLAD , مقاله ، اجتماعی Hack Id , Love , best ,
http://glad.blogfa.com/8607.aspx
سریع ترین پیغام جهان. امان از گاو مش حسن. بالاخره دیشب این اومد تو مخم. گذاشتم تو فریزر نپره. الانم دارم می بلغورم:. غلط کرده شاخ درآورده مگر شهر هرت است! مش حسن با ترس و لرز گفت : خوب گاو است دیگر ارباب.شاخ در می آورد! ارباب فریاد زد : گاو است که گاو است.مگر هر خری باید برود برای خودش شاخ در بیاورد؟ شاید رفته باشد از تعجب شاخ درآورده باشد .مگر چه خبر است که یکی برود شاخ در بیاورد؟ می دانی اگر خبر به مرکز برسد که یک خری رفته سر خود ، از تعجب ، شاخ درآورده است چه بلای به سر ما می آورند؟ عجب خری است ها.
photochili.blogspot.com
Photo Chili: از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! (ادامه)
http://photochili.blogspot.com/2008/10/blog-post_19.html
۲۸ مهر ۱۳۸۷ ه.ش. از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام! از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه. جايز دانستم به تدريج مروري بر برخي اختلالات شايع داشته باشم. شايد كمكي باشد! مكانيسم دفاعي عمده شخصيتهاي نمايشي واپس زدن و تجزيه است.آنان از احساسات واقعي خود بي خبرند و قادر به توضيح انگيزه هاي خود نيستند.تحت استرس ، واقعيت سنجي آن ها به آساني در هم مي شكند. اختلال شخصيت ضد اجتماعي. رضا دقتي ;Reza. حرفهاي يك پنجاه و چهاري. یادداشهای یک دختر ترشیده. جهان را دگر گون كي توان كرد؟ از آنجايي كه خودم هم كمي ديوانه ام!
photochili.blogspot.com
Photo Chili: October 2008
http://photochili.blogspot.com/2008_10_01_archive.html
۵ آبان ۱۳۸۷ ه.ش. يه خروار كتابه كه بايد بخونم. يه قفسه فيلمه كه مي خوام ببينم. چند تا دوست كه بايد بهشون سر بزنم.و. اما حوصله هيچكدومشو ندارم. از صبح منتظرم كه شب بشه. تمام شبم منتظرم كه صبح بشه. به گمانم دوباره شهرزده شدم! ۲ آبان ۱۳۸۷ ه.ش. جهان را دگر گون كي توان كرد؟ جهان را دگر گون كي توان كرد؟ جهان، ازل است. به دگر كردنش مكوش، ويران شود. به نگهداريش مكوش، از كف شود. شماري پيشند؛ شماري پس. شماري سختند؛شماري آسان. چندي فرازينند؛چندي فرودين. چندي توانا؛چندي ناتوان. فرزانه، گريزان از فزونخواهي ست.
goliblog.persianblog.ir
دنیای مجازی گلی
http://goliblog.persianblog.ir/1392/1
خلاصه دنیا خیلی خیلی قشنگ و دوست داشتنیه این روزها. گلی پولوی کوجک نارنجی. 1777;:۱۸ ب.ظ ; ۱۳٩٢/۱/٢٩. شنیدن کی بود مانند دیدن؟ یه شب رفتم پیش دوست کاناداییم خوابیدم و دیشب برگشتم هلندستون و استادهای محترم هم باهام همدردی کردن و اجازه دادن برم خونه و تو خونه بدون درم نخوابم.اما نکته جالب اینه که فهمیدم دزدای خونم خیلی فیلم دیده بودن.آخه یه گوشی و یه لب تاپ انقدر به هم ریختن داره؟ 1637;:٥۳ ب.ظ ; ۱۳٩٢/۱/٢۱. آیا به چشم اعتقاد دارید؟ خلاصه که خواهشمندم.لطفا من رو دیگه چشم نزنید. رقص و پایکوبی بهاره. این جا ه...
goliblog.persianblog.ir
دنیای مجازی گلی
http://goliblog.persianblog.ir/1393/6
گیجی من و خسرو. صبح سوار ماشین شدم و اومدم.راه به نظرم عجیب می اومد.به نزدیکی های نمایندگی که رسیدم مطمئن شدم اشتباه کردم.اینترنت نداشتم و ناچارا اومدم داخل تا ادرس نمایندگی های اپل رو بگیرم و پیداش کنم.علت رو که ازم پرسیدند گفتند میتونم همون جا بمونم و سرویس کنم و قرارم رو با اون یکی نمایندگی کنسل میکنند. 1641;:٥٠ ق.ظ ; ۱۳٩۳/٦/٥. من مجنون دل خویشتن ام. مینویسم که باشم.اما. عقبمبه اندازه تمام این مدت. باید گذاشت و گذشت. نوشته هایی به خودم. ناگفته هایی از جنس سکوت. به دنبال قطعه گمشده. عاشق تر از عشق.
goliblog.persianblog.ir
دنیای مجازی گلی
http://goliblog.persianblog.ir/1393/4
سفرنامه دانمارک: آلبرگ Aalborg. آلبرگ یه شهر کوچیکیه در شمال دانمارک.کل شهر رو میشه تو یه نیمه روز دید.کانال بزرگی داره که شبیه رودخونه است و به دریا میرسه.به همین خاطر وسط شهر جایی که نزدیک آبه عصرها پر میشه از آدم.تو بارها ابجو میخورن.و جوون ها هم بستنی و ماست یخی به دست کنار آب میشینن و سرشون رو به حرف زدن و تو سر و کله هم زدن گرم میکنن. تا زود که سفرهای این تابستون ادامه داره. 1639;:٤۸ ب.ظ ; ۱۳٩۳/٤/٢٥. من مجنون دل خویشتن ام. مینویسم که باشم.اما. عقبمبه اندازه تمام این مدت. باید گذاشت و گذشت.
photochili.blogspot.com
Photo Chili: زمستان آمد
http://photochili.blogspot.com/2008/12/blog-post_20.html
۳۰ آذر ۱۳۸۷ ه.ش. نترس از اينكه كمي ديوانه باشي.پريشاني و آشفتگي ، شوق و ذوق و هيجان.اينها همه جزيي از ديوانگي اند.بله، من كمي ديوانه ام. رضا دقتي ;Reza. حرفهاي يك پنجاه و چهاري. یادداشهای یک دختر ترشیده.
photochili.blogspot.com
Photo Chili: مرگ اندیش...
http://photochili.blogspot.com/2009/02/blog-post_2462.html
۲۷ بهمن ۱۳۸۷ ه.ش. اما این بار تصویر مرگ محو نشد.در یک لحظه ی بسیار مضطرب کننده خودش را بر لبه ی پرتگاهی دید که به سرعت در حال پیش روی بود.احساس سرگیجه آوری به او دست داد. بعد هم نوبت به باقی جزئیات وحشتناک رسید: میخ هایی که به تابوت کوبیده می شدند.، خاکی که به سنگینی روی دیوارها و سقف تابوت ریخته می شد، از هم پاشیدگی و تجزیه ی تدریجی جسد. از کتاب مستاجر-رولان توپور. رضا دقتي ;Reza. حرفهاي يك پنجاه و چهاري. یادداشهای یک دختر ترشیده.
voroojak.blogfa.com
حرف دل من
http://voroojak.blogfa.com/9207.aspx
فعلا هنوز زیاد فرقی بین اینجا و اونجا نیست به جز اینکه من موقع خرید به کم گیج میزنم تا فکر کنم کدوم مارک رو برای مواد خوراکی بردارم چون با مال ما فرق داره. مخصوصا فرآورده های لبنیاتی. یا اینکه هنوز دستم نیومده که کدوم مرکز خرید بهتره. تازه داست اونحا تابستون می شد که من جمع و جور کردم که بیام. یعنی اینکه من زمستون به زمستون شدم. نوشته شده در سه شنبه 30 مهر1392ساعت 2:5 توسط وروجک. سر کوچه’ عشق منتظرم باش. آی کیو هایی در حد سس مایونز. بی نفس عاشق ترینم. هر چی دلم بخواد. اينجا خانه من نيست.
aria17.blogfa.com
تپیدن دو دل
http://www.aria17.blogfa.com/8608.aspx
در این طریق دل دل کنی، دو دل شوی بی سایه و آب می مانی. اگه کسی کشفش کرده بود حتما آینده درخشانی میداشت. اون روز مدت زیادی از طبقه بالا نگاش کردم، چیزی که عجیب بود این بود که غیر از خانم ها هیچ آقایی دستش تو جیبش نمی رفتم تا کمی به این مرد کمک کنه. فقط خانمها بودند که بهش کمک میکردند. و باز امشب میون اون همه آدمی که اونجا غذا میخوردند و اونقدر واسه شکمشون خرج میکردند، کسی کمکی نمیکرد. عجب دنیایی شده! 2)در رادیولوژی نشسته بودم. منشی نیومده بود و یکی از دکترها پشت دخل بود! یه خانم دیگه هم. تصورش هم لذت بخشه!