hb976.blogfa.com

malakesaba.blogfa.com

برای من و تو - اخرین بار

http://www.malakesaba.blogfa.com/post-107.aspx

برای من و تو. For me and you. امشب برای اخرین بار. با خاطراتت عشق بازی خواهم کرد. می نشینم و تک تک لحظات حضورت را. به تصویر می کشم. و برای اخرین بار نگاهی به عکس تو. و اخرین بوسه بر لبانت. بعد از ان تو را خواهم کشت. تو را در روح خود خواهم کشت. تو را در خود اگاه و نا خود اگاه ذهنم خواهم کشت. که حتی در خواب هم به سراغم نیایی. و بعد دوباره می نشینم. برای تو شعر می نویسم. احساس نفرت و عشق تو وجودم با همه اگه بخوام میان این دو حس بگم. میشه بی تفاوتی ولی نه من بی تفاوت نیستم. لحظه ای عاشم و تمام لحظات متنفرم.

malakesaba.blogfa.com

برای من و تو

http://www.malakesaba.blogfa.com/9112.aspx

برای من و تو. For me and you. من خسته ام میفهمی اینو؟ مگر چه گناهی کردند. که انقدر دیر میگذرد. و هر لحظه های خود را بایند. بایستند و ناسزا های مرا به گوش بسپرند. من خسته ام میفهمی اینو؟ نمی دانستم تا این حد شوخی. این همه نمک از کجا اوردی. که روی زخم هایم می ریزی. دلم نیاز به دستان پیر مادر بزرگ دارد. خیلی وقته که تکه تکه است. شاید مادر بزرگ بتواند. دلم را با ک ک های بزرگش. تا زیر برف دستانم را بگیری. یک بمب ساعتی دارم. زمان انفحارش نزدیک است. تا تو نیای بمب خنثی نمی شود. که این بمب فقط تو را میخواهد.

plaksorkh3.parsiblog.com

نمایش «مسافر اتاق شماره 37» مهمان خانه تئاتر آو می شود - سومین جشنواره پلاک سرخ

http://plaksorkh3.parsiblog.com/Posts/17

سومین جشنواره پلاک سرخ. نمایش مسافر اتاق شماره 37 مهمان خانه تئاتر آو می شود. Laquo;مسافر اتاق شماره 37». Laquo;مسافر اتاق شماره 37» کاری از گروه تئاتر «فطرس» به کارگردانی هومن بنائی از 30 آذر در سالن خانه تئاتر «آو» به روی صحنه خواهد رفت. نمایشنامه این اثر زیر نظر مستقیم دکتر عطاا. کوپال تولید شده است. داستان این اثر نمایشی، ساعات پایانی زندگی صادق هدایت را نشان می دهد. هدایت روزهای پایانی عمر خود در اتاق کوچک یک مسافر خانه واقع در پاریس سپری می کند. نمایش «مسافر اتاق شماره 37» از 30 آذر تا ...

plaksorkh3.parsiblog.com

شهریور 89 - سومین جشنواره پلاک سرخ

http://plaksorkh3.parsiblog.com/Archive/شهريور%2089

سومین جشنواره پلاک سرخ. آثار راه یافته به سومین جشنواره پلاک سرخ. بدین وسیله به اطلاع کلیه گروه های شرکت کننده در سومین جشنواره تئاتر پلاک سرخ می رساند پس از بررسی آثار رسیده به جشنواره توسط هیات محترم داوران نمایشنامه های زیر به مرحله نهایی راه یافتند. پسر جنگ ( تهمینه السادات مرتضوی) مترسک (امیر حسنی) خاتون پرده نشین ( علی تربی). پریشانی ( علیرضا رفیق ) گره ( امین یزدان نژاد ) روال ( احمد منجمی ) آشیل ( محسن رحیمی). چشم های تو کلاه من ( حامد بنائی). نگاه طرحی از علی قنادیان پور.

plaksorkh3.parsiblog.com

افتتاحیه سومین جشنواره تئاتر پلاک سرخ - فرهنگسرای خاوران - سومین جشنواره پلاک سرخ

http://plaksorkh3.parsiblog.com/Posts/13

سومین جشنواره پلاک سرخ. افتتاحیه سومین جشنواره تئاتر پلاک سرخ - فرهنگسرای خاوران. کلمه اتفاق می افتد و ما کلمه آغاز را تکرار کردیم و سومین جشنواره تئاتر پلاک سرخ افتتاح شد . با کلام خدا و در روزی که آخرین روز میهمانی خدا بود و ما میهمانی دیگری را شروع کردیم . هر روز منتظرتان هستیم از ساعت 13 الی 21 تا بیست و دوم شهریور ماه فرهنگسرای خاوران. چشم انتظارتان هستیم در سالن فرهنگ قدم بر چشم ما بگذارید . . . پنج شنبه 89/6/18 - مالک اشتر(15).

jabb.blogfa.com

داستانها(پیوستها) -

http://jabb.blogfa.com/post-31.aspx

شعر ها را در jab بخوانید. افسوس که این مزرعه را آب گرفته. دهقان مصیبت زده را خواب گرفته. شنیدم اگر سیزده به در سبزه گره بزنی یک سال حاجت روایی،. نمی کنم. چون چند سال می شود به جای گره زدن می خوردمش. آخه این جوری نمی ری تو نوبت. خدا به طرفه العین خودش را کنار می کشد که به هیچ کس بدهکار نباشد. منم که هیچ حساب کتابی با اون ندارم تا قیامت که سنگهام رو یک جا باهاش وابکنم. به همین خیال باش! شاید تا اون موقع چیزی ازش نمونده باشه. خدا به این جا که می رسد کمی لهجه دار می شود. نوشته شده در ساعت توسط محسن رزوان.

jabb.blogfa.com

داستانها(پیوستها)

http://jabb.blogfa.com/8704.aspx

شعر ها را در jab بخوانید. کار های تازه 1. مرگ من قصه مو باور می کنه که رسونده منو به آخر خط. مرگ را طور دیگری نوشتم. پولش رفت به حساب قهوه خانه که داشت چوب خطم پر می شد. من هنوز هم دارم حساب پس می دهم. نوشته شده در ساعت توسط محسن رزوان. غزل های بی تو.

kherse-tanbal.blogfa.com

شومینه - امشب...

http://kherse-tanbal.blogfa.com/post-64.aspx

امشب کوچه ی ما پیر شده. امشب رنگ سفيد خونه رو پوشونده. امشب چقدراحساس مي کنم سرما بهم نزديکه. من ميترسم از اين کوچه! من ميترسم از اين خيابون! من ميترسم از اين يخ! من ميترسم از تصوير توي آينه! من ميترسم از اين دنياي سفيد! من ميترسم از اين آدما! من ميترسم از اين پنجره بسته! من ميترسم ديگه خورشيد رو نبينم! اما نه. بر ترسم غلبه مي کنم. من نبايد ازاينجا بترسم بايد زندگي کنم. چه خوش گفت سهراب آري تا شقايق هست زندگي بايد کرد. دوست دارم گريه کنم. به حال اين آدم ها! نه من چرا بايد بترسم. اصلا از چي بترسم؟