golgooneh1344.persianblog.ir
چشم ها را باید شست . . .
http://golgooneh1344.persianblog.ir/1389/10/4
چشم ها را باید شست . . . ساعت ٧:۳٩ ق.ظ روز پنجشنبه ٩ دی ۱۳۸٩. اولین ملاقات ایستگاه اتوبوس بود. من و اون تنها. نشسته بود روی نیمکت چوبی و چشاش خط کشیده بود به اسفالت داغ خیابون. هیچ توجهی به دور و برش نداشت. ترکیب صورت گرد و رنگ پریدش با ابروهای هلالی و چشمای سیاه یه ترکیب استثنایی بود. یه نقاشی منحصر به فرد. غمی که از حالت صورتش می خوندم منو هم تحت تاثیر قرار داده بود. اتوبوس که می اومد اون لحظه ساکت و خلسه وار من و شاید اون تموم می شد. دیگه عادت کرده بودم. شاید یه جور ترس از دست دادنش بود. خواب های آشف...
golgooneh1344.persianblog.ir
خاصیت میوه ها در درمان - چشم ها را باید شست . . .
http://golgooneh1344.persianblog.ir/post/126
چشم ها را باید شست . . . خاصیت میوه ها در درمان. ساعت ۱٠:۱٥ ق.ظ روز دوشنبه ٤ بهمن ۱۳۸٩. ممانعت از انسداد عروق. ممانعت از ابتلا به آلزایمر. کند کننده روند پیری. مانع آسیب های کبدی. بهبود کوفتگی و کبود شدگی. محافظت در برابر امراض قلبی. جلوگیری از سرطان پروستات. کند کننده روند پیری. محافظت در برابر آلزایمر. پاک کننده سینوسها (درمان سینوزیت). کمک به هضم غذا. کمک به سیستم ایمنی. کمک به سلامت ذهن. کمک به هضم غذا. ضد بیماریهای قارچی (کشنده قارچها). جلوگیری از سکته قلبی. حفاظت در برابر زخم معده. کمک به هضم غذا.
golgooneh1344.persianblog.ir
چشم ها را باید شست . . .
http://golgooneh1344.persianblog.ir/1389/6/27
چشم ها را باید شست . . . ساعت ٩:۳۳ ب.ظ روز دوشنبه ٢٩ شهریور ۱۳۸٩. گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفت: او...
golgooneh1344.persianblog.ir
چشم ها را باید شست . . .
http://golgooneh1344.persianblog.ir/1389/8/1
چشم ها را باید شست . . . ساعت ٩:٥٠ ق.ظ روز شنبه ۱ آبان ۱۳۸٩. آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری روشن کرد و ادامه داد: "گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عمل را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک می اندازد. میدانم از این فولاد هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد". باز مکث کرد و بعد ادامه داد:. خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی، به خود بگیرم. ا هر روشی که می پسندی، ادامه بده،هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولاد های بی فایده پرتاب نکن! پند هایی از خدا.
golgooneh1344.persianblog.ir
چشم ها را باید شست . . .
http://golgooneh1344.persianblog.ir/archive
چشم ها را باید شست . . . عناوین مطالب وبلاگ "چشم ها را باید شست . . .". خاصیت میوه ها در درمان. 1583;وشنبه ٤ بهمن ۱۳۸٩. 1662;نجشنبه ٩ دی ۱۳۸٩. 1588;نبه ٢٠ آذر ۱۳۸٩. پند هایی از خدا. 1583;وشنبه ۸ آذر ۱۳۸٩. 1587;هشنبه ٢٥ آبان ۱۳۸٩. 1588;نبه ٢٢ آبان ۱۳۸٩. چهار دروغی که مادرم گفت. 1662;نجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸٩. 1588;نبه ۱ آبان ۱۳۸٩. 1580;معه ٢۳ مهر ۱۳۸٩. فاصله بین مشکل وراه حل. 1587;هشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸٩. 1740;کشنبه ٤ مهر ۱۳۸٩. چهارشنبه ۱٠ شهریور ۱۳۸٩. خاطره ای از علامه محمدتقی جعفری. سخنان آموزنده دکتر علی شریعتی.
golgooneh1344.persianblog.ir
چهار دروغی که مادرم گفت - چشم ها را باید شست . . .
http://golgooneh1344.persianblog.ir/post/119
چشم ها را باید شست . . . چهار دروغی که مادرم گفت. ساعت ٧:٤٩ ق.ظ روز پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸٩. تقدیم به خوبی های تمام مادران دنیا. داستان من از زمان تول دم شروع می. شود تنها فرزند خانواده بودم سخت فقیر بودیم و تهی. دست و هیچگاه غذا به اندازه کافی نداشتیم. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت،: "فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این او لین دروغی بود که به من گفت. دانی که من ماهی دوست ندارم؟ های مجاور به جستجو پرداختم...
golgooneh1344.persianblog.ir
چشم ها را باید شست . . .
http://golgooneh1344.persianblog.ir/1389/8/8
چشم ها را باید شست . . . چهار دروغی که مادرم گفت. ساعت ٧:٤٩ ق.ظ روز پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸٩. تقدیم به خوبی های تمام مادران دنیا. داستان من از زمان تول دم شروع می. شود تنها فرزند خانواده بودم سخت فقیر بودیم و تهی. دست و هیچگاه غذا به اندازه کافی نداشتیم. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت،: "فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این او لین دروغی بود که به من گفت. دانی که من ماهی دوست ندارم؟ های مجاور به جستجو پرداختم...
golgooneh1344.persianblog.ir
چشم ها را باید شست . . .
http://golgooneh1344.persianblog.ir/1389/8/22
چشم ها را باید شست . . . ساعت ٦:٢۳ ق.ظ روز سهشنبه ٢٥ آبان ۱۳۸٩. آموزگارى تصمیم گرفت که از دانشآموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند. او دانشآموزان را یکىیکى به جلوى کلاس میآورد و چگونگى اثرگذارى آنها بر خودش را بازگو میکرد. آن گاه به سینه هر یک از آنان روبانى آبى رنگ میزد که روى آن با حروف طلایى نوشته شده بود: « من آدم تاثیرگذارى هستم.». او فکر میکند که من یک نابغه هستم! او سپس آن روبان آبى را به سینهام چسباند که روى آن نوشته شده بود: «من آدم تاثیرگذارى هستم.». من این روبان آبی را همراه با ای...
golgooneh1344.persianblog.ir
چشم ها را باید شست . . .
http://golgooneh1344.persianblog.ir/1389/9/20
چشم ها را باید شست . . . ساعت ٢:٥٠ ب.ظ روز شنبه ٢٠ آذر ۱۳۸٩. پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قد ی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود. آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟ دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت :. بله، شما چه عقیده ای دارید؟ پروفایل مدیر : سیاوش.