hima2.blogfa.com

thedarksideofthemoon.blogfa.com

*نیمه تاریک ماه*

http://www.thedarksideofthemoon.blogfa.com/post-28.aspx

I LOVE YOU*, * *به وبلاگ من خوش اومدی عزیزم امیدوارم به دلت بشینه* *" /. معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا . دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:. چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن؟ فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم! خانوم مادرم مریضه. اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن.

ahmadz.blogfa.com

خسته - دیوار

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-8.aspx

مادر خسته از خريد برگشت و به زحمت زنبيل سنگين را داخل خانه آورد.پسر بزرگش که منتظر بود،جلو دويد و گفت مامان،مامان! وقتي من در حياط بازي ميکردم و بابا داشت با تلفن صحبت ميکرد،برادرکوچک با ماژيک روي ديوار اتاقي که شما تازه رنگش کرده ايد،نقاشي کرد! مادر در حاليکه اشک ميريخت به آشپزخانه برگشت و يک قاب خالي آورد و آن را دور قلب آويزان کرد. تابلوي قرمز هنوز هم در اتاق پذيرائي بر ديوار است! نوشته شده در ۸۹/۱۰/۱۵ساعت 11:25 توسط احمد. باسلام ،باتشکر که سری هم به مازدید،نظر يادتون نره. اين نيز بگذرد (سارا جون).

thedarksideofthemoon.blogfa.com

*نیمه تاریک ماه*

http://www.thedarksideofthemoon.blogfa.com/post-31.aspx

I LOVE YOU*, * *به وبلاگ من خوش اومدی عزیزم امیدوارم به دلت بشینه* *" /. روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر و بالاخره به اینترنت مجهز است. تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند. نامه را مینویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد. اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد. پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را نقش بر زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد که در ایمیل نوشته بود :.

ahmadz.blogfa.com

خسته

http://www.ahmadz.blogfa.com/9001.aspx

مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند . پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده. پسر دوم گفت: نه. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن. پسر چهارم گفت: نه! درخت بالغی بود پربار از میوه ها. پر از زندگی و زایش! مرد لبخندی زد و گفت:.

thedarksideofthemoon.blogfa.com

*نیمه تاریک ماه*

http://www.thedarksideofthemoon.blogfa.com/author-thedarksideofthemoon.aspx

I LOVE YOU*, * *به وبلاگ من خوش اومدی عزیزم امیدوارم به دلت بشینه* *" /. روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر و بالاخره به اینترنت مجهز است. تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند. نامه را مینویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد. اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد. پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را نقش بر زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد که در ایمیل نوشته بود :.

thedarksideofthemoon.blogfa.com

*نیمه تاریک ماه*

http://www.thedarksideofthemoon.blogfa.com/9004.aspx

I LOVE YOU*, * *به وبلاگ من خوش اومدی عزیزم امیدوارم به دلت بشینه* *" /. پيرمردي تنها در مينه سوتا زندگي مي کرد . او مي خواست. مزرعه سيب زميني اش راشخم بزند اما اين کار خيلي سختي. تنها پسرش که مي توانست به او کمک کند در زندان بود . پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح. پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست. سيب زميني بکارم . من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه. زمان کاشت محصول را دوست داشت. من براي کار مزرعه خيلي. پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد :. گفت: ی...

thedarksideofthemoon.blogfa.com

*نیمه تاریک ماه*

http://www.thedarksideofthemoon.blogfa.com/post-25.aspx

I LOVE YOU*, * *به وبلاگ من خوش اومدی عزیزم امیدوارم به دلت بشینه* *" /. زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان. کردن رختهای شسته است و گفت: لباسها چندان تمیز نیست. انگار. نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباسشویی بهتری بخرد. همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان. میکرد، زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد،. شستن را یادش داده. نوشته های یک معلم*. سلاممن*میترا...

thedarksideofthemoon.blogfa.com

*نیمه تاریک ماه*

http://www.thedarksideofthemoon.blogfa.com/9005.aspx

I LOVE YOU*, * *به وبلاگ من خوش اومدی عزیزم امیدوارم به دلت بشینه* *" /. معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا . دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:. چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن؟ فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم! خانوم مادرم مریضه. اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن.

thedarksideofthemoon.blogfa.com

*نیمه تاریک ماه*

http://www.thedarksideofthemoon.blogfa.com/9001.aspx

I LOVE YOU*, * *به وبلاگ من خوش اومدی عزیزم امیدوارم به دلت بشینه* *" /. شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم. اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم. گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی. نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی. یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود. و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه. ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت. ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته. و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب. شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری. به جان دلبرش افتاده بود- اما-.

ahmadz.blogfa.com

خسته - داستان اجابت دعا

http://www.ahmadz.blogfa.com/post-4.aspx

روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند. و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند. باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید:. شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد. گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت. شماها چکار می کنید؟