HIVA77.BLOGFA.COM

ghoroobeaftab.persianblog.ir

غروب آفتاب

http://ghoroobeaftab.persianblog.ir/1392/3

چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم،. سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد. دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم مینشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟ گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود. پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟ گفتم نمیدونم کیو میگی! شما چی فکر میکنید؟

takstarlove.mihanblog.com

شبگرد بی کس - دستهای خالی...

http://takstarlove.mihanblog.com/post/68

در گلویم ابر کوچکی است که خیال بارش ندارد . میشود مرا بغل کنی ؟ دوست دارم کلمه ای ک من بلد نبودم و بقیه بلد بودن ولی الان یاد گرفتم فقط برگرد. من قول میدم ک باخودم هم قطع رابطه کنم فقط برگرد. کاش بودی می دیدی که ،. چگونه بی اختیار تنهایم می گذاشت. وبا کسی دیگر هم آغوش می شد. کاش بودی می دیدی که،. هر خنده ی او با غریبه ،. بغضم را بیشتر می فشارد. کاش بودی می دیدی که،چه لحظه ی غمگینی بود. وقتی که قلب جوانم راپیرو سالخورده کرد. کاش بودی دلداریم می دادی که. پس از غروب دریا،طلوعش را نیز ببینم. قصه من به سر رسید.

takstarlove.mihanblog.com

شبگرد بی کس - شروعی دوباره

http://takstarlove.mihanblog.com/post/75

در گلویم ابر کوچکی است که خیال بارش ندارد . میشود مرا بغل کنی ؟ دوست دارم کلمه ای ک من بلد نبودم و بقیه بلد بودن ولی الان یاد گرفتم فقط برگرد. من قول میدم ک باخودم هم قطع رابطه کنم فقط برگرد. کاش بودی می دیدی که ،. چگونه بی اختیار تنهایم می گذاشت. وبا کسی دیگر هم آغوش می شد. کاش بودی می دیدی که،. هر خنده ی او با غریبه ،. بغضم را بیشتر می فشارد. کاش بودی می دیدی که،چه لحظه ی غمگینی بود. وقتی که قلب جوانم راپیرو سالخورده کرد. کاش بودی دلداریم می دادی که. پس از غروب دریا،طلوعش را نیز ببینم. قصه من به سر رسید.

takstarlove.mihanblog.com

شبگرد بی کس

http://takstarlove.mihanblog.com/post/76

در گلویم ابر کوچکی است که خیال بارش ندارد . میشود مرا بغل کنی ؟ دوست دارم کلمه ای ک من بلد نبودم و بقیه بلد بودن ولی الان یاد گرفتم فقط برگرد. من قول میدم ک باخودم هم قطع رابطه کنم فقط برگرد. کاش بودی می دیدی که ،. چگونه بی اختیار تنهایم می گذاشت. وبا کسی دیگر هم آغوش می شد. کاش بودی می دیدی که،. هر خنده ی او با غریبه ،. بغضم را بیشتر می فشارد. کاش بودی می دیدی که،چه لحظه ی غمگینی بود. وقتی که قلب جوانم راپیرو سالخورده کرد. کاش بودی دلداریم می دادی که. پس از غروب دریا،طلوعش را نیز ببینم. قصه من به سر رسید.

rmacf.blogfa.com

بادست چپ می نویسم ........ - 92!!!

http://www.rmacf.blogfa.com/post-166.aspx

بادست چپ می نویسم . خدایا خودت به ما کمک کن! چه قدر اینجا سوت و کور شده.از طرفی وقت نمیشهد بیایم از طرفیم دلمون نمیومد حذفش کنیم! کلی خاطره توشه که با خوندنش به همون دوران برمیگردیم! الان که دیگه آخرای ساله.سال 92.یه سال استثتایی بود.نه فقط برای من برای بیشتر هم سن و سالام.سالی بود که اولش با تست و ساعت درسی زیاد و آرزوی پزشکی شروع شد.همون اوایلشم امتحانیو دادیم که سرنوشتمونو تعیین میکرد! حالا بعد نتایج سر دوراهی مونده بودم که آزاد برویم یا سراسری! تهران بمانیم یا شهرستان! همه چی حساب شده تر شد واسم!

rmacf.blogfa.com

بادست چپ می نویسم ........ - ...

http://www.rmacf.blogfa.com/post-155.aspx

بادست چپ می نویسم . خدایا خودت به ما کمک کن! تنها چیزی که میتونم بگم اینه که دلم واسه همه چی تنگ میشه. معلوم نیست چی درانتظارمه! سخت تر از اون چیزیه که فکرشو میکردم. تاريخ سه شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۲ساعت 12:10 نويسنده fatemeh&Sara. Ma 2ta dooste chap dastim mese hameye doostaye donya! خاطرات شیرین من و دوستام. دلنوشته هارا دوست دارم. چرک نویس های یک غریبه. دستیابی به آرامش ، اعتماد به نفس ، تندرستی ، ثروت و موفقیت. Xبآیگآنﮯ ذ هל مל X웃. 🎓 وبلاگ دختر خوب 🎓.

ghoroobeaftab.persianblog.ir

زن باهوش - غروب آفتاب

http://ghoroobeaftab.persianblog.ir/post/42

مردی تمام عمر خود رو صرف پول درآوردن و پس انداز کردن نموده و فقط مقداری بسیار اندکی از در آمدش را صرف معاش خود می کرد و در واقع همسر خود را نیز در این مکنت و بدبختی با خود شریک نموده بود. در روز تشییع و درست وقتی که تمامی مقدمات فراهم شده بود و مامورین گورستان می خواستند میخ های تابوت را بکوبند، زن فریادی کشید و گفت: «صبر کنید یک سفارش او مانده که باید به اجرا بگذارم». سپس کیسه سیاهی را از کیفش بیرون آورده و آن را داخل صندوق کوچک درون تابوت قرار داد. این چه کاری بود که کردی؟ عشق شیر به آهو.

ghoroobeaftab.persianblog.ir

کیسه شن - غروب آفتاب

http://ghoroobeaftab.persianblog.ir/post/46

مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی میپرسد : « در کیسه ها چه داری؟ Raquo;. او میگوید «شن». مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعا جز شن چیز دیگری نمییابد. بنابراین به او اجازه عبور میدهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا…. این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود. قاچاقچی میگوید : دوچرخه!

ghoroobeaftab.persianblog.ir

ghoroobeaftab - غروب آفتاب

http://ghoroobeaftab.persianblog.ir/pages/1

یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود:. شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد. راننده ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فورا پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود، ولی دید…. که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز شده است. با تعجب گفت: مگر شما ننوشته اید که پول غذا را از نوه من خواهید گرفت؟ ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست. منبع www.funiweb.ir. کاترینا گفت آر...

ghoroobeaftab.persianblog.ir

کفن دزد - غروب آفتاب

http://ghoroobeaftab.persianblog.ir/post/50

آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد پدر رفت گفت ای پدر امرت چیست؟ پدر گفت ،پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی به دنبالم بود اکنون که در بستر مرگم و فرشتهءمرگ را نزدیک حس میکنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی میکند.از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند. . پسر گفت ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم. پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.