last-death.blogfa.com
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک - 33. خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (15)
http://last-death.blogfa.com/post-37.aspx
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک. 33 خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (15). این است سیمای جهانی که از ما زیست می کند. گفته ام، که در ژرفنای جهان، هیچ نیست، جهان همان رخی است که به ما نمایانده می شود. بخوان وقتی به تو می خندد، بخند وقتی تو را می خواند. گزاره: پیکره را پیش از آن که رخی از او بر ما شود باید از ریخت انداخت،. به گون همان گاه که رخ او را از ریخت انداختیم تا نوین پیکره ای را بسازیم نیش زدن بر و زهر انداختن در رخ تا از ریخت برافتد: اندیشه. از آن ما"، "از آن او" نخواهد شد. زنده باد قدرت نومیدی!
last-death.blogfa.com
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک - 45. ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک (2)
http://last-death.blogfa.com/post-49.aspx
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک. 45 ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک (2). اينک نشستن بايست و نگريستن غروب خورشيد را گريستن. اين را ستايش-کار تاريکي مي گويد. آتش سرديک سرزمين هاي فراموشته را به نجوا دم زدن. صحنه ي در هم نظم جهان نا-جهيک را به پاي کوفتن سايه هاي آشفته در آشوفتن. اي ديو هاي خسته! گور ها را فرا شکافتن بايد. اي پاستاران تيريک-جان روشنايي! اي سپاس گاران ترا-ويد تاريکي! اينک شما را است فرخواندن سپاه تيغ را. و اينک شما را است پرهيختن ريخت را. اي آهن هاي لخت باز-هم-باليده ي طور تيز! بپوکان ر...
last-death.blogfa.com
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک - ۴۰. خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (۲۲)
http://last-death.blogfa.com/post-44.aspx
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک. ۴۰ خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (۲۲). از هم می پاشد پاربن های هستی ام، به گاه در آمیخته گی تنهایی و دل آشوبیده گی. بی پناه در برابر مرگ زنده گی را می جویم آگاه از این که طمعی مدام، شیره ی جان ام را می مکد. این است سرشت کنونی زیستن ام: زنده گی به سوی مرگ می خواندم و مرگ به سوی رنج بیهوده گی پس ام می زند. تو چنان انگشت میانه ات را به میز می کوبی. قهوه مان کمی تلخ است. نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۳/۰۷ساعت 2:0 توسط Last Death. زنده باد قدرت نومیدی! برقرار باد قدرت تخیل! 42 خاطرات یک...
last-death.blogfa.com
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک - 44. ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک (1)
http://last-death.blogfa.com/post-48.aspx
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک. 44 ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک (1). چه کسی است که نداند چشم-داشت ویرانی است؟ که ویرانی، معنا را به دوش می کشد؟ که سرخوشانه، شکاری را که از زیست گاه جان بر آورده است به قربان گاه عدم فرو می برد؟ لرزانه گی تار برای موسیقی به فرمایش رقص که فروریختن هر چه ساختمان و هر چه سازمان را هزینه می کند. امحای رقصان جان که ساز کوک می کند: یک هماهنگی (هارمونی) پیچیده برای ساده گی مرگ: ابدیت رقص مرگ: ابدیت موسیقی رقص. اند و چه بهتر اگر نشانه را با گ م. گم شده گی زیر-ایستا.
last-death.blogfa.com
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک - 41. خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (۲3)
http://last-death.blogfa.com/post-45.aspx
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک. 41 خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (۲3). XXIII توهم و تنهایی. و ما انسان ها که حالت ویژه ی هستی تنها در چنین گونه ای یافته می شود بر دوش کشنده گان این توهم ها هستیم در حالی که آن ها خود را بر تن های حساس مان می سایند تا دگرگونه ریختی بیابند. اما از گونه ی دیوانه ی حیات، امکانی می رویید که بار را متقاعد می کرد که می تواند او را تا تقدیر اش، تا آخر الزمان بر دوش کشد: میل چرا که اگر چه برای نیاز پاسخی قانع کننده. و اما توهم ها سوار بر این رانه ها، می رانند. رانه می خواهد ...
last-death.blogfa.com
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک - 47. ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک (4)
http://last-death.blogfa.com/post-51.aspx
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک. 47 ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک (4). بس است زدودن آرامش! و يابش ما به نيروي کدامين دريافت به در مي شد؟ و گر چنان نيست و يابش ما چنين ياوه در مي شود و بنيادمان از وانموده گي و چنگ اندازي به آرام گاه هاي مان بن برداشته است، پس پاي جان خويش را از چنين پيي بر مي داريم و بر نيرنگ چنين پيرنگي پشت مي کنيم. و چنين مي گزاريم که ما را زايا و ميرا از خود نشماريد چرا که شمايان نيز در شمار ياران ما نخواهيد بود. نوشته شده در ۱۳۹۱/۱۱/۰۸ساعت 16:20 توسط Last Death. 39 خاطرات یک خ...
last-death.blogfa.com
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک - 37. خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (19)
http://last-death.blogfa.com/post-41.aspx
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک. 37 خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (19). اگر این درد مرا نکشد. ناله های اش دیگر آزار دهنده شده اند." هر دردی با خود احساسی از خفقان را می آورد و حالا در این دوران، بزرگ ترین شان به سراغ آمده است: درد یک احتضار، درد یک جان سپردن سخت. شاید به این گونه بتوان بر این درد چیره گی یافت که همچون مولانا این احتضار را نشانه ی پایان بارداری جهان کهنه و زایش جهانی جاویدان دانست:. هر سوی شمع و مشعله، هر سوی بانگ و مشغله. کامشب جهان حامله زاید جهان جاودان. همه چیز بی معنا شده است، هیچ چ...
last-death.blogfa.com
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک
http://last-death.blogfa.com/90091.aspx
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک. 43 پایان خاطرات، آغاز ویران زایی، پیش نوشتار (0). Z پایان خاطرات، آغاز ویران زایی، پیش نوشتار. ای حرام-زاده گان حرام-زاده-زاده! ای برپا کننده گان آن چه غایب است ای برپا کننده گان میثوس! ای گرداننده گان پارسای رستاخیز! هستی خموش و خسته ی مرا به لرزه در آورید، بر تار و پود هستی ام زخمه زنید. تن ام را بخراشانید! رمز های ام را بخروشانید! من نیز از شمایان است، واژه ای که از خود، در خود و به سوی خود می گریزد: غایب مدام. و حال آیا یاری دهنده ای هست که مرا یاری دهد؟ پی-آمد این...
last-death.blogfa.com
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک - 42. خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (۲4)
http://last-death.blogfa.com/post-46.aspx
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک. 42 خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (۲4). XXV مرگ و بی-هوده-گی. دیگر از چه به هراس در آید آن کس که بر هراس بزرگ فائق آمده است؟ آن کس که می داند و می داند که گونه اش گونه ای از توانستن است. او که توانسته یا دانسته است در یابد. دو سویه ی توانستن را و در-یافته در این سویه ای است که آن اش بایستن این است. در- یافته. اش توانستن همان بایستن است. در-یافته است که در یافتن است. پس "در یافتن به سوی آنی." سامان-مند است و بی سامان "در یافتن به سوی". البته سامان-مند در بند. مست تر و لا-ا...
last-death.blogfa.com
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک - 34. خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (16)
http://last-death.blogfa.com/post-38.aspx
ویران-زایی های خداوند اروتاناتوتیک. 34 خاطرات یک خداوند اسکیزوفرنی (16). XVI شبکه ی واقعیت. فرا استاده ام بر فراز قله ی فساد و غرور، عریان و عاری، و جاری می شوم در لا به لای سنگ. من های تن های بی شمار. بی صدا در گستره ی کران. می خزم و در پس تن شان، نبردی آرام، بین. و شیزوفرنی در می گیرد. پیرامون اش حلقه می زنم، دور اش می پیچم و بی. شمار بر پیکره اش نیش می زنم. این چنین با او در می آویزم و کرانه های چندین هزاره اش را از هم وا می پاشانم و در پی انهدام آنه. با لحظه ای که دیگر به پای روایتی قربانی نمی گردد.
SOCIAL ENGAGEMENT