saeed-mohseni.blogfa.com
وبلاگ شخصی سعید محسنی
http://saeed-mohseni.blogfa.com/9401.aspx
وبلاگ شخصی سعید محسنی. تئاتر ، ادبیات ، روزنوشت. مرا از دریا می ترسانی؟ از تاریک شب های عمیق؟ که کم می آورمش. برای دوستت دارم گفتن؟ سال ها قبل تر از پارسال. کولی فالگیر مرده ای. از روی خط نوشته های کف دستم خواند:. نهنگی که یونس را خورد. یکشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۴ساعت 10:7 نویسنده سعید محسنی. درست ساعت پنج بعد از ظهر. چشمم به جمال دنيا روشن. زادگاهم بر حاشيه ي زنده رود. و از همين روست كه نامش. شهر زاينده رود است. تا سال هفتاد وچهار همه چيزم. مثل ديگران بود اما در اين سال. دو اتفاق بزرگ مسير زندگي.
saeed-mohseni.blogfa.com
وبلاگ شخصی سعید محسنی
http://saeed-mohseni.blogfa.com/9404.aspx
وبلاگ شخصی سعید محسنی. تئاتر ، ادبیات ، روزنوشت. باید راه بیفتم تو کوچه پس کوچه ها. از بین خاطرات قابل بازیافت مردم. یا ازروی سنگ های قبری که چند سالی میشه مرده ان. و اسم صاحباشون پاک شده. یا از زیر پنجره هایی که یادشون رفته. داره از لبه اش صدا بیرون می ریزه. از نصفه شب که رو سرم. ماه، تاریکی می سابه. اسم یه زن میشه و چادرسیاهشو بر میداره. آخه دلم می خواد. زد و یه شعری چیزی. میون زردی پرای یه قنارین. که میشه روشون یادگاری نوشت. که آدمو یاد مشقای غروب سیزده به در می اندازه. حال من بی تو. مادر با پسر سربازش.
saeed-mohseni.blogfa.com
وبلاگ شخصی سعید محسنی - کلمه بازار
http://saeed-mohseni.blogfa.com/post-139.aspx
وبلاگ شخصی سعید محسنی. تئاتر ، ادبیات ، روزنوشت. شاید در امتداد این گذر. تمام کلمات قدیمیم را فروختم. اولین مسافری که از سرزمین الفبای نو. گذرش به این جا می افتد. مشتی حرف بی ربط تازه برایم بیاورد. تمام کلمات تازه ای را که داشتم. نمی دانم فردا صبح. با چه واژه ای صدایت بزنم. همان"دوستت دارم "همیشه باشد؟ چهارشنبه دهم تیر ۱۳۹۴ساعت 21:29 نویسنده سعید محسنی. درست ساعت پنج بعد از ظهر. چشمم به جمال دنيا روشن. زادگاهم بر حاشيه ي زنده رود. و از همين روست كه نامش. شهر زاينده رود است. تا سال هفتاد وچهار همه چيزم.
saeed-mohseni.blogfa.com
وبلاگ شخصی سعید محسنی
http://saeed-mohseni.blogfa.com/9210.aspx
وبلاگ شخصی سعید محسنی. تئاتر ، ادبیات ، روزنوشت. امروز یک کارگاه رخت دوزی در خیابان جمهوری تهران،آتش گرفت. دو تا خانم از ترس آتش به پنجره ی طبقه ی پنجم این ساختمان پناه آوردند. و نتوانستند وزنشان را تاب بیاورند و افتادند و مردند. تا این جا زندگی این دو زن به من ربطی نداشت.این که وضعیت اقتصادیشان چطور بوده؟ اهل کدام دین و مسلک بوده اند؟ این که در زندگی خصوصیشان چه می گذشته؟ این که چطور فکر می کردند؟ این که به چه چیزهایی باور داشتند یا نداشتند؟ و پوشیده باشم خوب بوده یانه؟ لغت موران-شیخ شهاب الدین سهروردی.
saeed-mohseni.blogfa.com
وبلاگ شخصی سعید محسنی
http://saeed-mohseni.blogfa.com/9208.aspx
وبلاگ شخصی سعید محسنی. تئاتر ، ادبیات ، روزنوشت. نه این که آدمی دیر باور هیچ چیز را باور نکند. این است که همه. چیزی را باور نمی کند. یا چیزها را یکی یکی باور می کند.چیز دوم را وقتی باور می کند. که به نحوی نتیجه ی باور اولی باشد. روش مند،و رویگردان از افق های گسترده. اگر دو چیز با هم جور در نمی آید ولی تو. هر دو را باور داری و فکر می کنی. جایی پنهان از دیدحتمن چیز سومی. که این دو را به هم پیوند می دهد،این خوش باوری. شنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۲ساعت 13:32 نویسنده سعید محسنی. درست ساعت پنج بعد از ظهر. قلب این...
saeed-mohseni.blogfa.com
وبلاگ شخصی سعید محسنی - سال...
http://saeed-mohseni.blogfa.com/post-137.aspx
وبلاگ شخصی سعید محسنی. تئاتر ، ادبیات ، روزنوشت. سه شنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۳ساعت 17:19 نویسنده سعید محسنی. درست ساعت پنج بعد از ظهر. چشمم به جمال دنيا روشن. زادگاهم بر حاشيه ي زنده رود. و از همين روست كه نامش. شهر زاينده رود است. تا سال هفتاد وچهار همه چيزم. مثل ديگران بود اما در اين سال. دو اتفاق بزرگ مسير زندگي. و دوم افتخار آشنايي. اين بود كه تمام توانم صرف. و كوشيدم تا آن ها را به. مرا تا پايتخت هم كشاند و. چون در دوران تربيت معلم. خوب تربيت نشده بودم. در آوردم تا كارشناس ارشد. به جز داستان بلند.
saeed-mohseni.blogfa.com
وبلاگ شخصی سعید محسنی - کارگر ادبیات...
http://saeed-mohseni.blogfa.com/post-141.aspx
وبلاگ شخصی سعید محسنی. تئاتر ، ادبیات ، روزنوشت. باید راه بیفتم تو کوچه پس کوچه ها. از بین خاطرات قابل بازیافت مردم. یا ازروی سنگ های قبری که چند سالی میشه مرده ان. و اسم صاحباشون پاک شده. یا از زیر پنجره هایی که یادشون رفته. داره از لبه اش صدا بیرون می ریزه. از نصفه شب که رو سرم. ماه، تاریکی می سابه. اسم یه زن میشه و چادرسیاهشو بر میداره. آخه دلم می خواد. زد و یه شعری چیزی. میون زردی پرای یه قنارین. که میشه روشون یادگاری نوشت. که آدمو یاد مشقای غروب سیزده به در می اندازه. درست ساعت پنج بعد از ظهر. هم چن...
saeed-mohseni.blogfa.com
وبلاگ شخصی سعید محسنی
http://saeed-mohseni.blogfa.com/9310.aspx
وبلاگ شخصی سعید محسنی. تئاتر ، ادبیات ، روزنوشت. شنبه بیستم دی ۱۳۹۳ساعت 14:38 نویسنده سعید محسنی. یکشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۳ساعت 7:51 نویسنده سعید محسنی. درست ساعت پنج بعد از ظهر. چشمم به جمال دنيا روشن. زادگاهم بر حاشيه ي زنده رود. و از همين روست كه نامش. شهر زاينده رود است. تا سال هفتاد وچهار همه چيزم. مثل ديگران بود اما در اين سال. دو اتفاق بزرگ مسير زندگي. و دوم افتخار آشنايي. اين بود كه تمام توانم صرف. و كوشيدم تا آن ها را به. مرا تا پايتخت هم كشاند و. چون در دوران تربيت معلم. خوب تربيت نشده بودم.
saeed-mohseni.blogfa.com
وبلاگ شخصی سعید محسنی - جوری که انگار...
http://saeed-mohseni.blogfa.com/post-136.aspx
وبلاگ شخصی سعید محسنی. تئاتر ، ادبیات ، روزنوشت. جمعه هشتم اسفند ۱۳۹۳ساعت 14:43 نویسنده سعید محسنی. درست ساعت پنج بعد از ظهر. چشمم به جمال دنيا روشن. زادگاهم بر حاشيه ي زنده رود. و از همين روست كه نامش. شهر زاينده رود است. تا سال هفتاد وچهار همه چيزم. مثل ديگران بود اما در اين سال. دو اتفاق بزرگ مسير زندگي. و دوم افتخار آشنايي. اين بود كه تمام توانم صرف. و كوشيدم تا آن ها را به. مرا تا پايتخت هم كشاند و. چون در دوران تربيت معلم. خوب تربيت نشده بودم. در آوردم تا كارشناس ارشد. به جز داستان بلند.