javankham.wordpress.com

lightweight.blogfa.com

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش - 105

http://www.lightweight.blogfa.com/post-111.aspx

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش. الان قدر روزهای با تو بودن رو بیشتر می دونم.دیگه حتی به خودم اجازه نمی دم یک روز پیش تو بی حوصله باشم.می خوام همین الان رو دیوار بنویسمش که همیشه یادم بمونه! وای که چقدر دلم تنگته.چقدر اون حرفت تو دلم نشست.:روزهای سختمون که تموم می شن و لحظه های خوبمون دارن می شن. راستی من قبول نشدم! اولین بار تو زندگیم با هیجان اینو می گم.آخه هر جور فکر می کنم می بینم درس و کار و .(! با همدیگه کار من نیست اما کار تو هست! قالب های پارس اسكین. مترجمان جوان ورودی 89 دانشگاه شهرکرد.

lightweight.blogfa.com

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش -

http://www.lightweight.blogfa.com/post-108.aspx

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش. به جز یک پدر بد اخلاق،. یک راننده اتوبوس بی حوصله،. یا یک آدم ناامید که با همه دعوا دارد،. و یا آدم گنده ای که بیهوده باد توی دماغ می اندازد،. خب مثل اینکه دیگر آدمی نمانده. پس بهتر است فعلا بزرگ نشوم،. تا ببینم بعد چه می شود! نوشته شده در دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 20:47 توسط یه ماندانا. از یه فضای مجازی دیگه اینجا پناهنده شدم.نه از دست غریبه ها بلکه از دست آشناها. قالب های پارس اسكین. مترجمان جوان ورودی 89 دانشگاه شهرکرد. صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم.

lightweight.blogfa.com

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش - 109

http://www.lightweight.blogfa.com/post-115.aspx

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش. دلم این چیزا رو می خواد:. راه انداختن شرکت شخصی. افزایش آدمهای باسواد تو محل کارم. بذارین راحت باشم.بهم فشار نیارین.حالمو نگیرین.من کار اونقدر واسم اهمیت نداره که "خودم" دارم.پس ولم کنین.می خوام زندگی کنم و کار کنارش باشه نه بر عکس.موفقیت رو به ازای از دست دادن زندگی کردن نمی خوام.باور کن نمی خوام.بذار زندگی کنم.بذار شاد باشم.بذار لحظاتی که دوست ندارم کار نکنم. نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۱ساعت 22:11 توسط یه ماندانا. قالب های پارس اسكین.

lightweight.blogfa.com

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش - 104

http://www.lightweight.blogfa.com/post-110.aspx

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش. آخر ماه بعد امتحان دارم و خیلی تو زندگی کاریم تاثیر می ذازه . در حالیکه وقتی از سر کار میام اونقدر خسته ام که به هیچ کاریم نمی رسم.اونقدر کار نکرده دارم که مثل الان حجم اون کارها اونقدر به مغزم فشار میاره که کلا همه رو می ذارم کنار.به موندن تو خونه تو پنجشنبه ها عادت ندارم.همیشه وقتی خونه می مونم بد گذشته بهم. خسته ام.خیلی خسته. نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 20:3 توسط یه ماندانا. قالب های پارس اسكین. مترجمان جوان ورودی 89 دانشگاه شهرکرد.

lightweight.blogfa.com

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش - 99

http://www.lightweight.blogfa.com/post-105.aspx

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش. به هر حال خیلی دارم از اون چیزایی که می خواستم فاصله می گیرم.دلم می خواد باز یه ریسک کنم.برگردم و برم.یه ماه دیگه دنبال یه کار با آرزوهای بزرگتر بگردم.یه ماه شهریور مال خودم خواهد بود. نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۱ساعت 21:23 توسط یه ماندانا. از یه فضای مجازی دیگه اینجا پناهنده شدم.نه از دست غریبه ها بلکه از دست آشناها. قالب های پارس اسكین. مترجمان جوان ورودی 89 دانشگاه شهرکرد. صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم. ذهنیات، تفکرات و باورهای یک کارگر.

lightweight.blogfa.com

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش - 101

http://www.lightweight.blogfa.com/post-107.aspx

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش. وقتی خیلی خوشحالم یا خیلی ناراحت و نمی تونم اونو ابراز کنم میام سراغ اینجا.حالا حدس بزن الان کدومشم. نوشته شده در جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 22:3 توسط یه ماندانا. از یه فضای مجازی دیگه اینجا پناهنده شدم.نه از دست غریبه ها بلکه از دست آشناها. قالب های پارس اسكین. مترجمان جوان ورودی 89 دانشگاه شهرکرد. صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم. ذهنیات، تفکرات و باورهای یک کارگر.

lightweight.blogfa.com

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش - 98

http://www.lightweight.blogfa.com/post-104.aspx

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش. گاهی اوقات بعضی حرفها بدجور تو لم قلمبه می شن که به زبونن بیارمشون دعوامون می شه اگه هم نزنمش مثل بی جنبه ها اونقدر ناجور بروزش می دم که بیشتر از بیرون شبیه یه آدم نا متعادلی میشم که یه لحظظه شاده و یه لحظه بیخود عصبانی می شه.که نتیجتا باز هم دعوا می شه.بعضی حرفها رو نه تنها باید زد نباید حتی بهش فکر کرد. نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ساعت 1:30 توسط یه ماندانا. از یه فضای مجازی دیگه اینجا پناهنده شدم.نه از دست غریبه ها بلکه از دست آشناها. قالب های پارس اسكین.

lightweight.blogfa.com

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش - 114-

http://www.lightweight.blogfa.com/post-120.aspx

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش. یک زن زیبا "چشم" را خشنود می کند،. و یک زن خوب "دل" را. اولی یک "جواهر" است،. و دومی یک "گنج . پن: نمی دونم از کیه.اما خوش به حال اونی که هر دوشو داره! نوشته شده در شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۱ساعت 19:33 توسط یه ماندانا. از یه فضای مجازی دیگه اینجا پناهنده شدم.نه از دست غریبه ها بلکه از دست آشناها. قالب های پارس اسكین. مترجمان جوان ورودی 89 دانشگاه شهرکرد. صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم. ذهنیات، تفکرات و باورهای یک کارگر.

lightweight.blogfa.com

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش - 106

http://www.lightweight.blogfa.com/post-112.aspx

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش. دلم نمی خواد بی تابی کنم.اما همه فکر و ذکرم شده تو.بیا دیگه.نمی دنم چی کار کنم تا فقط چند لحظه ببینمت.فقط چند لحظه کوتاه.باور کن قانعم.ااااااه.من چمه. نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 19:9 توسط یه ماندانا. از یه فضای مجازی دیگه اینجا پناهنده شدم.نه از دست غریبه ها بلکه از دست آشناها. قالب های پارس اسكین. مترجمان جوان ورودی 89 دانشگاه شهرکرد. صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم. ذهنیات، تفکرات و باورهای یک کارگر.

lightweight.blogfa.com

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش - Happiness

http://www.lightweight.blogfa.com/post-121.aspx

یادداشت های یه ماندانا از تو شکم مامانش. خیلی خوبه.واقعا خوبه.آرومم.واسه موندگاری این آرامشم تلاش خواهم کرد.من باید خوب باشم تا خوبی برام پیش بیاد. نوشته شده در چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۱ساعت 20:20 توسط یه ماندانا. از یه فضای مجازی دیگه اینجا پناهنده شدم.نه از دست غریبه ها بلکه از دست آشناها. قالب های پارس اسكین. مترجمان جوان ورودی 89 دانشگاه شهرکرد. صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم. ذهنیات، تفکرات و باورهای یک کارگر.