JOOOJEORDAKEZESHTTTT.PERSIANBLOG.IR

koooocho.persianblog.ir

هميشه نبايد موافق همه چيز بود

http://koooocho.persianblog.ir/1389/7

هميشه نبايد موافق همه چيز بود. دست نوشته های یارانم. من با تو یعنی من و به معنی ما بودن. یک سلام و شاید لحظه های بی کلام. همه چیز از کارت دعوتی شروع شد و من تو را در شبی از شب های خدا دیدم. همه چیز حکم نامه های نانوشته را داشت و جز زیبایی تو لحظه را از اندیشه بدور نبوده بودم. همه چیز مساعد است برای یک ارتباط قوی و محکم! تو به بازوان من دست افکن و در کنارم باش و من تو را سرپناه خواهم بود و تو به من تکیه کن و من لمیدگاهت. دلم برای اندک عاشقانه های پر حوس تنگ بود تا تو آمدی! حوس تا رفتن به پل های ابدیت.

koooocho.persianblog.ir

هميشه نبايد موافق همه چيز بود

http://koooocho.persianblog.ir/1390/3

هميشه نبايد موافق همه چيز بود. دست نوشته های یارانم. طلاق به خاطر قرمه سبزی (تقدیم به مونای عزیزم،دلشکسته لحظه ها و درانتظار سرنوشت). همه چیز را از باران چند سال پیش می دانم می دانم که اگر نمی آمد همه چیز تغییر می کرد! چطری برای کسی باز نمیشد و کسی لبخندی از روی تشکر به کسی نمی زد و حال و هوای الان نیز اینگونه نبود. سمت چپ داد و بیداد زنی را میشنویم و کهریه اش را حلال و جانش را آزاد و چقدر وقیهانه فریاد میزند و راه میرود و لباسی عریانی به تن. براستی طلاق چیست و چگونه می نویسندش؟ طلاق یا طلاغ یا تلاق یا؟

koooocho.persianblog.ir

هميشه نبايد موافق همه چيز بود

http://koooocho.persianblog.ir/1389/6

هميشه نبايد موافق همه چيز بود. دست نوشته های یارانم. دهکده ای خالی از سکنه . تهی است تهی. یارب این چه شهریست که صد یوسف جان به کلافی بفروشیم و خریداری نیست. دستهایم در جیبهایم هست امروز با دهان روزه می خواهم فقط قدمهایم را بشمارم. و افسوس که پاهایم دیگر توان قدم چهارم را ندارد و این به معنی کهولت سن است . پیرو فرطوت شدیم رفت. درراه به دهکده ای میرسم میخواهم اندکی استراحت را سرلوحه راهم کنم و بعد . این دهکده تا به امروز بوی خیانت نداده است. بوی نامردی و ناجون مردی. تا به امروز در آن دزدی نشده است.

koooocho.persianblog.ir

هميشه نبايد موافق همه چيز بود

http://koooocho.persianblog.ir/1391/5

هميشه نبايد موافق همه چيز بود. دست نوشته های یارانم. من تو را در آرامش محض دوستت دارم. کراوات نمی‌‌زنم. تا دیوانه وار بکشی و بوسه طلب کنی‌،. موهایم را هم مرتب نمی‌‌کنم. تا دست‌هایت را روی صورت‌ام بگذاری و یک راست به چشمانم نگاه کنی‌! لباس تمیز هم نمی‌‌پوشم. دوان دوان بیایی‌ و بر پشت‌ام بپری! یک بوسه تو، یک لبخند من. یه ترانه تو، یک پیوند من. نفس به نفس که شدیم،. بی هیچ فاصله ای،. رنگه بوسه‌ها ازمن،. بوسه باران لحظه‌های مان از تو. و این را خوب بدان که من تو را در آرامش محض دوستت دارم.

koooocho.persianblog.ir

هميشه نبايد موافق همه چيز بود

http://koooocho.persianblog.ir/1392/2

هميشه نبايد موافق همه چيز بود. دست نوشته های یارانم. و اما هنوز از حاجی خبری نیست. در واپسین لحظه های شب. در اوج آسمان هستیم. کوله هایمان را زمین می گذاریم و این جاست که باید کمی تنفس کنیم. آری اینجا بام تهران است. شمال شرقی ترین جایگاه تهران. پایتخت هرزگی های شبانه و آشوب های روزانه. آمده ام و در گوشه ای اتراق کرده ام. می خواهم تنها در خلوت خودم باشم. از عجایب ایرانخودرو در گوشه کناری به چشم می خورد ماشینی که سر و ته 206 قطعه ندارد اما آنرا 206 می نمامند. ایرانیست و آدم های درون آن ایرانی تر. قرار است ا...

koooocho.persianblog.ir

هميشه نبايد موافق همه چيز بود

http://koooocho.persianblog.ir/1390/6

هميشه نبايد موافق همه چيز بود. دست نوشته های یارانم. و من می مانم اگر باشی و میمیرم اگر. قصه از همان جایی که باید آغاز میشد شروع شد و به پایانش نزدیک و نزدیک و نزدیکتر. این بار تنها زیبایی این کتاب اینست که صفحه های ژایانیش را پاره کرده اند تا هرگز انتهایی نداشته باشد . مگر عشق و دوست داشتن پایان پذیر است؟ اما باید معنی کنم این حس را که عشق است یا دوست داشتن و اگر هردو پس چرا با هم نیستیم در همین لحظه. چرا چراغ همراه من که تنظیم شده اگر تو زنگ بزنی روشن شود فقط روشن نمی شود.

koooocho.persianblog.ir

هميشه نبايد موافق همه چيز بود

http://koooocho.persianblog.ir/1389/5

هميشه نبايد موافق همه چيز بود. دست نوشته های یارانم. عاشقانه هایم . و دگر بکارت بی بکارت. یادته دستامونو میدادیم بهم نه برای اینکه گم بشیم برای این بود که هم دیگرو لمس کنیم و بهمه ثابت کنیم عاشقیم. چشمام همیشه وقتی پیشم نیستی سوسو میزنه تا تورو ببینه. و همه دستانم یخ کرده است . حال خوشحالم که درکنارم هستی و پیشم. لبهایم در کنارت بکارتش را از دست داده است و دستهایم همه بدنت را لمس میکند نه آنکه کور باشم برای لمس بودنت. صدای گرامافون همه فضای اینجاراگرفته است و نی خواند. تنها با گلها هاهاهاها. همراه اول هی...

koooocho.persianblog.ir

هميشه نبايد موافق همه چيز بود

http://koooocho.persianblog.ir/1389/10

هميشه نبايد موافق همه چيز بود. دست نوشته های یارانم. چند داستان که از روزهایش زیاد میگذرد ولی هنوز . من دوست داشتنی هایم را دوست میدارم و می دانم همه دوستداشتنی هایم برای دوست داشتنی تر خواهد بود تا روزمرگی هایم. خاطراتم را بیاد می آورم روزهایم چه زیبا گذشت از رنگ ها و آدم های اطرافم تا همه لحظه های پر از خنده و شادی تا رفتن به انتهای کوچه های خلوت برای بوسیدن های مخفیانه یا حتی. یگانه همیشه به یادت هستم. برای ارتبطمان بسیار همه چیز سخت بود و فقط نامه هایم بدستش میرسید از سمت کسی خاص. همیشه آرزوی داشتن ی...

koooocho.persianblog.ir

هميشه نبايد موافق همه چيز بود

http://koooocho.persianblog.ir/1391/2

هميشه نبايد موافق همه چيز بود. دست نوشته های یارانم. هوای این روز های من گرم است. همه چیز از بوی نای و بد سطل زباله شروع شد . . . و بدون حتی یاد آوری تو. و آن شب تنها شبی بود که من بودم و خودم برای دلرحمی های خودم. و می دانم دلگیر نیز نبودم اما عاشق بودن را هم بدون معنی کردن گذراندم. . . و من دلم را برای آخرین بار به حرف های مادر بزرگ آماده کرده بودم اما دریغ که اینبار مادر بزرگی وجود نداشت و من بودم و یک دنیا دل تنگی های آن روز هایم. هوای این روز های من گرم است. پر از سر و صدا.