KARAAGAH.PERSIANBLOG.IR

mamalkhan.blogfa.com

نان سالهای جوانی - آخرش که چی؟

http://www.mamalkhan.blogfa.com/cat-1.aspx

یکشنبه بیست و نهم دی 1387. به نام هر که خواستی بخوان! اما برنگشتم برش دارم . کلید که نبود، پشت در بمانم! چه خبر از هر کسی؟ نوشته شده توسط Mamalkhan در 0:1 لینک ثابت. سه شنبه یکم فروردین 1385. ایستاده ای از آن بالا نگاهم می کنی. سنگینی نگاهت تمام تنم را می فشارد. ایستاده ای و حتی زحمت خم شدن را هم به خودت نمی دهی. دیگر حتی مثل اوایل برایم گل هم نمی آوری. من هنوز فکر می کنم تنها فاصله ی من و تو این قطعه سنگ ناچیز است. باورم را به جدال برخواسته ای. لحظه ای بیشتر درنگ می کنی و بعد رو می گردانی. همه با هم می ...

mamalkhan.blogfa.com

نان سالهای جوانی - Got No Name

http://www.mamalkhan.blogfa.com/post-90.aspx

سه شنبه یازدهم مهر ۱۳۹۱. بعضی حرفا برای نوشتن نیستند. انقدر برای نوشتن نیستند که حتی وقتی سعی می کنی بنویسی حروف روی کیبرد گم می شوند. دست هایت لال می شوند و وقتی کلمه ها را یک به یک می نویسی، می ک شی. بعضی حرفا را فقط باید گفت. نباید نوشت که هر قدر خواستی بخوانی. حرف هایی هستند که یک بار شنیدنشان هم کافی ست. حرف هایی که مثل سیگار می مانند، شاید تلخ، دودی، و خاموش می شوند. نوشته شده توسط Mamalkhan در 3:42 لینک ثابت. اگر آدم گذاشت اهلیش کنند بفهمی نفهمی خودش را به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشد!

mamalkhan.blogfa.com

نان سالهای جوانی - سلام می رسونم!

http://www.mamalkhan.blogfa.com/cat-5.aspx

دوشنبه دوم مرداد ۱۳۹۱. Another Day Is inviting You Over to Live! قدم برداشتن و به راه افتادن همه ی داستان نیست، باید بتوانی وقتی می رسی در بزنی. اگر هم می خواهی بروی در را پشت سرت چفت کنی. گفتم انگار هوا خاک گرفته، حالا گردگیری اش می کنم. همینجا، ساده و بدون اسباب های رنگارنگ راحت طلبی که از سر و کولمان بالا می روند. مثل پول هایی که یادت نیست و اتفاقی در جیبت پیدا می کنی، این همه وقت که در جیب بغلم جا مانده بودم، همه این همه وقت را بی خیال. نوشته شده توسط Mamalkhan در 1:0 لینک ثابت. اتفاقا رو به راهم.

halehmiri.blogfa.com

دریچه | نوشته‌های هاله میرمیری

http://www.halehmiri.blogfa.com/post-25.aspx

یادداشتهای هاله میرمیری دربارهی فرهنگ و جامعه. شنبه پانزدهم فروردین ۱۳۸۸. یک-هیچ به نفع فرهنگ. گاهی اوقات فکر می کنم که زندگی به صورت کل یک فراروایت است.فراروایتی که تکههایش را باید درازای سپری کردن هر روز از عمرت،در گوشهای-جایی،بیابی! آن وقت،وقتی برگهای این کتاب نمی دانم چند صفحهایی،یک جا جمع شد،می توانی بخوانیاش.منتها این خواندن دیگر از آن تو نیست! فرهنگ در زمین محافظهکاران:. افزاید به نفع ماتریالیسم فرهنگی:. لینک به این مطلب. نوشته های یک دانشجو جامعه شناسی. گفتارهايي درباره مطالعات فرهنگي.

halehmiri.blogfa.com

دریچه | نوشته‌های هاله میرمیری

http://www.halehmiri.blogfa.com/8802.aspx

یادداشتهای هاله میرمیری دربارهی فرهنگ و جامعه. سه شنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۸۸. پرسه زنی با اعمال شاقه! ۱- راستش خواندن نقاش زندگی مدرن اندکی افسردهام کرد.نگاه خوشبینانه بودلر به مدرنیزم و سخنان گزافهاش درباره زیبا بودن زندگی شهری قدری عذابم داد. دائم می پرسیدم: بودلر عزیز! نگریستن به پای چلاغ، کودک نصفه در حال کار، زنی که خود را حراج میکند، کارگری که میان چرخدندههای خط تولید له میشود، قاتلی که هر آن میتواند همسفر سفرهای درون شهریت باشد و همه ساعتهایی که توسط چشمان قدرت نظاره میشوی، کجایش قشنگ است؟

halehmiri.blogfa.com

دریچه | نوشته‌های هاله میرمیری

http://www.halehmiri.blogfa.com/8812.aspx

یادداشتهای هاله میرمیری دربارهی فرهنگ و جامعه. چهارشنبه نوزدهم اسفند ۱۳۸۸. لابد از این رو که تمام وقتشان به مطالعه گذشت. آخ که چه کشور علمی هستیم ما. اصلن چگونه میتوان از بستر وضع موجود به کل کند؟ باید در همین منجلاب دست وپای زد.اما واقعا باید در این منجلاب دست و پای زد؟ کاش آدورنو زنده بود.کاش زنده بود و از او میپرسیدم که سوژه شدن چه بهایی دارد؟ سوژه شدن چه شکلی است آدورنو جان؟ لینک به این مطلب. نوشته های یک دانشجو جامعه شناسی. گفتارهايي درباره مطالعات فرهنگي. مرکز تحقیقات و مطالعات رسانه ای.

halehmiri.blogfa.com

دریچه | نوشته‌های هاله میرمیری

http://www.halehmiri.blogfa.com/8712.aspx

یادداشتهای هاله میرمیری دربارهی فرهنگ و جامعه. جمعه سی ام اسفند ۱۳۸۷. داستان مثل سالیان گذشته، از آنجایی شروع شد که باید از سر بی حوصلگی و همنوا شدن با جمعیت بی هوده شاد، ساعاتی را بیرون از خانه می گذراندیم.ناسلامتی شب چهارشنبه سوری بود و ما هم جوان و جاهل.هه! سه گله آتش. که مثل جهنم هر لحظه گداخته تر می شد.گله های آتش،صدای سوت و جیغ و همهمه ای که جمعیت خلوت من و دوستانم را به پنجاه-شصت نفر رسانده بود. چه زردی ای به آتش می دادیم و چه سرخی از ان می ستاندیم! پس آن مقاومتی که در سنت های مختلف علوم اجتماعی ا...

halehmiri.blogfa.com

دریچه | نوشته‌های هاله میرمیری

http://www.halehmiri.blogfa.com/post-29.aspx

یادداشتهای هاله میرمیری دربارهی فرهنگ و جامعه. دوشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۸۸. باید گل بانو باشی، بگو چشم! دختر کنار دستی من- آن عروس واقعی- میپرسد: شما عروسهایتان را گریم میکنید؟ مسوول پاسخ میدهد: بله. تازه میفهمم که میان آرایش و گریم تفاوت وجود دارد.میپرسم:فرق میان این دو چیست؟ 1- کاظمی،عباس، مطالعات فرهنگی،مصرف فرهنگی و زندگی روزمره در ایران. مصرف فرهنگی در میان زنان نوشته : نفیسه حمیدی و مهدی فرجی،انتشارات جهاد دانشگاهی در تهران،1387. 2- رید،ایولین، هنسن،جوزف و واتزر،ماری آلیس ، آرایش،مد و بهرهکشی از زنان،.

halehmiri.blogfa.com

دریچه | نوشته‌های هاله میرمیری

http://www.halehmiri.blogfa.com/post-24.aspx

یادداشتهای هاله میرمیری دربارهی فرهنگ و جامعه. جمعه سی ام اسفند ۱۳۸۷. داستان مثل سالیان گذشته، از آنجایی شروع شد که باید از سر بی حوصلگی و همنوا شدن با جمعیت بی هوده شاد، ساعاتی را بیرون از خانه می گذراندیم.ناسلامتی شب چهارشنبه سوری بود و ما هم جوان و جاهل.هه! سه گله آتش. که مثل جهنم هر لحظه گداخته تر می شد.گله های آتش،صدای سوت و جیغ و همهمه ای که جمعیت خلوت من و دوستانم را به پنجاه-شصت نفر رسانده بود. چه زردی ای به آتش می دادیم و چه سرخی از ان می ستاندیم! پس آن مقاومتی که در سنت های مختلف علوم اجتماعی ا...

halehmiri.blogfa.com

دریچه | نوشته‌های هاله میرمیری

http://www.halehmiri.blogfa.com/8904.aspx

یادداشتهای هاله میرمیری دربارهی فرهنگ و جامعه. پنجشنبه هفدهم تیر ۱۳۸۹. از دردی که می کشم. تنها کمی) زنده بودند،معنای زندگی داشت.صدای جرینگ جرینگ استخوان هایم ، وقتی از پشت میزهای چوبی کتابخانه ی دانشگاه تهران بلند می شدم، مرا به وجد می آورد. خستگی اش مرا ارضاء می کرد.می دانستم، اگر پنج ساعت است که اینحا نشسته ام، پنچ ساعت بیشتر به روند سوژگی خود یاری رساندم. می دانستم من. من دارم تمام می شوم. من دارم لابه لای کابوس خون، توپ و تفنگ و نشدن هایم آب می شوم. لینک به این مطلب. نوشته های یک دانشجو جامعه شناسی.