mardanebiedea57.parsiblog.com
سوغات - مردان بی ادعا
http://mardanebiedea57.parsiblog.com/Posts/29/سوغات
ما را ازکسانی قرار ده که درختان شوق تو در باغ های سینه شان، شاخه ها گسترده و آراسته شده است و آتش محب تت، دل هایشان را فراگرفته است . و چشمانشان با نگریستن به تو روشن شده است . [امام سج اد علیه السلام در مناجات العارفین ]. چهارشنبه 87 بهمن 23 , ساعت 10:16 صبح. ای شکوه و جلوی زیبای عشق ای که نام نیکتان مبنای عشق. خوش سفر کردید و خوش بود آن حضور ای که جان دادید در نی زار هور. گفتم: بله. گفت: بسیجی؟ نگاهی به چفیهی دور گردنم انداختم و پاسخ دادم: بله امرتان را بفرمایید. منبع: کتاب خاک و خاطره. شهید توکل حسنون...
mardanebiedea57.parsiblog.com
شهید جهانگیر پرندوش - مردان بی ادعا
http://mardanebiedea57.parsiblog.com/Posts/28/شهيد%20جهانگير%20پرندوش
سالمند از اینکه نزد جوان بنشیند و از او دانش آموزد، خجالت نکشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]. شنبه 87 بهمن 19 , ساعت 1:32 عصر. هرگاه احساس می کنی دنیای موجود دنیای خوبی نیست ، بهترین زمان برای خوب شدن است! این شهید بزرگوار شب های جمعه بعد از دعای کمیل به زیارت یکی از شهدا رفته و مدتی را در خلوت با آن شهید می نشست. همشیه آرزو می کرد که در کنار آن شهید به خاک سپرده شود. از قضا بدون اطلاع مسئولان خاک سپاری در کنار آن شهید بزرگوار به آرامش ابدی دست یافت. نقل از جانباز عزیز رحیم ساکی). نظرات دیگران [ نظر].
mardanebiedea57.parsiblog.com
شفاعت پدر - مردان بی ادعا
http://mardanebiedea57.parsiblog.com/Posts/30/شفاعت%20پدر
جمعه 87 اسفند 9 , ساعت 11:37 صبح. زهرا بیماری سختی داشت ، دکترها جوابش کردند رفتن به مشهد بیفایده بود ، او را در اتاق خوابانده و رویش را پوشاندم خیلی حالش بد بود. با خودم گفتم: اگر قرار است بمیرد در خانه خودمان بمیرد. آن روزها برق زیاد قطع میشد. چراغی برای بچهها روشن کردم و توی هال گذاشتم خودم هم به اتاق دیگری رفتم تا نماز بخوانم مدام صدایی به گوش میرسید ، بین نماز تمام حواسم به آن صدا بود. مجبور شدم نمازم را بشکنم. صدای گریه بچهها بلند شد. ترسیدم که شاید در تاریکی سماور رویشان برگشته باشد. به نام الله پ...
mardanebiedea57.parsiblog.com
سر نیزه ها فانوسقه ها بندید محکم بر کمر ... - مردان بی ادعا
http://mardanebiedea57.parsiblog.com/Posts/50/سر%20نيزه%20ها%20فانوسقه%20ها%20بنديد%20محکم%20بر%20کمر%20...
عز تی والاتر از دانش نیست . [امام علی علیه السلام]. سر نیزه ها فانوسقه ها بندید محکم بر کمر . دوشنبه 89 آبان 17 , ساعت 6:3 عصر. سوت ، خمپاره ،انفجار ، شهادت . تله ، مین ، انفجار ، شهادت . نشانه ، تیر ، اصابت ، شهادت . تنها سه حرف ، عین ، شین ، قاف و این حروف یعنی حیات ، یعنی تداوم راه انبیاء ، یعنی کل یوم عاشورا و یعنی کل ارض کربلا ، . سه حرف که سراسر معناست و چه حرف ها که نهفته است در این میان . آن گاه ما این گونه پاسخش را دادیم. گاه با خود فکر می کنم که شد بسیجی شدند؟ ما کجای قصه ایم؟ نجوای با حضرت مهد...
mardanebiedea57.parsiblog.com
لحظه ی شهادت - مردان بی ادعا
http://mardanebiedea57.parsiblog.com/Posts/33/لحظه%20ي%20شهادت
غایت دانش، عمل نیکوست . [امام علی علیه السلام]. شنبه 88 اردیبهشت 19 , ساعت 5:58 صبح. یکی از شبهای ماه مبارک رمضان قبل از اذان صبح خواب دیدم فرشاد به خانهی قدیمیمان در شوشتر آمد و با او روبوسی کردم و ذوقزده گفتم:. مادرجان همهی فامیل اینجا هستند، صبر کن یا الله بگویم آنها هم تو را ببینند. وقتی برگشتم او نبود. با نگرانی و حسرت چندبار دور خودم چرخیدم، ولی او نبود. لحظهای بعد یکدفعه جلویم ظاهر شد. پرسیدم: کجا رفتی؟ گفت: مادر دیدی چهطور در یک لحظه غیب شدم که مرا ندیدی؟ تقدیم به شهید عزیز : ولی الله جعفری.
mardanebiedea57.parsiblog.com
مدارک لازم - مردان بی ادعا
http://mardanebiedea57.parsiblog.com/Posts/48/مدارك%20لازم
روزگار تنها را بفرساید ، و آرزوها را تازه نماید ، و مرگ را نزدیک آرد ، و امیدها را دور و دراز دارد . کسى که بدان دست یافت رنج دید ، و آن که از دستش داد سختى کشید . [نهج البلاغه]. سه شنبه 88 بهمن 27 , ساعت 6:55 صبح. شهید احمد قاسم زاده. زمانی که به او التماس دعا میگفتیم یا تقاضای شفاعت میکردیم، بلافاصله میگفت: مسألهای نیست، دو قطعه عکس 4 3 و یک برگ فتوکپی شناسنامهی عکسدار بیاور، تا ببینم چه کار میتوانم بکنم! و در ادامه توضیح میداد که حتما گوشهایت در عکس مشخص باشد، عینک هم نزده باشی. نظرات دیگران [ نظر].
mardanebiedea57.parsiblog.com
نجوای با حضرت مهدی(عج) - مردان بی ادعا
http://mardanebiedea57.parsiblog.com/Posts/32/نجواي%20با%20حضرت%20مهدي(عج)
دانشمند از دانش سیر نمی شود، تا سرانجام به بهشت درآید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]. نجوای با حضرت مهدی(عج). جمعه 88 اردیبهشت 4 , ساعت 10:55 صبح. در منطقهی دربندیخان مجروح شدم. سه ماه و نیم نمیتوانستم راه بروم. شبی خیلی گریه کردم، دیگر خسته شده بودم. امام زمان (عج) را به مادرش قسم دادم. دلم برای جبهه پرمیزد. صبح زود همین که از خواب برخاستم، سراغ عصا رفتم و شروع کردم با اعتماد راه رفتن. پاهایم سالم بود و من از شوق تا دو روز اشک میریختم و گریه میکردم. تقدیم به شهید عزیز : حاج رحیم دلفان.
mardanebiedea57.parsiblog.com
شهید مسلم رضایی - مردان بی ادعا
http://mardanebiedea57.parsiblog.com/Posts/31/شهيد%20مسلم%20رضايي
آنکه دانش می جوید، خداوند روزیش رابه عهده می گیرد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]. جمعه 88 فروردین 7 , ساعت 9:40 صبح. اطلسیهای باغچهی کوچک ما، از وقتی خبر آمدنت را از نسیم گرفتند، در پوستشان نمیگنجیدند. پروانههای عاشق بر فراز باغچه رنگینکمانی هزاررنگ ساخته بودند و آفتابگردانهای مهربان از کلون پشت در، چشم برنمیداشتند. از وقتی شنیدم که میآیی، دلم را چراغانی کردم و حیاط بودنم را از پس پنج سال آب و جارو زدم. مادر، قناریهای غمگین را از بام نگاهش پرواز داد و پدر، کاکلیهای شاد را بر سرشانههای ما نشاند. پارسی...
mardanebiedea57.parsiblog.com
بیعانه - مردان بی ادعا
http://mardanebiedea57.parsiblog.com/Posts/51/بيعانه
آنکه دانش می جوید، خداوند روزیش رابه عهده می گیرد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]. یکشنبه 89 آبان 30 , ساعت 12:29 صبح. آرام از پله های کلینیک دست و پاسازی پایین می آمد ، به پای مصنوعی عادت نداشت ،داشت زمین می خورد ،می خواست با دست راستش میله ها را بگیرد ، یادش آمد که دستش را نیز در سنگر ، پیش پیش به بهشت فرستاده! نوشته شده توسط شهدای لرستان. نظرات دیگران [ نظر]. لیست کل یادداشت های این وبلاگ. سر نیزه ها فانوسقه ها بندید محکم بر کمر . نجوای با حضرت مهدی(عج). شهیدان:سید ولی الله خلفوند و ولی الله جعفری.