ghazal-zaman.persianblog.ir
غزل هفتاد و یک - بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
http://ghazal-zaman.persianblog.ir/post/72
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست. غزل هفتاد و یک. غزل هفتاد و یک. شکل هر چیز در کمال خوش است. عشق در لحظۀ وصال خوش است. یار در اوج و من به کنج قفس. دل بیچاره با خیال خوش است. در مرام پرنده و پرواز. پر زدن نیز با دوبال خوش است. فقط از باغ سبز سینۀ دوست. چیدن میوه های کال خوش است. میوۀ سینه اش نوالۀ ماست. خوردن لقمه حلال خوش است. دوش پرسیدمش به منظر خویش. گوش کن پاسخ سئوال خوش است. با اشارات ابروانش گفت. منظر هالۀ حلال خوش است. چشم خود باز کرد و غرقم کرد. غوص در چشمۀ زلال خوش است. نویسنده : محمد سلمانی.
ghazal-zaman.persianblog.ir
غزل هفتاد و نه - بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
http://ghazal-zaman.persianblog.ir/post/80
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست. غزل هفتاد و نه. غزل هفتاد و نه. کوهکن خاکی و سفر سنگی. راه شیری و چند فرسنگی. صحنه ای تلخ و صحنه ای شیرین. صفحه ای ساده صفحه ای رنگی. صفحه ای نقش دلبری زیبا. از همان نقش های ارژنگی. باز هم عصر جمعه ای دلگیر. باز هم لحظه های دلتنگی. روی کرسی کتابی از گنجه. من و نور ضعیف مردنگی. عشق درگیر جمعی از اضداد. آن یکی رومی این یکی زنگی. دو نفر عاشقند و یک معشوق. می نشینم ز خویش می پرسیم. عشق و اینقدر ناهماهنگی؟ نویسنده : محمد سلمانی. تگ ها : وبلاگ. پروفایل مدیر : محمد سلمانی.
ghazal-zaman.persianblog.ir
غزل هفتاد و سه - بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
http://ghazal-zaman.persianblog.ir/post/74
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست. غزل هفتاد و سه. غزل هفتاد و سه. حدیث حک شده بر خط جور جام این است. بنوش باده که انگیزه دوام این است. بنوش باده ولی آبرو فروش نباش. که در رسالۀ آقای من حرام این است. ز اوج آمده ام تا به خاک بنشینم. میان میکده بالاترین مقام این است. به آب میکده غسلم دهید بعد از مرگ. برای شستن یک مست احترام این است. درست فصل هرس بود یک تبر می گفت. حذر کنید سرانجام ازدحام این است. بریز ساقی مجلس پ رم ز کینه پ رم. که راه ساده از . انتقام این است. نویسنده : محمد سلمانی. تگ ها : وبلاگ.
ghazal-zaman.persianblog.ir
غزل هفتاد و پنج - بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
http://ghazal-zaman.persianblog.ir/post/76
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست. غزل هفتاد و پنج. غزل هفتاد و پنج. ما خاطرۀ آینه را تار نکردیم. با آینه مانند تو رفتار نکردیم. ما دست کسی ، پای کسی ، فکر کسی را. زندانی اندیشۀ بیمار نکردیم. یا مثل شما چهرۀ آیینۀ خود را. محکوم نهانخانه زنگار نکردیم. مانند شما چهره گران بال و پری را. در چنبرۀ جهل گرفتار نکردیم. جز آینه ما ناز کسی را نخریدیم. جز آینه را محرم اسرار نکردیم. عیبی اگر آینه ز ما گفت بجا گفت. ما مثل تو ایراد خود انکار نکردیم. نویسنده : محمد سلمانی. تگ ها : وبلاگ. پروفایل مدیر : محمد سلمانی.
ghazal-zaman.persianblog.ir
غزل هشتاد - بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
http://ghazal-zaman.persianblog.ir/post/81
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست. ببین در سطر سطر صفحۀ فالی که می بینم. تو هم پایان تلخی داری ای آغاز شیرینم. ببین در فال حافظ خواجه با اندوه می گوید :. که من هم انتهای راه را تاریک می بینم. تو حالا هرچه می خواهی بگو حتی خرافاتی. برای من که تآثیری ندارد ، هر چه ام اینم. چنمان دشوار می دانم شب کوچ نگاهت را. که از آغاز پایان ترا در حال تمرینم. تو آئینه ای در دست مردان توانگر باش. که من درویشی از دنیای کشکول و تبرزینم. در آن سو سود سرشار و در این سو حافظ و سعدی. تو سودای شیرینت ، من و یاران دیرینم.
ghazal-zaman.persianblog.ir
وبلاگ - بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
http://ghazal-zaman.persianblog.ir/tag/وبلاگ
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست. عشق پرواز بلندی است مرا پر بدهید. به من اندیشۀ از مرز فراتر بدهید. من به دنبال دل گمشده ای می گردم. یک پریدن به به من از بال کبوتر بدهید. تا درختان جوان راه من را سد نکنند. برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید. یادتان باشد اگر اگر کار به تقسیم کشید. باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید. آتش از سینۀآن سرو جوان بردارید. شعله اش را به درختان تناور بدهید. تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند. به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید. عشق اگر خواست ، نصیحت به شما گوش کنید. نویسنده : محمد سلمانی.
ghazal-zaman.persianblog.ir
غزل هفتاد و دو - بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
http://ghazal-zaman.persianblog.ir/post/73
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست. غزل هفتاد و دو. غزل هفتاد و دو. صدای پای تو در صحن سرسرا پیچید. دوباره در دل این بی صدا صدا پیچید. شکست شیشۀ تاریک را تولد صبح. طنین خنده خورشید در فضا پیچید. صدای دعوت چاووش شور و شوق حرم. دوباره در دل خاموش روستا پیچید. حضور گرم تو انگیزه شگفتن شد. نگاه سبز تو گل ریخت هر کجا پیچید. ز یمن آمدنت غنچه غنچه خاطره ها. به ساقه ساقۀ اندیشه های ما پیچید. بهار آمد و نوزاد مهربانی را. میان پرده رنگینی از حیا پیچید. تو آمدی و شاباش روز آمدنت. صبا به زلف تو ای با من آشنا پیچید.
ghazal-zaman.persianblog.ir
غزل هفتاد و هشت - بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
http://ghazal-zaman.persianblog.ir/post/79
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست. غزل هفتاد و هشت. غزل هفتاد و هشت. چرا پشت دیوار پنهان شدن. چرا از هیاهو هراسان شدند. چرا مثل چاهی که از خود تهی است. به یک ضربه در خویش ویران شدند. چرا دل به آلودگی باختند. ز آیینه ها روی گردان شدن. چرا روزی از مصلحت خواستن. به ظاهر فریبی مسلمان شدن. چرا خوی دریوزگی داشتن. به دنبال دونان پی نان شدن. تو آن گونه می کوشی از بهر جا. که موری برای سلیمان شدن. بیا تا بکوشیم انسان شوم. که زیباست زیباست انسان شدن. نویسنده : محمد سلمانی. تگ ها : وبلاگ. پروفایل مدیر : محمد سلمانی.
ghazal-zaman.persianblog.ir
غزل هفتاد و شش - بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
http://ghazal-zaman.persianblog.ir/post/77
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست. غزل هفتاد و شش. غزل هفتاد و شش. بی تو بودن را تمام شهر با من گریه کرد. دوست با من هم صدا نالید دشمن گریه کرد. جای جای بی تو بودن را در آن تنگ غروب. آسمانی ابر با بغضی سترون گریه کرد. با هزاران آرزو یک مرد مردی پر غرور. مثل یک آلاله در فصل شکفتن گریه کرد. این خبر وقتی که در دنیای گل ها پخش شد. نسترن در گوشه ای افسرد لادن گریه کرد. وسعت تنهاییم را در شبستان غزل. شاعری با فاعلاتن گریه کرد. گریه یعنی انفجار بغض یعنی درد عشق. بارها این درد را در چاه بیژن گریه کرد.
ghazal-zaman.persianblog.ir
غزل مثنوی2 - بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
http://ghazal-zaman.persianblog.ir/post/85
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست. عشق یعنی لطیف یعنی ابر. عشق یعنی سکوت یعنی صبر. عشق یعنی حیات یعنی نور. عشق یعنی شفای دیدۀ کور. عشق یعنی جوانه یعنی خاک. عشق یعنی زلال یعنی پاک. عشق یعنی چراغ سبز عبور. عشق یعنی نگاه غنچه به نور. عشق یعنی نهایت یک موج. عشق یعنی گذر به نقطه اوج. عشق یعنی نوای نالۀ نی. عشق یعنی شبان و هی هی وی. عشق یعنی صراحت گفتار. عشق یعنی سرس به وسعت دار. عشق یعنی تلاقی و نگاه. عشق یعنی غزل ولی کوتاه. عشق یعنی ترانۀ شاعر. موجب خندۀ سحر گردد. گریه های شبانهۀ شاعر. چشم شاعر خلاصه دریاست.