kaviriat.blogfa.com

dardestaan.blogfa.com

...تو ای چـنگی چه دلـــتنگی؟! بزن آهـنگی - کـهـــنـه نـقـــاب زنـدگـی!

http://www.dardestaan.blogfa.com/post-37.aspx

تو ای چنگی چه دلتنگی؟ میزنم فریاد. هرچه بادا باد. ای بازیگر گریه نکن، ما هممون مثل همیم. صبح ها که از خواب پا می شیم، نقاب به صورت می زنیم. یکی معلم می شه و، یکی می شه خونه به دوش. یکی ترانه ساز می شه، یکی می شه غزل فروش. کهنه نقاب زندگی تا شب روو صورت های ماست. گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست. هر کسی هستی یه دفه قد بکش از پشت نقاب. از روو نوشته حرف نزن، رها شو از پیله ی خواب. نقش یک دریچه رو روو میله ی قفس بکش. برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش. کاشکی می شد توو زندگی ما خودمون باشیم و بس.

dardestaan.blogfa.com

...تو ای چـنگی چه دلـــتنگی؟! بزن آهـنگی - دلـــم گرفت ای هم نـفس... پـــرم شکست توو این قـفس!

http://www.dardestaan.blogfa.com/post-23.aspx

تو ای چنگی چه دلتنگی؟ میزنم فریاد. هرچه بادا باد. دلم گرفت ای هم نفس. پرم شکست توو این قفس! ای گل تازه كه بويی ز وفا نيست تو را. خبر از سرزنش خار جفا نيست تو را. رحم بر بلبل بی برگ و نوا نيست تو را. التفاتی به اسيران بلا نيست تو را. ما اسير غم و اصلا غم ما نيست تو را. با اسير غم خود رحم چرا نيست تو را. فارغ از عاشق غمناك نمی بايد بود. جان من اين همه بی باك نمی بايد بود. همچو گل چند به روی همه خندان باشی. همره غير به گلگشت و گلستان باشی. هر زمان با دگری دست به گريبان باشی. زان بينديش كه از كرده پشيمان باشی.

dardestaan.blogfa.com

...تو ای چـنگی چه دلـــتنگی؟! بزن آهـنگی - حـــــــســـــیـن...

http://www.dardestaan.blogfa.com/post-35.aspx

تو ای چنگی چه دلتنگی؟ میزنم فریاد. هرچه بادا باد. مرا که می شناسی؟ حسینم، کسی شبیه هیچ کس! کمی (خیلی) که لا به لای نوشته هایم بگردی (کمی) پیدایم می کنی! شبیه پ ست هایم هستم،. شاد، شبیه عکس همین پ ست. گاهی غمگین، شبیه لکه های روی آن. زرین، مثل نسبت طول آن به عرضش! صبور، به عمق ریشه های درختی کهنسال. محکم تر از تنۀ آن. کمی هم بهانه گیر، مثل باران پاییز! سکوت میان کلامم باشی. اما من تو را احساس میکنم. اما من تو را نفس میکشم! نوشته شده در جمعه ۳۱ شهریور۱۳۹۱ساعت 2:2 توسط حسین مرادی. وقتی بغضهایت را جمع میکنی.

dardestaan.blogfa.com

...تو ای چـنگی چه دلـــتنگی؟! بزن آهـنگی - چـقــــــدر تـاریــک است!

http://www.dardestaan.blogfa.com/post-22.aspx

تو ای چنگی چه دلتنگی؟ میزنم فریاد. هرچه بادا باد. شب سردی است و من افسرده،. راه دوری است و. پایی خسته،. تیرگی هست و چراغی م رده! می کنم تنها از جاده عبور،. دور ماندند ز من آدم ها. سایه ای از سر دیوار گذشت،. غمی افزود مرا بر غم ها! فکر تاریکی و این ویرانی،. بی خبر آمد تا با دل من،. قصه ها ساز کند پنهانی. نیست رنگی که بگوید با من. اندکی صبر، سحر نزدیک است. هر دم این بانگ برآرم از دل:. وای این شب چقدر تاریک است! خنده ای کو که به دل انگیزم؟ قطره ای کو که به دریا ریزم؟ صخره ای کو که بدان آویزم؟

dardestaan.blogfa.com

...تو ای چـنگی چه دلـــتنگی؟! بزن آهـنگی - تـــــــنـها تــــــــــــــــــــــــــــو بــــــمـان...

http://www.dardestaan.blogfa.com/post-33.aspx

تو ای چنگی چه دلتنگی؟ میزنم فریاد. هرچه بادا باد. چیست در زمزمۀ مبهم آب؟ چیست در همهمۀ دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند. که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟ چیست در خلوت خاموش کبوترها؟ چیست در کوشش بی حاصل موج؟ چیست در خندۀ جام، که تو چندین ساعت. مات و مبهوت به آن می نگری؟ نه به این آبی آرام بلند. نه به این خلوت خاموش کبوترها. نه به این آت. ش سوزنده که لغزیده به جام. من به این جمله نمی اندیشم! من مناجات درختان را هنگام سحر. رقص عطر گل یخ را با باد. نفس پاک شقایق را در سینۀ کوه.

dardestaan.blogfa.com

...تو ای چـنگی چه دلـــتنگی؟! بزن آهـنگی - انـــــــــــــــســانـم آرزوسـت...!

http://www.dardestaan.blogfa.com/post-18.aspx

تو ای چنگی چه دلتنگی؟ میزنم فریاد. هرچه بادا باد. بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست. بگشای لب که قند فراوانم آرزوست. گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو. آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست. این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا. من ماهیم نهنگم، عمانم آرزوست. والله که شهر بی تو مرا حبس می. آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست. زین همرهان سست عناصر دلم گرفت. شیر خدا و رستم دستانم آرزوست. دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر. کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست. گفتند یافت می نشود جسته. گفت آنک یافت می نشود آنم آرزوست.

dardestaan.blogfa.com

...تو ای چـنگی چه دلـــتنگی؟! بزن آهـنگی - خــــــــــــــــــــدا نــگـهـدارت...!

http://www.dardestaan.blogfa.com/post-30.aspx

تو ای چنگی چه دلتنگی؟ میزنم فریاد. هرچه بادا باد. نه سلامم، نه علیکم. نه سپیدم، نه سیاهم. نه چنانم که تو گویی،. نه چنینم که تو خوانی. و نه آنگونه که گفتند و شنیدی! نه سمائم، نه زمینم. نه به زنجیر کسی بستهام و بردۀ دینم،. نه برای دل تنهایی تو جام شرابم. نه گرفتار و اسیرم،. نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم. نه جهنم، نه بهشتم. چ نین است سرشتم. این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم. بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم! گر به این نقطه رسیدی. به تو سر بسته و در پرده بگویم. آنچه گفتند و سرودند تو آنی.

dardestaan.blogfa.com

...تو ای چـنگی چه دلـــتنگی؟! بزن آهـنگی - مــــــــعـــــجــــــــــــــــــزه!

http://www.dardestaan.blogfa.com/post-32.aspx

تو ای چنگی چه دلتنگی؟ میزنم فریاد. هرچه بادا باد. خدایا هنگامی که در گوشه ای از این دنیای بزرگ. در این خلوت سرد و یخی. تنها با خود نشسته ام. به یکباره مرا به میان آتشی می کشانی بیکرانه. که زبانم از توصیف آن قاصر است! و فقط می دانم. در آنجا گویی غرق در توام! هنگامی که به خلوت خود باز می گردم. هوا آنچنان سرد است. اشک قبل از سرازیر شدن از پلک هایم،. و دلم آنقدر تنگ است. که سکوتی سهمگین، سراسر وجودم را فرا می گیرد. و هر بار که حتی حضور او را احساس می کنم. باز مرا از این خلوت سرد تنهایی.

dardestaan.blogfa.com

...تو ای چـنگی چه دلـــتنگی؟! بزن آهـنگی - تــــــــــــــولــــــــــــــــــــــــــــدت مـــــــبـــــــــــــــــــــارک

http://www.dardestaan.blogfa.com/post-39.aspx

تو ای چنگی چه دلتنگی؟ میزنم فریاد. هرچه بادا باد. حافظ ز چشمان قشنگ تو غزل ساخت. هر کس که تو را دید به چشمان تو دل باخت. نقاش ازل تا که به چشمان تو پرداخت. دیوانه شد از طرز نگاهت. قلم انداخت. نوشته شده در جمعه 9 آبان1393ساعت 0:0 توسط حسین مرادی. وقتی بغضهایت را جمع میکنی. روی قبرم بنویسید مسافر بوده است. بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است. بنویسید زمین کوچۀ سرگردانی است. او در این معبر پر حادثه عابر بوده است.