1074.blogfa.com
هبوط
http://www.1074.blogfa.com/9304.aspx
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد. توسل کرده ام به دستان کوچکت و ایمان دارم خون به آسمان ریخته شده ات و دست های پر برکتت دست کودک مرا خواهد گرفت تا سلامت قدم بگذارد بر روی چشمهایمان . دردانه ی حسین(ع) کودکم نذر دست های کوچکت. نوشته شده در ساعت 19:59 توسط اعظم سادات موسوی. من چقدر شعر نگفته دارم. شعرهايي كه هراس گفتنشان روح را مي خراشد. و گفتنشان زخمي خواهد شد بر پيشانيم. گفتن و نگفتنشان را به تو وا مي گذارم. دوست نداشتم شاعر شوي. شاعران ديوانگان محبوس در خويشند. من از آن روز كه در بند توام آزادم! هم آواز...
ghoghnoos56.persianblog.ir
آدمها- 1 - ققنوس
http://ghoghnoos56.persianblog.ir/post/489
توی راه، برایش گفتیم که بالاخره رفتیم باتو کیو. پرسیدیم آیا به معبدهای باتو کیو مرتبط است؟ گفت آره و خودش هم هندو ست، اما میخواهد مسلمان شود. استادی دارد که راه ور سم مسلمانی را دارد یادش میدهد. دیروز هم رفته بوده پیشش تا تمرینی نماز بخواند. گفت نه. تغییر دین آزاد است. ما گفتیم که اما توی اسلام از این خبرها نیست. توی ایران که اصلن! گفت که میداند. احمدینژاد را میشناسد crazy است. رانندههای ایرانی را هم میگفت crazy هستند. 1580;معه ٤ فروردی&...قورماغه ای روی تيفال.
ghoghnoos56.persianblog.ir
نزدیکی - ققنوس
http://ghoghnoos56.persianblog.ir/post/485
همان ستارهها بالای سر من است. همانها که اگر سر بلند کنی. در چشمهایت میخندند. همان ماه نقره میریزد به روی پلکهایت. که من میبینمش. شبها که خوابم نمیبرد-. همان لحاف تیرهی آسمان. شاید تویی که میخندی. در خانهی همسایه. بوی غذای توست که ظهر میپیچد در خانه. صدای کلیدت که در قفل میچرخد. خیلی دور.خیلی نزدیک. قورماغه ای روی تيفال.
ghoghnoos56.persianblog.ir
شعر - ققنوس
http://ghoghnoos56.persianblog.ir/tag/شعر
همان ستارهها بالای سر من است. همانها که اگر سر بلند کنی. در چشمهایت میخندند. همان ماه نقره میریزد به روی پلکهایت. که من میبینمش. شبها که خوابم نمیبرد-. همان لحاف تیرهی آسمان. شاید تویی که میخندی. در خانهی همسایه. بوی غذای توست که ظهر میپیچد در خانه. صدای کلیدت که در قفل میچرخد. خیلی دور.خیلی نزدیک. در پیلهی تنهاییام بودی. خوابیده در ابریشم خام رویاها. پرت دادم به باغ شانههایم. روزهایی که بندی به هم وصلمان میکند. روزهایی که تو منتظری تا من بیدار شوم. من منتظرم تو بخوابی. 1588;ن&#...
ghoghnoos56.persianblog.ir
هانا - ققنوس
http://ghoghnoos56.persianblog.ir/tag/هانا
گاهی - خیلی اوقات- دلم میخواست زنی بودم در یک سرزمین سبز، در سبزهزاری دنبال دخترکم میدویدم و میشد مثل این مادرهایی که دور و برم میبینم، کنار استخر ساعتها بنشینم و به صورتش آب بپاشم. دلم میخواست ساعتهای بی کاری و فراغتی داشته باشم که برایشان برنامهریزی کنم چیزی شبیه تعطیلات آخر هفته. وقتی 15 ساله بودم چه آرمانها داشتم برای امروزهایم و فکر میکردم در 34 سالگی، کاری نخواهم داشت جز اینکه بنشینم و در مسیر رودی آرام پیش بروم. در پیلهی تنهاییام بودی. خوابیده در ابریشم خام رویاها. 1588;نب...
ghoghnoos56.persianblog.ir
دعا میکنم این زمستان تمام شود - ققنوس
http://ghoghnoos56.persianblog.ir/post/487
دعا میکنم این زمستان تمام شود. چیزهایی هست که حسش، در آن جغرافیا معنا دارد. چیزهایی مثل نوروز. من عاشق روزهای ترقه و آتش بازیام، وقتی مردم ناگهان از تمام قیدهای رسمی و تحمیلی خودشان را نجات میدهند و سرخوشانه تنه به جمعیت میزنند. عاشق روان شدن در جادههای پرترافیک با همان مردم رقتانگیز که گوشه گوشه چادر زدهاند، تنها به انگیزهى خوردن یک وعده کباب ترش، زیر سایهی شیطان کوه و در رستوران مهتاب. این پست را تقدیم میکنم به مادرم و خواهرم و برادرم و پدرم و نیلا و اسماعیل و ماندیس. تقدیم میکنم به آذر.
ghoghnoos56.persianblog.ir
مردم - ققنوس
http://ghoghnoos56.persianblog.ir/tag/مردم
دعا میکنم این زمستان تمام شود. چیزهایی هست که حسش، در آن جغرافیا معنا دارد. چیزهایی مثل نوروز. من عاشق روزهای ترقه و آتش بازیام، وقتی مردم ناگهان از تمام قیدهای رسمی و تحمیلی خودشان را نجات میدهند و سرخوشانه تنه به جمعیت میزنند. عاشق روان شدن در جادههای پرترافیک با همان مردم رقتانگیز که گوشه گوشه چادر زدهاند، تنها به انگیزهى خوردن یک وعده کباب ترش، زیر سایهی شیطان کوه و در رستوران مهتاب. این پست را تقدیم میکنم به مادرم و خواهرم و برادرم و پدرم و نیلا و اسماعیل و ماندیس. تقدیم میکنم به آذر.
ghoghnoos56.persianblog.ir
عید نوروز - ققنوس
http://ghoghnoos56.persianblog.ir/tag/عید_نوروز
دعا میکنم این زمستان تمام شود. چیزهایی هست که حسش، در آن جغرافیا معنا دارد. چیزهایی مثل نوروز. من عاشق روزهای ترقه و آتش بازیام، وقتی مردم ناگهان از تمام قیدهای رسمی و تحمیلی خودشان را نجات میدهند و سرخوشانه تنه به جمعیت میزنند. عاشق روان شدن در جادههای پرترافیک با همان مردم رقتانگیز که گوشه گوشه چادر زدهاند، تنها به انگیزهى خوردن یک وعده کباب ترش، زیر سایهی شیطان کوه و در رستوران مهتاب. این پست را تقدیم میکنم به مادرم و خواهرم و برادرم و پدرم و نیلا و اسماعیل و ماندیس. تقدیم میکنم به آذر.
ghoghnoos56.persianblog.ir
ghoghnoos56 - ققنوس
http://ghoghnoos56.persianblog.ir/pages/1
گر تو بهتر میزنی بستان بزن! بیعملها همان بیمسوولیتها هستند. همانهایی که در مورد هیچ بخشی از زندگی مسوولیتی نمیپذیرند و در حوزهی شخصی یا اجتماعی، تماشاگرانی بیخاصیت و حتا مضرند. چقدر در تمام عمرم این بیعملها را دیدهام. چقدر خود من تاوان بیعملیشان را دادهام. چقدر دیگران به جایشان حرف زدهاند، برایشان حرف زدهاند، به خاطرشان حرف زدهاند و آنها جز آیهی یاس نخواندهاند. همانهایی هستند که توی خیابان زباله میریزند و توی دریا میشاشند. 1670;هارشنبه ...خاطرهای که سیاسی نیست. سال 1388 در حالی...
tt.blogfa.com
ون گوک برادر من است
http://tt.blogfa.com/8707.aspx
مطلب جالب اسماعيل را درباره ايران وارونه بخوانيد. گفت و گوي بي.بي.سي با منيرو رواني پور. People are often unreasonable,Forgive them anyway.Mother Theresa. مسابقه انتخابات و حقوق شهروندی، به یاد مهران قاسمی. من نوه جهان پهلوان تختی هستم، نوشته غلام رضا تختی. من دوشیزه مکرمه هستم، نوشته بلقیس سلیمانی. حکایتی است، یک فیزیک دان زن در سرای سال مندان. مطلبی برای همه کسانی که از فیلم های کیمیایی بدشان می آیند یا ده دلیل برای خندیدن به فیلم های استادکیمیایی! سوال های کنکور را بخوانید و بخندید! مسعود میر (شب زده).
SOCIAL ENGAGEMENT