KHABIRA.BLOGFA.COM

zamineasmani.blogfa.com

زمین آسمانی - مامان

http://www.zamineasmani.blogfa.com/post-72.aspx

نشسته بودیم دور هم. زینب مثل اینکه یک دفعه چیز مهمی یادش آمده باشد، با اخمی جدی گفت: مامان! چرا شما دو تا مامان داری، من یکی دارم؟ همه زدند زیر خنده! من دو تا مامان دارم؟ یکی عزیز، یکی هم مامان جون! مادربزرگ مادری و پدریاش را میگفت که مادرش هر دو را مامان خطاب میکند.). خوب شما که 3 تا مامان داری! من و عزیز و مامان جون! حرفش برام خیلی جالب بود. شاید با خودش فکر کرده مامان که این قدر چیز خوبیه چرا دو تا نداشته باشم؟ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم مرداد 1392ساعت 11:43 توسط بنفشه. عابد كوچولو (كيجاي مشهدي).

zamineasmani.blogfa.com

زمین آسمانی - دردسرهای تکنولوژی

http://www.zamineasmani.blogfa.com/post-73.aspx

سالهایی بود که تازه عکاسیهای دیجیتال زیاد میشدند. خوشحال بودیم که بعد از سالها که عکاسیهای دور و برمان حاضر نبودند از نوستالوژی دوربینها و وسایل قدیمیشان چشمپوشی کنند و کمی به روز شوند یک عکاسی جدید با لوازم مدرن و دوربینهای دیجیتال نزدیک منزلمان افتتاح شده است. همان اوایل افتتاح عکاسی، عکسی در آنجا گرفتم که انصافا نسبت به عکسهای قبلیام کیفیت خیلی بهتری داشت. مدتی بعد، چند نفر از اعضای خانواده که برای کارهای مختلفی نیاز به عکس پرسنلی داشتند به همان عکاسی که از کیفیت کارش مطمئن شده بودیم مراجعه کردند.

zamineasmani.blogfa.com

زمین آسمانی

http://www.zamineasmani.blogfa.com/9203.aspx

آدم فکر میکند همیشه جوان میماند ولی یک روز چشمهایمان را باز میکنیم و متوجه میشویم که روزهای عمر به سرعت دارند میگذرند و من امروز دیگه همان آدم دیروز نیستم. آدم از 30 سالگی که میگذرد تجربیاتش خیلی متفاوت میشود حتی اگه این تجربیات فقط در به کار بردن یک عبارت ساده باشد. یک عبارت ساده مثل 20 سال پیش! مسألهای تازگیها خیلی تعجب من را برمیانگیزد اینکه حالا من هم میتوانم بگویم: "20 سال پیش."! اولین بار که چنین عبارتی را از زبان خودم شنیدم خیلی شگفتزده شدم! دوستان خوبم سلام. از اینکه مدتیه چیزی ننوشتم ازتون ع...

zamineasmani.blogfa.com

زمین آسمانی

http://www.zamineasmani.blogfa.com/9204.aspx

ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دلها خوردهایم. یادم نیست چه اتفاقی افتاده بود که وسط ترم خوابگاهش را عوض کرده و به خوابگاه ما آمده بود. شاید هم یکی دو هفتهای دیرتر از بقیه از شهرستان آمده بود. به هر حال اول ترم نبود برای همین هم اتاق دیگری پیدا نکرده و مجبور شده بود با چند نفر از دخترهایی که روحیهشان 180 درجه با او فرق داشت در یک اتاق 6 نفری ساکن شود. از ترم بعد که با 3 نفر از همکلاسیهایم (محبوبه، مرضیه و شیما) هماتاق شد بیشتر میدیدمش. این طرز صحبتش خیلی عجیب بود. با همان وقار و متانت همیشگیاش...

zamineasmani.blogfa.com

زمین آسمانی - دردهای ناگفتنی

http://www.zamineasmani.blogfa.com/post-75.aspx

حرم رفته بودم. از آن روزهای شلوغ بود که در پیادهرو باید زیگزاگی راه میرفتی تا با کسی برخورد نکنی و مدام مجبور میشدی مسیر راه رفتنت را از خیابان به پیادهرو و از پیادهرو به خیابان تغییر دهی. داشتم از ایستگاه اتوبوس به سمت حرم میرفتم که مادر و دختری جلویم قرارگرفتند. زن، جوان و قد بلند با مانتوی قهوهای روشن و روسری کرم رنگ بود و روسریاش را طوری پوشیده بود که موهای رنگ شدهاش دیده میشد. دخترش 12، 13 ساله به نظر میرسید با مانتوی روشن و روسری سفیدی با گلهای ریز. دردهای ناگفتنی این زن چه میتواند باشد؟ نام آفتابگ...

zamineasmani.blogfa.com

زمین آسمانی

http://www.zamineasmani.blogfa.com/9207.aspx

حرم رفته بودم. از آن روزهای شلوغ بود که در پیادهرو باید زیگزاگی راه میرفتی تا با کسی برخورد نکنی و مدام مجبور میشدی مسیر راه رفتنت را از خیابان به پیادهرو و از پیادهرو به خیابان تغییر دهی. داشتم از ایستگاه اتوبوس به سمت حرم میرفتم که مادر و دختری جلویم قرارگرفتند. زن، جوان و قد بلند با مانتوی قهوهای روشن و روسری کرم رنگ بود و روسریاش را طوری پوشیده بود که موهای رنگ شدهاش دیده میشد. دخترش 12، 13 ساله به نظر میرسید با مانتوی روشن و روسری سفیدی با گلهای ریز. دردهای ناگفتنی این زن چه میتواند باشد؟ نام آفتابگ...

zamineasmani.blogfa.com

زمین آسمانی

http://www.zamineasmani.blogfa.com/9104.aspx

در محل کارم همیشه وقتی میخواهند بگویند که کاری را بدون برنامهریزی و شاید هم بدون فکر و فقط با اتکاء به پشتکار نیروها انجام دادهاید اسم "کار هیأتی" را بر آن میگذارند. در شماره جدید ماهنامه "داستان" (شماره سوم) مطلبی را از قول رضا امیرخانی درباره "مدیریت هیأتی" خواندم که برایم خیلی جالب بود:. بچههای اجرایی هیأتها، سختترین کارها را به عهده دارند و خیلی چیزها در این میدان یاد میگیرند. میپرسید: چه طور ممکن است؟ گفتم: همه آذوقهها را وسط میگذارند. در آشپزخانههای محلی غذا تهیه میشود و بین مردم توزیع میکنند.

zamineasmani.blogfa.com

زمین آسمانی

http://www.zamineasmani.blogfa.com/9012.aspx

روایت کرده اند اردیبهشتی می رسد از راه. زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روایت کرده اند اردیبهشتی می رسد از راه. بهاری می رسد از راه و می گویند می روید گل داوودی از هر سنگ، حسن یوسف از هر چاه. دو سه روز پیش دفتر یادداشت روزانهام را برداشتم تا طبق عادت هر ساله خلاصهای از وقایع سال ۹۰ را بنویسم و اتفاقهای این سال را مرور کنم. هنوز شروع به نوشتن نکرده بودم از یادآوری بعضی ماجراها و مشکلات دلم گرفت ولی در دفترم نوشتم:. خدا رو شکر. سال ۹۰ سال خیلی خوبی بود. ورق زدم و بالای صفحه بعد نوشتم:.

zamineasmani.blogfa.com

زمین آسمانی

http://www.zamineasmani.blogfa.com/9206.aspx

سالهایی بود که تازه عکاسیهای دیجیتال زیاد میشدند. خوشحال بودیم که بعد از سالها که عکاسیهای دور و برمان حاضر نبودند از نوستالوژی دوربینها و وسایل قدیمیشان چشمپوشی کنند و کمی به روز شوند یک عکاسی جدید با لوازم مدرن و دوربینهای دیجیتال نزدیک منزلمان افتتاح شده است. همان اوایل افتتاح عکاسی، عکسی در آنجا گرفتم که انصافا نسبت به عکسهای قبلیام کیفیت خیلی بهتری داشت. مدتی بعد، چند نفر از اعضای خانواده که برای کارهای مختلفی نیاز به عکس پرسنلی داشتند به همان عکاسی که از کیفیت کارش مطمئن شده بودیم مراجعه کردند.

zamineasmani.blogfa.com

زمین آسمانی

http://www.zamineasmani.blogfa.com/9011.aspx

واسج د واقت ر ب. که داستان کوتاهش درباره خود ماست. اما نه خطاب به او که به خودم:. از آنکه میفرماید که به یک سجده قرب حاصل میآید. واسج د واقت ر ب". پس چندین گاه است که در این راه میروی تا بدان شهر رسی. اگر هنوز در آن شهر نرسیدی. آخر در این راه که میروی خود کاروانسرایی ندیدی؟ رباطی ندیدی و بستانی ندیدی؟ هر نماز که در وی این معنی نیاید و حاصل نشود. این آن صلوه نیست که "فو یل ل لم صل ین". سید برهان الدین محقق ترمذی. نوشته شده در پنجشنبه بیستم بهمن 1390ساعت 18:11 توسط بنفشه. شهید سید مرتضی آوینی. اومدم درباره...