KHAKSORKHIRAN.BLOGFA.COM

isar-moghavemat.blogfa.com

دفاع مقدس - بررسي تطبيقي شخصيت و عملكرد زنان در جنگ ايران و عراق

http://www.isar-moghavemat.blogfa.com/post-3.aspx

بررسي تطبيقي شخصيت و عملكرد زنان در جنگ ايران و عراق. بررسي تطبيقي شخصيت و عملكرد زنان در جنگ ايران و عراق. چهارشنبه 6 بهمن 1389. بازديدها: 1580 تعداد آرا: 736. بررسي تطبيقي شخصيت و عملكرد زنان در جنگ ايران و عراق. نویسنده : مبین نهاوندی. بيان نظر شهيد سيد مرتضي آويني در طليعه ي اين تحقيق كمك شايان توجهي به ما خواهد كرد. ايشان معتقد است:. انسان از فكر كردن به آن هم شرم دارد. 1. زن بعثي در تشكيلات نظامي عراق به عنوان پاداش، به همراه مدل شجاعت در هتل هاي الحمراء و الرشيد بغداد ، در ايستگاه هاي تقسيم غذا و ...

asemaniha2.blogfa.com

دفاع مقدس - دل نوشت

http://www.asemaniha2.blogfa.com/post-19.aspx

بر باد رفته هایم را شکر. تمام مدادای رنگی ها یکی برام. گذاشتی و همشونو به ترتیب از رنگ روشن برام چیدی تا یادم نره همیشه خوبترین ها رو . اما تا حواسم و ازت پرت می کنم زودی مداد مشکی ای که ته مداد رنگیام گذاشتی و بر می دارم و هر چی سپید برام فرستادیش و خال خالالی سیاه سیاهش می کنم. اونقدر سیاه که دیگه پیدات نمی کنم. بعد می رم یه گوشه ای و بغ می کنم و زانوهامو می گیرم بغل و . اونوقته که حست می کنم. باز از بین تموم سیاهیایی که سعی کردم پاکشون کنم، خودتو می رسونی به قلبم. تمام خال خالای مشکیم و ببخش.

asemaniha2.blogfa.com

دفاع مقدس -

http://www.asemaniha2.blogfa.com/post-17.aspx

بر باد رفته هایم را شکر. خدایا در لیست آدم هایت. اسم من که ایوب نیست . . . نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۰ساعت 11:47 توسط خسروی. خدا پرسید می خوری یا می بری؟ و من گرسنه پاسخ دادم می خورم! چه می دانستم لذت ها را می برند. حسرت ها را می خورند! دائره المعارف دفاع مقدس. آسمانی تر از آنیم که ابری باشیم. رشته حقوق ورودی۸۷دانشگاه شوشتر. تاریخ شفاهی دفاع مقدس.

asemaniha2.blogfa.com

دفاع مقدس - کبوتر

http://www.asemaniha2.blogfa.com/post-16.aspx

بر باد رفته هایم را شکر. می گویند پرواز . اما پرستوها کجایند؟ می گویند پرواز . آسمان . اما گیریم حال و هوای پرواز باشد ،بال پرواز کو؟ پرهایمان در والفجر 8 زیر گازهای نامردی ریختند. و بالهایمان در هجوم خمپاره ها چیده شد و اینگونه بی بال و پر نشسته ایم. و یادپرواز میکنیم . از غزل گفتند . از شور .از شعر،اما شور حال غزل کو؟ هایمان در تنگه چزابه در پس تپه های ( میش داغ) جامانده است . نفس هایمان بوی خاک گرفته است دیگر نمی شود از افلاک سرود . آن روزها که تمام شور و حال خلاصه می شد در (کربلا. ما داریم می آییم.

asemaniha2.blogfa.com

دفاع مقدس -

http://www.asemaniha2.blogfa.com/post-27.aspx

بر باد رفته هایم را شکر. نوشته شده در یکشنبه دوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 17:31 توسط خسروی. خدا پرسید می خوری یا می بری؟ و من گرسنه پاسخ دادم می خورم! چه می دانستم لذت ها را می برند. حسرت ها را می خورند! دائره المعارف دفاع مقدس. آسمانی تر از آنیم که ابری باشیم. رشته حقوق ورودی۸۷دانشگاه شوشتر. تاریخ شفاهی دفاع مقدس.

asemaniha2.blogfa.com

دفاع مقدس - به دنبال خدا

http://www.asemaniha2.blogfa.com/post-25.aspx

بر باد رفته هایم را شکر. درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم. و پیمودن خود، دشوارتر از پیمودن جاده هاست. نوشته شده در یکشنبه هجدهم دی ۱۳۹۰ساعت 18:45 توسط خسروی. خدا پرسید می خوری یا می بری؟ و من گرسنه پاسخ دادم می خورم! چه می دانستم لذت ها را می برند. حسرت ها را می خورند! دائره المعارف دفاع مقدس. آسمانی تر از آنیم که ابری باشیم. رشته حقوق ورودی۸۷دانشگاه شوشتر. تاریخ شفاهی دفاع مقدس.

asemaniha2.blogfa.com

دفاع مقدس - گفتگو با خدا

http://www.asemaniha2.blogfa.com/post-18.aspx

بر باد رفته هایم را شکر. باغت را گاز بزنم که. نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۰ساعت 11:54 توسط خسروی. خدا پرسید می خوری یا می بری؟ و من گرسنه پاسخ دادم می خورم! چه می دانستم لذت ها را می برند. حسرت ها را می خورند! دائره المعارف دفاع مقدس. آسمانی تر از آنیم که ابری باشیم. رشته حقوق ورودی۸۷دانشگاه شوشتر. تاریخ شفاهی دفاع مقدس.

asemaniha2.blogfa.com

دفاع مقدس -

http://www.asemaniha2.blogfa.com/post-9.aspx

بر باد رفته هایم را شکر. نوشته شده در شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۰ساعت 19:19 توسط خسروی. خدا پرسید می خوری یا می بری؟ و من گرسنه پاسخ دادم می خورم! چه می دانستم لذت ها را می برند. حسرت ها را می خورند! دائره المعارف دفاع مقدس. آسمانی تر از آنیم که ابری باشیم. رشته حقوق ورودی۸۷دانشگاه شوشتر. تاریخ شفاهی دفاع مقدس.

asemaniha2.blogfa.com

دفاع مقدس -

http://www.asemaniha2.blogfa.com/post-14.aspx

بر باد رفته هایم را شکر. خاطره ای جالب از حاجی. يک شب که در مقر بوديم يکي از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت : ( يک نفر از بالا صدا مي زند که من مي خواهم بيايم پيششما . حاج همت کيست؟ سريع بلند شديم و خودمان را به محل رسانديم تا ببينيم قضيه از چه قرار است . گفتيم که شايد کلکي در کار است و آن ها مي خواخند کمين بزنند . وقتي به محل رسيديم فرياد زديم : ( اگر مي خواهي بيايي نترس! گفت : ( من حاج همت را مي خواهم! گفتيم : ( بيا تا ببريمت پيش حاج همت). همت گفت ( بله خودم هستم .). همت گفت : ( اشکالي ندارد&...