khalvat21.blogspot.com
خلوت در قرن بیست و یکمی نویسم بر برگ...می نویسی بر باد...خط به خط دفتر تنهایی را...
http://khalvat21.blogspot.com/
می نویسم بر برگ...می نویسی بر باد...خط به خط دفتر تنهایی را...
http://khalvat21.blogspot.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Wednesday
LOAD TIME
10.5 seconds
16x16
32x32
64x64
128x128
PAGES IN
THIS WEBSITE
12
SSL
EXTERNAL LINKS
23
SITE IP
216.58.219.225
LOAD TIME
10.5 sec
SCORE
6.2
خلوت در قرن بیست و یک | khalvat21.blogspot.com Reviews
https://khalvat21.blogspot.com
می نویسم بر برگ...می نویسی بر باد...خط به خط دفتر تنهایی را...
خلوت در قرن بیست و یک: January 2011
http://khalvat21.blogspot.com/2011_01_01_archive.html
خلوت در قرن بیست و یک. می نویسم بر برگ.می نویسی بر باد.خط به خط دفتر تنهایی را. ه.ش. ۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه. تو زندگیم خیلی چیزا را تجربه کردم، خیلی چیزا را دیدم، چه اینکه برای خودم اتفاق افتاده باشند و چه اینکه برای دور و بری هام! حالا اینکه چقدر از این تجربه ها استفاده کردم بحث دیگه ای است. ولی این بار با تمام این ها موندم! پاسخ برام روشنه ولی راه رسیدن به جواب. نمی دونم که این راه، راه درستی هست یا نه! تجربه ها می گن انتهای خوبی نداره! احتمال خوب تموم شدنش کمه! روزای خوشی را دارم تجربه می کنم. وعده کرده ب...
خلوت در قرن بیست و یک: February 2011
http://khalvat21.blogspot.com/2011_02_01_archive.html
خلوت در قرن بیست و یک. می نویسم بر برگ.می نویسی بر باد.خط به خط دفتر تنهایی را. ه.ش. ۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سهشنبه. شهرهای مرکزی ایران زیر موشک های عراق بود. بیمارستان ها و مراکز مهم شهر خطرناک ترین ساختمان ها به شمار می رفتند. ساعت 10 شب دوشنبه نوزدهم، بنده بی تابی می کنم برای ورود به دنیای جدید و بعد هم بیمارستان خاموش و بعدتر هم ورود بی گریه ی من به این دنیا که البته با سر و ته کردنم و زدن چند ضربه حساب شده به بنده، صدام در می یاد. اسم برادر بزرگترش مهدی است و اسم این تو دل برو را هم می زاریم "هادی"! بسیار ف...
خلوت در قرن بیست و یک: بر می گردی...
http://khalvat21.blogspot.com/2013/03/blog-post.html
خلوت در قرن بیست و یک. می نویسم بر برگ.می نویسی بر باد.خط به خط دفتر تنهایی را. ه.ش. ۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه. زمانی برگشت که انتظارشا می کشیدم. زمانی که مرور می کردم روزهای با هم بودنمونا. برگشتی و دوباره طلوع کرد روزای آفتابی. هیچ نظری موجود نیست:. اشتراک در: نظرات پیام (Atom). باران که می بارد تو در راهی. یک روز برفی به یاد ماندنی. اعترافات یک حوری اخراجی! آیا شخصیت و برخورد دو مقوله ی یکسان هستند یا متفاوت می باشند؟ 19 نمره. جهاد علمی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان. چه بگی، چه نگی. میشه خب!
خلوت در قرن بیست و یک: November 2010
http://khalvat21.blogspot.com/2010_11_01_archive.html
خلوت در قرن بیست و یک. می نویسم بر برگ.می نویسی بر باد.خط به خط دفتر تنهایی را. ه.ش. ۱۳۸۹ آذر ۲, سهشنبه. در طبقه دوم اتوبوس های دوطبقه شرکت واحد با تقه های پشت انگشتان خود بر سقف طبقه اول، راننده را برای توقف خبر می کرد و کرایه می گرفت. لهجه ی تهرانی شیرینی داشت! اتوبوس های دوطبقه هم خانه نشین می شوند و پیرمرد می شود بلیط فروش. و امروز پیرمرد باز گشته است به اتوبوس هایی که مجهز به دستگاه کارت خوان شده اند و نیازی به بلیط ندارند تا باز کرایه بگیرد (هنوز دستگاهها کامل جا نیفتاده اند)! دلم لک زده واسه خوا...
خلوت در قرن بیست و یک: شروع دوباره
http://khalvat21.blogspot.com/2013/07/blog-post.html
خلوت در قرن بیست و یک. می نویسم بر برگ.می نویسی بر باد.خط به خط دفتر تنهایی را. ه.ش. ۱۳۹۲ مرداد ۶, یکشنبه. خوب یک واقعیتی است و آن اینکه زیاد به این در آن در زدم که این سربازی و کچلی را یکجوری بپیچانم ولی نشد یعنی دوماه آموزشی گریبانم را گرفت. دوماه بود ولی خوب مثل بقیه مردها به اندازه دوسال خاطره دارم و چون جوگیر هم شده بودم در این مدت کلی در مورد ارتش و فلان نیرو و نرو هوایی و دفاع مقدس و عملیات ها . سرچ کردم و خواندم! خیلی خوب میشد که یک همچین چیزی هم برای خانم ها می بود مثلا ما که رفتیم ".
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
12
یک غریبه: خواب
http://tanhayi1.blogspot.com/2010/12/blog-post_29.html
ه.ش. ۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه. امروز بعد از مدتها بالاخره با صدای اذان بیدار شد با این تفاوت که اذان ظهر بود! اونقدر شوکه شده بود که با خودش هم لج کرد و به خوابیدن ادامه داد.ولی طاقت نیاورد و یک ساعت بعد بیدار شد.بی حال تر از آن بود که بخواد کاری را شروع کنه هم چنان دراز کشید رو تخت و فکر کرد.نفهمید که چطور شد که سر از اون روز زمستون در آورد. اون روزی که* ! نیاز به هل دادن داشت.موتورش چند وقتی بود که خاموش شده بود! جهت رفع شبهه اون روز هیچ اتفاق عشقی رخ نداده است! با رایانامه ارسال کنید. ۹ دی ۱۳۸۹ ه&#...
آیات تنهایی! | اعترافات یک حوری اخراجی!
https://huriekhraji.wordpress.com/2011/01/29/اعتراف-نوزدهم-آیات-تنهایی
اعترافات یک حوری اخراجی! جهت تسکین درد و بخشیده شدن اعتراف میکنم…. در باره حوری اخراجی. 2011-01-29T13:31:01 00:00 000000 01 31 2011 01. ای کسانی که بر روی میز شما جز لپ تاپ ماگ پر از شیرقهوه ی نسبتا تلخ داغ و یک موبایل سایلنت چیز دیگری وجود ندارد ، بدانید و آگاه باشید که شما تنهاترین موجودات روی زمین هستید! این ها نشانه های تنهایی است. شاید که بیندیشید! Click to email (در پنجرۀ تازه باز میشود). برای به اشتراک گذاشتن در توییتر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود). ماگ - لپتاپ- قهوه! راست میگه جناب شخص سوم.
یک غریبه: نمی فهمم
http://tanhayi1.blogspot.com/2010/11/blog-post_08.html
ه.ش. ۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه. خسته بود و به هر بن بستی که می رسید تنهایی را بیشتر احساس می کرد.خسته بود از این تنهایی کوچه ها را به بن بست رساندن! همیشه وقتی به بن بست می خورد می گفت که دفعه ی بعد به هر کوچه که خواست بپیچد انتهایش را هم نگاهی می اندازد که بن بست نباشد! غافل بود از این که کوچه های این شهر صاف نیست و پیچ در پیچ است و برای فهمیدن بن بست بودن یا نبودن آن باید آنها را تا انتها رفت یا از کسی پرسید! و او کم می پرسید! دیگه دارم به خودم شک می کنم آخه حرفاما نمی فهمه کسی . (خواجه امیری).
یک غریبه: December 2010
http://tanhayi1.blogspot.com/2010_12_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه. امروز بعد از مدتها بالاخره با صدای اذان بیدار شد با این تفاوت که اذان ظهر بود! اونقدر شوکه شده بود که با خودش هم لج کرد و به خوابیدن ادامه داد.ولی طاقت نیاورد و یک ساعت بعد بیدار شد.بی حال تر از آن بود که بخواد کاری را شروع کنه هم چنان دراز کشید رو تخت و فکر کرد.نفهمید که چطور شد که سر از اون روز زمستون در آورد. اون روزی که* ! نیاز به هل دادن داشت.موتورش چند وقتی بود که خاموش شده بود! جهت رفع شبهه اون روز هیچ اتفاق عشقی رخ نداده است! با رایانامه ارسال کنید. به اون زمانایی که او...
یک غریبه: هفته
http://tanhayi1.blogspot.com/2010/11/blog-post_23.html
ه.ش. ۱۳۸۹ آذر ۲, سهشنبه. همیشه تا بوده اینگونه بوده کار ها را از شنبه شروع کردن! قول هایی که به خود می دادیم تا یادمان می آید شروعش از شنبه بوده! از شنبه شروع می کنم. ولی بیشتر مواقع هم شنبه یادمان می رفت و تا شنبه ی بعد باید صبر می کردیم تا کار را شروع کنیم! اینجوری می شد که یا کار از کار می گذشت یا فکر انجام اون کار از سرمان بیرون می رفت. خیلی یا را دیدم که اینجورین! شاید اگه در ممالک دیگر می زیستیم ،به جای شنبه ها دوشنبه ها این بلا را سرمان می آوردند. به امید اینکه هر روز روز شروع هفته هایم باشد.
یک غریبه: یادش بخیر
http://tanhayi1.blogspot.com/2010/12/blog-post.html
ه.ش. ۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه. هر چند جای سختش مونده و هنوز درست هم شروعش نکردم پروژه را می گم.امروز آخرین کلاس رسمی را تمام کردم نمی دونم آیا سر کلاس دیگری می شینم یا نه هنوز! هر چند دوست دارم بشینم ولی جبر زمانه چیز دیگه ای داره می گه. ولی خوب گذشت و می آید و میگذرد.بعد کلاس نمی دونم چرا یهو رفتم به اون قدیما به اون وقتایی که نوک مداد قرمزمونا با دهن خیس می کردیم و می نوشتیم تا قرمزش خوشگل تر شه. به اون زمانایی که اول سال تحصیلی و اولین هفته ی بعد تعطیلات نوروز سوالمون این بود که این هفته ظهرییم یا صبحی!
یک غریبه: October 2010
http://tanhayi1.blogspot.com/2010_10_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه. ابر می غرد ولی باران نمی بارد! فقط دارد برق می زند و غرش همین.گویا می خواهد فقط امدن پاییز را خبر بدهد ولی خبر ندارد که بچه ها یک ماهه دارند هر ظهر و عصر امدن پاییز را خبر می دهند.به قول اخوان "بر عبث می پاید". درست است که هر دو پاییز را خبر می دهند ولی خبر بچه ها دل ادم را شاد می کند و برعکس ابر خبرش را با غم می گویید.نمی دانم شاید من این حس را دارم ولی فکر کنم دلیل اینکه ابر با خود دل گرفتگی می اورد این است که جلوی نور را می گیرد! با رایانامه ارسال کنید. جالبه که تو این است...
یک غریبه: November 2010
http://tanhayi1.blogspot.com/2010_11_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۹ آذر ۲, سهشنبه. همیشه تا بوده اینگونه بوده کار ها را از شنبه شروع کردن! قول هایی که به خود می دادیم تا یادمان می آید شروعش از شنبه بوده! از شنبه شروع می کنم. ولی بیشتر مواقع هم شنبه یادمان می رفت و تا شنبه ی بعد باید صبر می کردیم تا کار را شروع کنیم! اینجوری می شد که یا کار از کار می گذشت یا فکر انجام اون کار از سرمان بیرون می رفت. خیلی یا را دیدم که اینجورین! شاید اگه در ممالک دیگر می زیستیم ،به جای شنبه ها دوشنبه ها این بلا را سرمان می آوردند. به امید اینکه هر روز روز شروع هفته هایم باشد.
یک غریبه: قنوت زمین
http://tanhayi1.blogspot.com/2010/11/blog-post.html
ه.ش. ۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه. بود صاف و آرام آرمیده در آغوش کوها یی بلند و استوار گویی زمین قنوتی کرده است برای دعا از پدید آورنده اش ،برای خواهش از او برای کاسته شدن دستبرد این اشرف مخلوقات! در طبیعت که تا آن ارتفاع نیز نسوخ کرده بود.برای کاهش نفیر ساچمه های بر هم زننده آرامش طبیعت و شاید هم خواسته هایی دیگر که ما را بر آن آگاهی نیست. من نمی خواستم برم! اصرار دوستان گل از یک طرف و تجربه ای که در عنفوان جوانی! از اردو رفتن تمامی هم اتاقی ها و جا ماندن من! که با سخنرانی اندر فواید اردو مشکل حل شد! وه که چه ...
یک غریبه: ابر و نور
http://tanhayi1.blogspot.com/2010/10/blog-post_27.html
ه.ش. ۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه. ابر می غرد ولی باران نمی بارد! فقط دارد برق می زند و غرش همین.گویا می خواهد فقط امدن پاییز را خبر بدهد ولی خبر ندارد که بچه ها یک ماهه دارند هر ظهر و عصر امدن پاییز را خبر می دهند.به قول اخوان "بر عبث می پاید". درست است که هر دو پاییز را خبر می دهند ولی خبر بچه ها دل ادم را شاد می کند و برعکس ابر خبرش را با غم می گویید.نمی دانم شاید من این حس را دارم ولی فکر کنم دلیل اینکه ابر با خود دل گرفتگی می اورد این است که جلوی نور را می گیرد! با رایانامه ارسال کنید. هوای ابری قبل بارون...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
23
باران
اس ام اس انبوه. باز آمدم از چشمه ی خواب. کوزه ی تر در دستم. کوزه ی تر بشکستم،در بستمو در ایوان تماشای تو بنشستم! تاريخ : یکشنبه یازدهم اسفند 1392 23:7 نویسنده : حنا. آمد اما بیصدا خندید ورفت. لحظه ای در کلبه ام تابید و رفت. آمد از خاک زمین اما چه زود. دامن از خاک زمین برچید ورفت. دیده از چشمان من پنهان نمود. از نگاهم رازها فهمید ورفت. گفتم اینجا روزنی از عشق نیست. یکرش از حرف من لرزید ورفت. گفتم از چشمت بیفشان قطره ای. ناگهان چون چشمه ای جوشید ورفت. گفتمش من را مبر از خاطرت. خاطراتش را به من بخشید ورفت!
خلوت من
تو را حس میکنم هر دم. که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی. من از شوق تماشایت. نگاه از تو نمیگیرم. تو زیباتر نگاهم میکنی این بار. ولی افسوس.این رویاست. تمام انچه حس کردم.تمام آنچه میدیدم. تو با من مهربان بودی. و این رویا چه زیبا بود. ولیافسوس. که رویا بود. تاريخ سه شنبه چهاردهم خرداد 1392ساعت 18:3 نويسنده fati. دلهره ای.لحظه ای. تنهایی همان دلتنگی نیست. در دلتنگی ها کسی وجود دارد! تاريخ سه شنبه چهاردهم خرداد 1392ساعت 17:22 نويسنده fati. سر سوزنی اگر مرا میخواست. زمین و زمان را به هم میدوختم!
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــلوت
فرشته تصمیمش را گرفته بود.پیش خدا رفت و گفت:خدایا می خواهم زمین را از نزدیک ببینم.اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه.دلم بی تاب تجربه ای زمینی است. خداوند درخواست او را پذیرفت. فرشته گفت:تا باز گردم بال هایم را اینجا می سپارم.این بال ها در زمین چندان به کار من نمی آید. خدا بال های فرشته را بر روی پشته ای از بال های دیگر گذاشت و گفت:بالهایت را به امانت نگاه می دارم،اما بترس که زمین اسیرت نکند،زیرا که خاک زمین دامن گیر است. فرشته گفت:باز می گردم،حتما باز می گردم.این قولی است که فرشته ای به خداوند می دهد. برای مر...
واسه تک عشقمـ...
بی تو من خرابم. کاش بچه بودم اگه دلمو میشکوندن. با یه بوسه همه چی. چهارشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 8:6 ] [ شکست خورده ] . هیچ کس مثل . R. چهارشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 8:2 ] [ شکست خورده ] . عشقه من . . . نگران نباش . . .حال من خوب است . . دیگر بزرگ شده ام . . دیگر آنقدر کوچک نیستم که در دلتنگی هایم گم شوم . . . آموخته ام . . . آموخته ام که این فاصله کوتاه بین لبخند و اشک نامش زندگیست . . . آموخته ام که دیگر دلم برای نبودنت تنگ نشود . . . حال من خوب است . . .خوبه. . . خوب. عشق من . . . بابا عشقم رف...
خلوت در قرن بیست و یکم
خلوت در قرن بیست و یکم. می نویسم بر برگ.می نویسی بر باد.خط به خط نامه تنهایی را. تو خود اویی بخود آی. چرا عاقل کند کاری. بوی جوی مولیان آید همی. اعترافات یک حوری اخراجی! ناودانی پر از الماس. باران که می بارد تو در راهی. پچ پچ های قلمدان دل. نقطه سر خط . لذت شعر نوشتن با کیبورد. یادمه قبل تر ها ماه رمضون که می شد یه قراری با خودم میذاشتم، که مثلا یه سری کارها را انجام ندم یا انجام بدم. یه عادتیا ترک کنم یه گناهیا شده حتی واسه یه ماه، بذارم کنار. خلاصه این ماه یه تغییر محسوسی همیشه واسم داشت. گر نهانی و عی...
خلوت در قرن بیست و یک
خلوت در قرن بیست و یک. می نویسم بر برگ.می نویسی بر باد.خط به خط دفتر تنهایی را. ه.ش. ۱۳۹۲ مرداد ۶, یکشنبه. خوب یک واقعیتی است و آن اینکه زیاد به این در آن در زدم که این سربازی و کچلی را یکجوری بپیچانم ولی نشد یعنی دوماه آموزشی گریبانم را گرفت. دوماه بود ولی خوب مثل بقیه مردها به اندازه دوسال خاطره دارم و چون جوگیر هم شده بودم در این مدت کلی در مورد ارتش و فلان نیرو و نرو هوایی و دفاع مقدس و عملیات ها . سرچ کردم و خواندم! خیلی خوب میشد که یک همچین چیزی هم برای خانم ها می بود مثلا ما که رفتیم ".
خلوتگه خورشید
هنگام درس دادن استاد سر کلاس. وقتی استاد خبر امتحان رو میده. OO) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O). وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری. وقتی که نمره ها رو میزنن. شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 23:10 ] . درود برآقا پسرای خوب. اين پسرايي كه ته ريش دارن. اينايي كه باشگاه نرفتن و هزار تا قرص و آمپول نزدن. اينايي كه زير ابرو بر نداشتن. اينايي كه قدشون نه خيلي بلنده نه كوتاه. اينايي كه موهاشون نه بلنده نه بلوند. اينايي كه واسه جلب توجه دخترا تو خيابووون هزارتا دلقك بازي در نميارن. اينايي كه تك پرن.
❤❤❤دلم باتو!!!❤❤❤
دوستت دارم ای کسی ک زندگی ام در تو خلاصه میشود. نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۲ساعت 14:46 توسط دلم باتو! میدونی خیلی دوست دارم. میدونی هرنفسم به خاطر توئه. نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۲ساعت 14:6 توسط دلم باتو! نوشته شده در جمعه بیستم دی ۱۳۹۲ساعت 19:30 توسط دلم باتو! نوشته شده در جمعه بیستم دی ۱۳۹۲ساعت 19:28 توسط دلم باتو! در خاطر کسی ماندگار هستی . که لحظه های نبودنت را . با تمام دنیا عوض نمیکند. نوشته شده در جمعه بیستم دی ۱۳۹۲ساعت 19:16 توسط دلم باتو! نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:.
عطر سیب
دستت را به من بده. موهایت را به باد. بگزار زیباترین تصویر دنیا. قاب شود روی دیوار دلم. نوشته شده در هفتم مهر 1391ساعت توسط داود سلدوزی. در حوضچه چشمانت آبتنی میکنم. و تو صیادی هستی سر به هوا. که دم به تله ماهی ها نمی دهی. نوشته شده در چهارم مهر 1391ساعت توسط داود سلدوزی. به سرزمینت پا میگذارد. و زیر پرچم نگاهت. تا شامگاه پا میکوبد. خستگی را از دوشش به زمین بیندازد . نوشته شده در بیست و دوم شهریور 1391ساعت توسط داود سلدوزی. و در خواب بیدار میشوم. با تمام پنجره های شهر راه میفتم تو کوچه های شهر. و از این ه...
گاهی،آهی ،نگاهی
دلم گرفته و هوای خوبی ندارم تو TV داشت درباره تموم شدن ماه رمضون صحبت میکرد که دلم گرفت. از این ادماش نبودم دروغ جرا هنوزم از این ادماسش نیستم. به دوستم میگفتم هم دوست ندارم تموم شه هم خسته شدم. اما این ماه رمضون یه جوری بود خیلی یه جوری.حال نوشتن ندارم. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 15:56 توسط زینب. سلام خدای بزرگ بزرگ بزرگ. انقدر بزرگی که من عاصی عصیانگر راشاید بخشیده باشی. خدایا اعتراف میکنم از انچه امروز در خاطرم گذشت پشیمانم. باز هم مرا ببخش. میدونی چرا پشیمون شدم به ۲ دلیل. نوشته شده د...
دلنوشته های آنا
شب تولد آدم مثل یک قراره اعلام نشده است. که همش منتظری آدمهای بیشتری سر قرار بیان،. دوست نداری خودت خبرشون کنی. شب تولد آدم، مثل یک قراره بی قراره . امروز و امشب 27 مرداد تولدمه. نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۴ساعت 10:31 توسط. با عرض سلام و قبولی طاعات و عبادات همه ی دوستان. با برنامه ریزی مدیریتی که مدیران وبلاگ انجام دادن حال تمامی وبلاگی ها رو گرفتند چون تمام پستاشون پریده. باید برای این مدیران لوح تقدیری با طلا نوشت. سپاس از این همه لطفی که شامل حالمون کردید.