KHANOMANEH.BLOGFA.COM

heavenward.blogfa.com

حرفهای روزانه من - من دیگه دو نفرم

http://www.heavenward.blogfa.com/post/19

من دیگه دو نفرم. سلام به همه ی دوستان گلم. بالاخره اومدم .امتحانام خیلی وقت تموم شده اما به اینترنت دسترسی نداشتم که بیام و هم سر به دوستام بزنم که خیلی دلم براشون تنگ شده بود هم مطالبمو که یه عالمه است بزارم. این چند مدت خیلی اتفاقا افتاده .مثلا یکیش جشن عقدم بود که دیشب برگزار شد خدارو شکر خیلی خوب و حسابی برگزار شد.حتما همتون حالا تعجب میکنین. بله من دیگه ازاین به بعد دو نفرم منو آقامون آقا هادی .جالبه نه دوتاییمون اول اسممون ه. داره ،هادی و هلنا. نوشته شده در سه شنبه یکم بهمن ۱۳۹۲ساعت 1:2 توسط helena.

hamdamejan.blogfa.com

همسر مومن من - بازگشت

http://www.hamdamejan.blogfa.com/post/25

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند. بسم الله الر حمن الر حیم. در برگشت از مشهد بالاخره یکشنبه ظهر رسیدم. روز قبلش که با محمد صحبت کرده بودم چون روز کاری بود قرار شد. ازراه آهن آژانس بگیرم و خودم برم خونه. حدودای ساعت ۱۱-۱۲ تو قطار بودم که دیدم محمد زنگ زد گفت کجایین؟ گفتم تا ۲ساعت دیگه میرسیم.گفت پس هر. وقت رسیدین به من زنگ بزن.منم همین کار رو کردم. وقتی رسیدیم راه آهن زنگ زدم گفتم:محمدجان من رسیدم. اونم گفت:برات آژانس فرستادم بیاد دنبالت الان زنگ میزنم بهش ببینم کجاست؟ مهم بود خیلی منو ذوق زده کرد. تقدیم ب...

hamdamejan.blogfa.com

همسر مومن من

http://www.hamdamejan.blogfa.com/1392/02

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند. بسم الله الرحمن الرحیم. عید با هم رفته بودیم کربلا. شب آخر سفرمون تو هتل کاظمین موقع خوابیدن به محمد گفتم پتوهای تختشون خیلی کثیفه. هامونو از تو چمدون در میاری؟ تا محمد پتو ها رو بیاره بیرون منم پتوی رو تختم رو ابا اکراه انداختم رو زمین کنار در. تا محمد برگشت این صحنه رو دید با ناراحتی گفت پتو رو ننداز رو زمین کثیف میشه! همسرم گفت:حالا کثیف ترش نکن شاید آدمای دیگه مجبور باشن با همین پتو بخوابند! های بعد از خودت هم هستی .ازت ممنونم که برایم بهترین معلم اخلاقی. همسران برتر ...

hamdamejan.blogfa.com

همسر مومن من - چادر

http://www.hamdamejan.blogfa.com/post/29

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند. بسم الله الر حمن الر حیم. منزل مامانم مهمونی دعوت بودیم.حدود چهل نفر مهمون بودن.ما چون به نوعی میزبان بودیم زودتر رفتیم. چادر مشکیم تو اتاق رو تخت ولو بود مهمونا زنگ در رو زدن و من تو اتاق تازه می خواستم جورابامو پام کنم. سریع و با عجله از حضرت برادر خواستم چادرمو از رو تخت برداره تا کنه تا من به بقیه کارام برسم که اون شروع. کرد:من خودم کار دارم.و.نمیتونم.و.خودت تا کن.و.غیره و ذلک. محمد در اتاق رو بست و گفت:خودم برات تا میکنم عزیزم. و بزرگوارانه چادرم رو مرتب تا کرد.

hamdamejan.blogfa.com

همسر مومن من - زندگی هایی با رنگ خدا

http://www.hamdamejan.blogfa.com/post/31

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند. زندگی هایی با رنگ خدا. بسم الله الر حمن الر حیم. عرض شرمندگی بابت (اگه اشتباه نکنم) تاخیر یک ساله م. توی این یک سال او ل از همه درگیر آمادگی برای کنکور ارشد بودم که با لطف خدای مهربون و دعای امام زمانم تونستم رشته ی مورد نظرم تو بهترین دانشگاهی که دوست داشتم قبول شم. اینا رو گفتم که آقایون بدونن زحماتی که برای پیشرفت همسرشون می کشن و همراهی هاشون هیچ وقت از قلب و روح و فکر خانمشون پاک نمی شه). که بحمدالله مد ت هاست خودم رو ازش کندم و احساس آرامش بیشتری می کنم. موقعی که ما...

hamdamejan.blogfa.com

همسر مومن من - تفال

http://www.hamdamejan.blogfa.com/post/27

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند. بسم الله الرحمن الرحیم. نمی دونم شما به تفال زدن به قرآن اعتقاد دارید یا نه؟ البته به نظرم بحث اعتقاد نیستا بحث دله. من خیلی اوقات جوابای عجیب و غریب گرفتم.مثلا یادمه اولین کسی که به طور علنی و جد در خواست. خواستگاری داد من سوم دبیرستان بودم.مامانم خیلی نگران و آشفته شد.یادمه شب سر نماز بود رو سجاده ش. نشسته بود داشت ذکر می گفت من رفتم پیشش بهش گفتم مامان! حالا طوری نشده که! بعد نمی دونم چی شد که گفتم :من یه شوهر می خوام مثل حضرت علی(ع). اونوقت خیلی جدی با مامانم دوتایی.

hamdamejan.blogfa.com

همسر مومن من

http://www.hamdamejan.blogfa.com/1392/10

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند. بسم الله الر حمن الر حیم. دیروز با برادرم رفتم بیرون تا ایشون رو تا کلاسشون همراهی کنم.گفتم تا کلاسشون تموم بشه من این اطراف. چرخی بزنم.چرخ زدن همانا و 140000تومان خرید کردن همان(تازه کلی هم تهذیب نفس کردم و روی خیلی چیزها چشامو بستم. وقتی برگشتم سرشار از عذاب وجدان بودم. با خودم گفتم اگه به محمد بگم احتمالا حتما! شب که محمدم اومد جریان رو بهش گفتم ایشون هم طبق معمول استقبال کردن و گفتن که کار خوبی کردی و از. 60000تومانش برای خودم خرید کرده بودماااااا. بیشتر برات می خرم!

hamdamejan.blogfa.com

همسر مومن من

http://www.hamdamejan.blogfa.com/1391/12

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند. بسم الله الر حمن الر حیم. قبلا هم گفته بودم که همیشه دلم می خواست محمد بهم گیر بده مثلا به پوششم،به حرکاتم ،به. روابطم،به رفت وآمدهام و . .یعنی من عاااااااااشششق این مردای غیرتی و گیر بده بودم اما محمد اصلا. اینجوری نبود.طوری که من دیگه افسردگی گرفته بودم و فکر می کردم شوهرم از این سیب زمینی. هاستالبته اینم بگم که مثلا هر وقت سهوا موهام از زیر روسری معلوم می شد بهم خیلی ملایم و با. ایما و اشاره تذکر می داد.خلاصه یه روز بهش گفتم تو غیرت داری؟ اون گفت:وا منظورت چیه معلومه.

hamdamejan.blogfa.com

همسر مومن من - خرید

http://www.hamdamejan.blogfa.com/post/30

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند. بسم الله الر حمن الر حیم. دیروز با برادرم رفتم بیرون تا ایشون رو تا کلاسشون همراهی کنم.گفتم تا کلاسشون تموم بشه من این اطراف. چرخی بزنم.چرخ زدن همانا و 140000تومان خرید کردن همان(تازه کلی هم تهذیب نفس کردم و روی خیلی چیزها چشامو بستم. وقتی برگشتم سرشار از عذاب وجدان بودم. با خودم گفتم اگه به محمد بگم احتمالا حتما! شب که محمدم اومد جریان رو بهش گفتم ایشون هم طبق معمول استقبال کردن و گفتن که کار خوبی کردی و از. 60000تومانش برای خودم خرید کرده بودماااااا. بیشتر برات می خرم!

hamdamejan.blogfa.com

همسر مومن من

http://www.hamdamejan.blogfa.com/1392/06

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند. بسم الله الر حمن الر حیم. منزل مامانم مهمونی دعوت بودیم.حدود چهل نفر مهمون بودن.ما چون به نوعی میزبان بودیم زودتر رفتیم. چادر مشکیم تو اتاق رو تخت ولو بود مهمونا زنگ در رو زدن و من تو اتاق تازه می خواستم جورابامو پام کنم. سریع و با عجله از حضرت برادر خواستم چادرمو از رو تخت برداره تا کنه تا من به بقیه کارام برسم که اون شروع. کرد:من خودم کار دارم.و.نمیتونم.و.خودت تا کن.و.غیره و ذلک. محمد در اتاق رو بست و گفت:خودم برات تا میکنم عزیزم. و بزرگوارانه چادرم رو مرتب تا کرد.