zdg.blogfa.com
گاه نوشت هاي يك تبعیدی - عاشقانه ای از نزار قبانی
http://www.zdg.blogfa.com/post-54.aspx
گاه نوشت هاي يك تبعیدی. عاشقانه ای از نزار قبانی. بزرگتر از تمامی کلمات! که برگ برگش در شعله می سوزد. هزاران واژه به رقص درآمده اند. یکی در جامه ای زرد. یکی در جامه ای سرخ. من در دنیا تنها و بی کس نیستم. خانواده من .دسته ای از کلماتند. من شاعر عشقی در به درم. شاعری که همه مهتابی ها. و همه زیبارویان می شناسندش. من تعابیری در باره عشق دارم. که به خاطر هیچ مرک بی خطور نکرده است. خورشید که پنجره هایش را گشود. و دریاها و دریاها را پس پشت نهادم. و در اعماق موجها. و در دل صدفها. به جستجوی واژه ای برآمدم.
zdg.blogfa.com
گاه نوشت هاي يك تبعیدی
http://www.zdg.blogfa.com/8808.aspx
گاه نوشت هاي يك تبعیدی. ثانیه های بی عاطفه. دقیقه های بی عاطفه. ساعت های بی عاطفه. روز های بی عاطفه. هفته های بی عاطفه. ماه های بی عاطفه. چه کنم با نبودنت در این خانه ی بی عاطفه؟ نوشته شده در شنبه بیست و سوم آبان ۱۳۸۸ساعت 11:23 توسط میثم طالبی. سرسپرده ی هیچ اربابی نیستم(هوراس). كلماتي به وسعت سكوت.
zdg.blogfa.com
گاه نوشت هاي يك تبعیدی - -بین دو خط تیره_
http://www.zdg.blogfa.com/post-45.aspx
گاه نوشت هاي يك تبعیدی. بین دو خط تیره. سخت ترین لحظات زندگی آدم وقتیکه که بخوای زیباترین خاطراتت رو با بیشترین خشونت ممکنه پاک کنی. فقط به خاطر اینکه مجبوری اینکارو بکنی و این اجبار هم قسمتی از بازیه! قسمتی از نتایج بازی! با تکیه براصل بنیادین شروع بازی:اجبار بر همواره بازیگر بودن و بازیگر ماندن. و حداقل میتونه یک خوبی برات داشته باشه (تنها چیزی که میتونی دلت رو بهش خوش کنی)،اگر بازیگری باشی که بتونی،یعنی جسارت و شهامت بازی کردن با خودت رو داشته باشی! منو این قرتی بازیا! سرسپرده ی هیچ اربابی نیستم(هوراس).
zdg.blogfa.com
گاه نوشت هاي يك تبعیدی
http://www.zdg.blogfa.com/8903.aspx
گاه نوشت هاي يك تبعیدی. هرانا برای او که یک ملت بود یادنامه ای برای فرزاد و علی و فرهاد/ مجید توکلی. خبرگزاری هرانا - مجید توکلی، فعال دانشجویی دربند با نگاشتن نامه ای از زندان اوین، یاد و خاطره زندانیان عقیدتی اعدام شده، فرزاد کمانگر، علی حیدریان و فرهاد وکیلی را گرامی داشته است، متن این نامه به نقل از خبرگزاری هرانا عینا در پی می آید . او و دیگر یاران بی گناهش رفتند و یادشان به نیکی برای همیشه ماند . گویا توانسته بودند پس از آن تابستان سرودهای دسته جمعی را سرکوب کنند اما فرزاد باز هم لبخند زده بود تا ب...
zdg.blogfa.com
گاه نوشت هاي يك تبعیدی - عوافب از خلیل جوادی
http://www.zdg.blogfa.com/post-50.aspx
گاه نوشت هاي يك تبعیدی. عوافب از خلیل جوادی. مارا نکشان به سوی لبهای خودت. برگرد برو بخواب در جای خودت. می خواهی اگر ببوسمت حرفی نیست. ام ا همه ی عواقبش پای خودت. نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۸۸ساعت 2:29 توسط میثم طالبی. سرسپرده ی هیچ اربابی نیستم(هوراس). كلماتي به وسعت سكوت.
zdg.blogfa.com
گاه نوشت هاي يك تبعیدی - .....................................
http://www.zdg.blogfa.com/post-51.aspx
گاه نوشت هاي يك تبعیدی. ثانیه های بی عاطفه. دقیقه های بی عاطفه. ساعت های بی عاطفه. روز های بی عاطفه. هفته های بی عاطفه. ماه های بی عاطفه. چه کنم با نبودنت در این خانه ی بی عاطفه؟ نوشته شده در شنبه بیست و سوم آبان ۱۳۸۸ساعت 11:23 توسط میثم طالبی. سرسپرده ی هیچ اربابی نیستم(هوراس). كلماتي به وسعت سكوت.
zdg.blogfa.com
گاه نوشت هاي يك تبعیدی - ساموئل بکت:
http://www.zdg.blogfa.com/post-46.aspx
گاه نوشت هاي يك تبعیدی. نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۸۸ساعت 12:6 توسط میثم طالبی. سرسپرده ی هیچ اربابی نیستم(هوراس). كلماتي به وسعت سكوت.
zdg.blogfa.com
گاه نوشت هاي يك تبعیدی - از حامد عسگری
http://www.zdg.blogfa.com/post-47.aspx
گاه نوشت هاي يك تبعیدی. دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن. به از آن است که در دام نگاه افتادن. سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟ تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن. لا ک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه. چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟ آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است. پنجه بر خالی و در حسرت ماه .افتادن. با دلی پاک ،دلی مثل پر قو سخت است. سرو کارت به خط و چشم سیاه افتادن. من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل. قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن. عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد. كلماتي به وسعت سكوت.
zdg.blogfa.com
گاه نوشت هاي يك تبعیدی - ریسمان سیاه و سفید از خلیل جوادی
http://www.zdg.blogfa.com/post-48.aspx
گاه نوشت هاي يك تبعیدی. ریسمان سیاه و سفید از خلیل جوادی. به من نگو که چرا از نگاه می ترسم. که از تصور روز سیاه می ترسم. نگو که سایه ی چشمم هنوز بر سر توست. که من ز سایه ی خود گاه گاه می ترسم. من و دو راهی چشم تو و هزار حدیث. اگر مرددم از اشتباه می ترسم. چه قطره ها که ز پلک تو پایشان لغزید. عجیب نیست که از پرتگاه می ترسم. تو که به عمق م ثل واقفی مپرس چرا. ز ریسمان سفید و سیاه می ترسم. نوشته شده در جمعه پانزدهم خرداد ۱۳۸۸ساعت 3:46 توسط میثم طالبی. سرسپرده ی هیچ اربابی نیستم(هوراس). كلماتي به وسعت سكوت.
zdg.blogfa.com
گاه نوشت هاي يك تبعیدی
http://www.zdg.blogfa.com/8802.aspx
گاه نوشت هاي يك تبعیدی. دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن. به از آن است که در دام نگاه افتادن. سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟ تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن. لا ک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه. چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟ آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است. پنجه بر خالی و در حسرت ماه .افتادن. با دلی پاک ،دلی مثل پر قو سخت است. سرو کارت به خط و چشم سیاه افتادن. من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل. قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن. عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد. كلماتي به وسعت سكوت.