kitchen-gifts.blogfa.com

baharrahmati.blogfa.com

بهار ما

http://www.baharrahmati.blogfa.com/9203.aspx

بهار و شرکت در انتخابات. بهار خانم به همراه پدر و مادرش برای اولین بتر امسال در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد. این هم بهار خانم و بابا در لحظه ی انداختن رای به صندوق. نوشته شده در جمعه بیست و چهارم خرداد 1392ساعت 15:40 توسط مامان. بهار و کارهای جدید. بهار خانم چند روزیه که به هر چی می رسه میگه:"این چیه؟ و پرسیدن این سوال خیلی سرگرمش میکنه و هر جوابی که من میدم به زبون خودش تکرار می کنه. مدتیه براش "بن بن بن" مقدماتی گرفتم، تمام کارتها را می شناسه و شروع کردیم که به کار کردن روی تلفظ ها. بهار و طه در باغ...

baharrahmati.blogfa.com

بهار ما

http://www.baharrahmati.blogfa.com/9208.aspx

یکی از چیزهایی که بهار خانم خیلی بهش علاقه داره، پوشیدن دامنه و به محض اینکه از مهد کودک میاد میره و دامن مورد علاقه اش را می پوشه و حاضر نیست با هیچ چیزی عوضش کنه. یکی دیگه از علایق بهار خانم ما آرایش کردن و لاک زدنه و هر وقت می خواییم از خونه بریم بیرون باید حتما" رژ بزنه و خیلی مواظبه که یه وقت پاک نشه و به همین دلیل چیزی نمی خوره و کسی را بوس نمی کنه. یه عدد برق لب هم داره که همیشه همراهشه و اگر کمی سرفه یا عطسه کنه دوباره تجدید می کنه. اینم چند تا عکس اخیر از بهار:. البته با گذر زمان هم تجربه های جد...

baharrahmati.blogfa.com

بهار ما - بهار در عکسها...

http://www.baharrahmati.blogfa.com/post-164.aspx

از اونجایی اتفاقهای قشنگ برای بهار عزیز ما زیاد پیش میاد و مامانش فرصت نمی کنه برای همشون مطلب بزاره، به تعدادی از اتفاقها با یک عکس و یک توضیح کوتاه بسنده می کنم:. اولین چشم چشم دو ابروی بهار جان (فروردین 93). نمایشگاه نقاشی مهد کودک راه رشد. بهار و مامان بابا در رستوران رفتاری. بهار خانم در حال مناجات و راز و نیاز. بهار خانم و پسر دایی جونش. بهار و حامد در پارک پرواز. بهار و حنا و حسین. امیرهادی جون و زهرا جون. بهار و حامد به تماشای مدرسه موشها می روند. بهار و حامد در بوستان گفتگو. دستگاه تست قند خون.

baharrahmati.blogfa.com

بهار ما

http://www.baharrahmati.blogfa.com/9205.aspx

بهار و صدرا در پارک آب و آتش. این هفته مهد کودک بهار خانم به علت تعطیلات تابستانی بسته است و تصمیم گرفتم که به وسیله ای این هفته سر بهار را گرم کنم. البته هر چه تلاش کردم اون روز بهار بخوابه که موقع رفتن به پارک سر حال باشه موفق نشدم و بهار بعد از اینکه یکی دو ساعت گشتیم دیگه خسته شده بود و همش بغل می خواست. البته آقا صدرا هم در مقابل شیطنت های بهار صبر زیادی به خرج داد و سعی می کرد به هر روشی که شده باهاش بازی کنه و حواسش را پرت کنه. این هم پل زیبایی که از روی همت رد میشه. بهار به سفر میرود. اعداد را هم...

baharrahmati.blogfa.com

بهار ما

http://www.baharrahmati.blogfa.com/9301.aspx

آقا صادق خدا نگهدار! خیلی سخته وقتی خبر فوت عزیزی را می شنوی که مدتها بوده که ندیدیش! متاسفانه روز سوم عید با اس ام اسی که از طرف پدرم بود مواجه شدم و من باور نمی کردم و گمان می کردم که هنوز خوابم. زمان رسیدن به درب منزل خودمون واقعا" دست و پام می لرزید و نمی دونستم با چه کلماتی به مادرم تسلیت بگم .متاسفانه در اثر کهولت سن فوت کردن. آدم همیشه فکر می کنه مرگ برای بقیه است و باورش سخت تر میشه وقتی برای یکی از عزیزانت اتفاق می افته. خیلی دلم می خواست بهار می تونست بیشتر باهاش آشنا بشه و ازشون یاد بگیره.

baharrahmati.blogfa.com

بهار ما

http://www.baharrahmati.blogfa.com/9204.aspx

بهار به مهد کودک می رود. بالاخره بعد از شور و مشورت های مختلف به این نتیجه رسیدیم که زمان مهد رفتن بهار خانم ما هم فرا رسیده. جلسه ای برای اولیا تشکیل شد و تمام توضیحات داده شد و شرایطی شیبه به مهد کودکی که خودم در میلان می رفتم داشت به همین دلیل خیلی رضایت بخش بود. محیطی کاملا" امن و تمیز به همراه مربیان با تجربه و تحصیل کرده و مهربان. روز یکشنبه به همراه بهار ساعت 9:30 اونجا بودیم و به همراه من 15 دقیقه در محوطه مهد به همراه مربی کلاسشون آیلار جون با سرسره بازی کرد. آتلیه نی نی کاج. خوشبختانه پروسه ی خ...

baharrahmati.blogfa.com

بهار ما

http://www.baharrahmati.blogfa.com/9209.aspx

بهار خانم ما که خوش به حالش شده بود و چند هفته پشت سر هم به خیلی از پارکهای تهران سر زده بود، این هفته هم نوبت پارک ملت رسید. خیلی هوا خوب بود و خیلی به همه خوش گذشت. بهار خانم به جمع آوری برگهای "لنگی لنگی" خیلی علاقه داشت و دنبال کردن کلاغها و "گلبه" ها هم براش تفریح جالبی شده بود. بازی "بدو بدو" و "گل گلی" روی برگها را هم از چند تا بچه ی توی پارک یاد گرفت. نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم آذر 1392ساعت 19:24 توسط مامان. شیرین زبونی های بهار ما. می گفت:"تعطیل بود، هوا آلوده بود". مداد رنگی دوست داری!

baharrahmati.blogfa.com

بهار ما

http://www.baharrahmati.blogfa.com/9207.aspx

سفر بهار به روستای طاویر. شب قبل شروع به جمع کردن یک سری از وسایل کزدم و به بهار توضیح دادم که داریم میریم سفر، بهار هم خیلی خوشحال بود. صبح که بیدار شدم و داشتم باقی وسایل را مرتب می کردم و خدودا" ساعت 5 بود، دیدم که بهار یکدفعه بلند شد و گفت:" بدار بیداره، مامان بدار لالا نه، بدار بیداره". این عروسک خوشگل ما خیلی شیرین شده و هر کلمه حرف زدنش قند تو دل ما آب می کنه. خوشبختانه بچه های دیگه ای هم در سفر همراه ما بودن که شده بودن همبازی های شبانه روزی بهار. در همسایگی خونه ای که ما بودیم یه پسر یک ساله بود...

baharrahmati.blogfa.com

بهار ما

http://www.baharrahmati.blogfa.com/9305.aspx

بهار و تابستان پر از سفر. این تابستان برای بهار جان پر از اتفاق های قشنگ بود. کلی سفر و گردش و بازی با اقوام و دوستان. ابتدای ماه رمضان سفری داشتیم به شمال به همراه خانواده بابا سینا و عمو ها و عمه ها و در بین اونها دوستای بهار حنا، حسین و سامان. ویلای خیلی قشنگی در کلاردشت اجاره کرده بودیم که یکی از دوستان همسر دختر عموی بابا سینا بود و نمای بسیار زیبایی به باغ اطرافش داشت. در این لحظات هم بابا سینا از فرصت استفاده می کرد و از دخترش عکسهای خوشگل می گرفت. در فاصله ای هم که در ویلا بودیم بچه ها با مرغ و ب...