lifearoundme.blog.ir

viva12.blogsky.com

غیبت+سوتی طور - مأمــــن خاطرات مــن

http://www.viva12.blogsky.com/1395/10/14/post-24/غیبت-سوتی-طور

روزای خوب تو راهه! روز : سهشنبه 14 دی 1395 ساعت: 02:56. هشدار:متن زیر بسیار طولانی میباشد. از افرادی که حوصله خواندن متون طویل را ندارند خواهشمندیم از مطالعه مطالب ذیل جدا خودداری کنند. دینگ دینگ دینگ.مسافرین محترم . D: ). سلامحال خوانندگان روشن و خاموشم چطوره؟ بخاطر چند وقت نبودم پوزش میطلبم.دیگه سرمون شلوغ بود آقو :) وقت نشد که بنویسم اما طبق چیزی که تو قسمت هشدار گفتم تو این پست از خیلی چیزا مینویسم و طولانی خواهد بود. و بخش طولانی ماجرا. عرضم به حضورتون که بله! خلاصه اینکه برای بار اول وارد خوابگاه ش...

viva12.blogsky.com

مأمــــن خاطرات مــن

http://www.viva12.blogsky.com/1395/05

روزای خوب تو راهه! نامه ای برای فاطمه غیاثی! روز : یکشنبه 31 مرداد 1395 ساعت: 18:03. نامه ای به فاطمه غیاثی عزیز:. حالت در دنیای جاوید چطور است؟ حس میکنم که روزگار خوشی را میگذرانی! لااقل روزگاری خوش تر از روزگار ما! از دنیای جاوید چه خبر؟ همه چیز روبه راه است؟ در دنیای فانی ما هم که هرکس مشغول خود و درگیر ادامه ی حیات. ما هم که مراحل اخر کنکور را پشت سر گذاشتیم. و تمام! نمیدانم حکمتش را.اما شاید صلاح این بود که فقط تلاش کنی.تلاش کنی برای هدفی که شاید هیچوقت دیگر مهم نباشد. در اوج پر کشیدی! دوستایی که وا...

viva12.blogsky.com

مأمــــن خاطرات مــن

http://www.viva12.blogsky.com/page/2

روزای خوب تو راهه! Happy birthday to me. روز : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 13:23. و باید اعلام کنم که. به تاریخ ۳ مهر ۹۵.اینجانب ۱۸ سالگی را وداع گفته وبه ۱۹ خوش آمد می گویم :). دختر پاییزیم اونم از نوع مهرش :) با مهر آمده ایم. شروع این فصل و ماه فرخنده را به همه ی متولدینش و همچنین دوست دارانش تبریک عرض میکنم. راضیم به رضای خودت! روز : سهشنبه 30 شهریور 1395 ساعت: 15:08. دیشب با ترس و لرز و اضطراب زیااااد رفتم سایت سنجش! اولش که از بس شلوغ بود همش ارور میداد! بعد از حدود یه ربع باز شد بلاخره! توی دوره ی جدیدی ...

viva12.blogsky.com

سردرگمی - مأمــــن خاطرات مــن

http://www.viva12.blogsky.com/1395/07/04/post-19/سردرگمی

روزای خوب تو راهه! روز : یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت: 18:01. سردرگمی یعنی ندونی رشته ای که قبول شدی رو دوست داری یا نه! یعنی بین رشته ای که قبول شدی و درسی که دوست داری (زیست) کلی فاصله باشه و هیچ بطی بهم نداشته باشن.یعنی حتی امیدی هم به دانشگاه آزاد نداشته باشی با اینکه هنوز برای تکمیل ظرفیت وقت داری اما ثبت نام نکردی. دارم به این فکر میکنم که کاش همون پارسال همون رشته ای که قبول شدم میرفتم(زیست شناسی)! لااقل میدونستم درسیه که دوستش دارم.حالا اینده ی شغلی خیلی خوبیم نداشت ،نداشت دیگه. اره تقریبا مستقرم الان.

tangochandnafare.blogsky.com

باران - تانگوی چند نفره

http://www.tangochandnafare.blogsky.com/1395/09/21/post-82/باران

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه . یکشنبه 21 آذر 1395. دعا کردم بمانی ، باران که ببارد کنار پنجره با هم باران را تماشا کنیم اما دریغ که رفتن راز غریب زندگیست . می دانم جایی که هستی حالت خوب است ، این را از خواب هایم می فهمم. وقتی زیر باران ، میان سبزه ها می دوی و به رویم لبخند می زنی سبزه ها بوی زندگی می گیرند. لبخند زیبای تو در آغوش پر مهر خدا آینده مرا زیباتر خواهد کرد.وقتی باران ببارد به کنار پنجره خواهم رفت ویک دل سیر تماشایت خواهم کرد. مشخصات مرا به خاطر بسپار.

pajal.blog.ir

1 :: پژال

http://pajal.blog.ir/1395/10/11/1%20الف

۱۱ دی ۹۵ ، ۱۸:۴۶. سکانس اول: استاد فیزیولوژیه. دکتراشو از آمریکا گرفته. دو ترم متوالیه که باهاش کلاس داریم. مدام اینجارو با اونجا مقایسه میکنه. که اونجا چقدر خوبه. چقدر دانشگاه استاندارده و چقدر دانشجوها با ما فرق دارن. اینکه اونجا دخترا و پسرا از کشورای مختلف بدون هیچ مشکلی کنار هم جمع میشن. اینکه اونجا استادای خانم با شورت! میان سر کلاس و کسی کاری باهاشون نداره. جلوی کلاس میشینن. دخترای شیطون عقب کلاس! پسرا اگه دختر شیطون میخواید، عقب کلاس دنبالش بگردید! سرشو میندازه پایین و میره. دیدگاه ها [ ۱۷ ].

tangochandnafare.blogsky.com

2 - تانگوی چند نفره

http://www.tangochandnafare.blogsky.com/1395/10/17/post-85/2

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه . جمعه 17 دی 1395. وقتی بهش گفتم هفتاد درصد ریه ام درگیر شده و درمان دارویی جواب نمیده. با خنده گفت بادمجون بم آفت نداره تو یه بار شکستش دادی بازم می تونی. دیروز به دستام نگاه میکردم ، با خنده به مامانم گفتم ببین اونقدر لاغر شدم که مچ دست نیلا کوچولو هم از من تپل تره ، من چطور تا الان زنده موندم؟ مشخصات مرا به خاطر بسپار. برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com. ثبت نام کنید. ( راهنما. یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 19:05.

tangochandnafare.blogsky.com

تانگوی چند نفره

http://www.tangochandnafare.blogsky.com/1395/09

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه . دوشنبه 29 آذر 1395. خیلی وقته دریای زندگی ساکن ، نه از موج خبری هست و نه طوفانی ، نمی دونم این خوب یا بد فقط در حال حاضر دچار یه رکود عجیبی شدم که هیچوقت تو عمرم تجربش نکرده بودم، حس آرامش یا شایدم بی خیالی مطلق ، بی خیالی نسبت به همه ی مسایل خوب و بد زندگی . یکشنبه 21 آذر 1395. دعا کردم بمانی ، باران که ببارد کنار پنجره با هم باران را تماشا کنیم اما دریغ که رفتن راز غریب زندگیست . تقدیم به عماد ;کسی که نمی شناسمش فقط میدونم تا زنده...

tangochandnafare.blogsky.com

دختری در اروزی ازدواج با فلفل دلمه ای - تانگوی چند نفره

http://www.tangochandnafare.blogsky.com/1395/08/27/post-81

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه . پنجشنبه 27 آبان 1395. دختری در اروزی ازدواج با فلفل دلمه ای. وقتی بچه بودم و کارتون زنان کوچک رو می دیدم دلم میخواست مثل کتی که برای عمه پیرش کتاب میخوند ، من هم برای کسی کتاب بخونم اما چون بابا نبود و مجبور بودم تا از سر کار برگرده تنها بمونم برای در و دیوار اتاق به تصور اینکه کسی هست کتاب میخوندم :). و این روزها هم دلم میخواد باباحجی زنده بود وبراش شاهنامه میخوندم البته اینقدر بزرگ شدم که دیگه غلط نخونم. مشخصات مرا به خاطر بسپار.

tangochandnafare.blogsky.com

تانگوی چند نفره

http://www.tangochandnafare.blogsky.com/1395/10

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه . جمعه 1 بهمن 1395. فریدون سه پسر داشت. این مطلب رمزدار است. در صورت نیاز رمز آنرا از نویسنده مطلب دریافت نمایید. پنجشنبه 30 دی 1395. تو این مدت هفت سالی که با بیماری درگیر م دوبار جوابم کردن وحضرت اجل تصمیم گرفته بودن جون ناقابلمو بگیرن که بهشون افتخار ندادم :) ). مونده بودم چی بگم. حیف نیست تو اوج جوونی گوشت نداشته ی تنم مور و ملخ بخوره بذار خوب بشم چاق و چله که شدم بعد دویست سال هر جوری که شد تسلیم میشم. بعضی موقع خودمو مادر بزرگی ...